غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

روز آخر

چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

سلام،


چند روزه که می خوام بیام اینجا بنویسم ولی ذهنم یکدست نمیشه، 


تو 10 روز اخیر ایران دو بار لرزید، هر دو بارش با اینکه از شیراز فاصله داشت ولی ما لرزش رو حس کردیم.


این جمله رو که جوری زندگی کن که انگار آخرین روز عمرت هست رو تو روزهای اخیر بارها خوندم و شنیدم، خیلی سعی کردم بهش عمل کنم ولی سخت بود.


امشب شاید حس کردم واقعا فردایی نباشه با یه چیزی شبیه مسمومیت تا آستانه مرگ رفتم، وسط کارهام بود و تازه داشتم نتایج جالبی می گرفتم که حالم بد شد، اینقدر شدت ضعفم زیاد بود که توانایی نداشتم بدون اشک ریختن و بعض شدید شرح حالم رو برای پزشک بگم. واسم عجیب بود من اصلا درد سست نیستم ولی قدرت کنترل خودم رو نداشتم همون موقع یاد یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّةَ جِلْدِی وَ دِقَّةَ عَظْمِی افتادم. یاد این افتادم که چه راحت میشه آخرین روز عمرت رو ببینی حتما لازم نیست سرطان و تومور و... داشته باشی، حتما لازم نیست یه تصادف وحشتناک کنی، همیشه روز آخر خیلی متفاوت و پر سرو صدا نیست می تونه خیلی آروم و  روتین باشه.


.


.


.


اما این چند روزی که هوس نوشتن داشتم و حرفام منسجم نمی شد می خواستم بگم: یه فردی رو در نظر بگیریم که اونقدر ثروتمند و سخی هست که تصمیم می گیره دارالایتامی با هزینه خودش راه اندازی کنه، و از یه زمانی به بعد زندگیش رو وقف کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست می کنه،(رضای خدا و اجر اخروی این کار رو می خوام فعلا حذف کنم، این فرد بر اساس حس مسئولیت و نوع دوستی این کار رو می کنه) فرض من اینه که این فرد به تمام حاشیه ها و دردسرهای کارش آگاهه و می دونه که با این ثروت و وقت می تونه کارهای عام المنفعه ای دیگه ای هم انجام بده ولی نیازی که به احداث دارالایتام حس میشه خیلی شدیدتر از سایر امور هست.


قطعا فردی مهربان و رئوف هست و بیشترین چیزی که خوشحالش میکنه  موفقیت و کمال بچه های تحت سرپرستیش هست و بیشترین چیزی که ناراحتش میکنه نا خلف در آمدن بچه هاست. همچنین فردی قطعا با نزدیکان خودش هم شایسته ترین برخورد رو داره و پشت مدیریت امور شخصی و اداریش هم مهر وجود داره. هیچ کدوم از بچه های اون مرکز هیچ منتی به سرش ندارن چون اگر او که نبود شاید آنها هم نبودند. از ابعاد مختلف این دارالایتام رو میشه بررسی کرد اما


هدف من


این بود که در یک قیاس مع الفارق این جهان رو به این دارالایتام تشبیه کنم. رحمانیت و رحیمیت خدا اینجوری واسم ملموس تر می شه، اگه من اون یتیم ناخلف باشم شاید از یه جایی به بعد خیلی از سخت گیری ها واسم برداشته بشه، و اگه اون یتیم موفق باشم هیچ منتی به سر صاحب دارالایتام که ندارم هیچ، بخاطر لحظه به لحظه ی زندگیم هم مدیونش هستم و ...


هنوزم هم ذهنم آماده نوشتن نبود، اما شاید واقعا فردایی نباشه.... شاید ...


۹۲/۰۱/۲۸
صبا ..

حرف دل

نظرات  (۱)

تعبیر جالبی بود.
پاسخ:
(یه باغ گل)