حافظه تصویری
1)حدود دو ماه پیش، یه روز وقتی وارد اتاق استاد1 شدم، یه پسره بهم سلام کرد و احوال پرسی کرد و منم جوابش رو دادم ولی اصلا نمی دونستم کیه !! چند دقیقه که گذشت بقیه ی بچه ها که یه کم با هم حرف زدن ازش پرسیدم دانشجوی کی هستین؟؟!! بعد خیلی با تعجب نگاهم کرد و گفت استاد1 !! من گفت وای چه جالب من اصلا شما رو ندیده بودم و نمی شناختمتون! چشماش گرد شد، بعد گفت من که همیشه تو جلسات هفتگی میام و من گفتم واقعا!! بعد دوستم هم که اونجا بود حرفش رو تایید کرد و من بودم . بعد برای اینکه فراموشیم رو توجیه کنم گفتم من فقط از بچه های ورودی جدید دوتاشون رو می شناسم که با هم دوست بودن و هر دوشون از دانشگاه x اومده بودن!! بعد پسره گفت خب من یکی از اون دو تا هستم دیگه و من کلی شدم باز گفتم واقعا؟؟!! بعدشم تا عصر کلی به ذهنم فشار آوردم دیدم آره یه ذره آشناست!!
2) هفته پیش سوار آسانسور شدم که یه پسره گفت سلام. منم سرم رو آوردم بالا دیدم اصلا نمی شناسمش و جوابش رو دادم البته اینجوری تو دلم گفتم حتما با یکی اشتباه گرفته ، بعد گفت تاریخ دفاعتون کی هست و من شدم!! بعد بهش گفتم ولی بازم گفتم این از کجا می دونه من می خوام دفاع کنم، بعدش به دوستش گفت حتما بریم، دفاع دانشجوی استاد1 دیدن داره و من باز . بعد حالا امروز رفتم تو ف ی س ب و ک دیدم همین پسره درخواست دوستی داده!!! عکسش بود که شناختم!! و گرنه من که اسمش رو نمیدونستم!! بعد باز کلی شوکه شدم . گفتم مردم چه پررو هستند همین جوری نشناخته می خوان پسر خاله بشن. بعد به دوستم که دوست مشترک این پسره بودم پیام دادم که این کیه ولی همش فامیلیش تو ذهنم سیال بود و فکر میکردم قبلا یه دختری با همچین نامی تو مدرسه مون بوده بعد دیگه داشتم از فضولی می مردم که اسمش رو گوگل کردم و کاشف به عمل اومد من سال پیش به مدت یک ترم گریدر اینا بودم
می دونستم حافظه تصویریم ضعیفه ولی دیگه نه در این حد