غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

اندکی غیرتم آرزوست

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۳۸ ب.ظ

از کلاس بر میگردم، عجله دارم چون باید تا ساعت 4 مقاله ویرایش شده را به استاد2 ارسال کنم. ماهی گلی* به اندازه کافی حرصم را سر کلاس در آورده. مسیری را که تاکسی خور است با تاکسی می آیم. از اینجا به بعد یا باید پیاده بروم یا با اتوبوس. سوار اتوبوس می شوم. چون روز تعطیل است تعداد اتوبوس ها کمتر و توفقشان در ایستگاه اول بیشتر است. سعی می کنم حرص نخورم. راننده می آید. اتوبوس حرکت میکند و به محض اینکه از پایانه خارج می شود جلوی نانوایی که آن طرف خیابان است توقف میکند. راننده پیاده می شود می رود به سمت نانوایی، بعد از یک نفر، نانش را می گیرد و می آید جلوی نانوایی و نان ها را خنک می کند و با بقیه افراد آنجا خوش و بش میکند وبا طمانینه بسیار نان ها را در پلاستیک می گذارد. کل مسافران اتوبوس عصبانی شده اند و نق می زنند. مردی که تازه وارد دوران کهنسالی شده بلند بلند فریاد می زند و اعتراض میکند. راننده بالاخره رضایت می دهد که برگردد و ان غول آهنی را از گوشه خیابان براند. کارد به من می زدند خونم در نمی آمد.  کمی با خانم بغل دستی حرف می زنیم. او هم دل پری دارد از همه کس و همه جا. مرد تازه کهن سال وقتی راننده می آید خاموش می شود. به اولین ایستگاه که می رسیم راننده با نیش ترمزی در ایستگاه توقف می کند، 2 مرد 50 - 55 ساله سوار می شوند که راننده حرکت می کند، پیرمردی از بیرون فریاد می زند که هوووووی وایسا! راننده می ایستد و کلی به تریج قبایش برخورده که چرا پیرمرد به او هوووی گفته و با پیرمرد اوقات تلخی میکند، اگر مرد بودم و.... چند ایستگاه بعد پیاده می شوم می روم به راننده می گویم نانوایی رفتن شما به ما ربطی دارد؟؟!! می گوید نه، می گویم پس به چه حقی ما در نانوایی معطل می کنی، بماند که چه ها می گوید و می گویم و گازش را میدهد و می رود. 

خدایا چه به سر غیرت مردمان سرزمین من آمده است !! آدم هم این قدر تو سری خور!! به کجا می روند این غرغروهای پستو نشین ترسو!! وطنمان شده مهد ظالم پرور !!

*ماهی گلی : شاگرد محترمم است که آی کیواش در حد ماهی گلی است.

۹۳/۰۲/۲۳
صبا ..

درد