غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ

چند روزی در محافل خاله زنکی و جمعیت نسوان حسود سیر کردیم و فقط  شب تا شب خدا را شاکر بودیم از این باب که سطح خاله زنکی خونمان زیر خط فقر هست و خدا رو شکر تا حالا که مال و موقعیت های دنیا نتوانسته حسادتمان را برانگیزد، البته که کم حرص نخوردیم ولی خب چون بساط عروسی بود کاملا می شد حرص ها خوردن ها را تحمل نمود.

امروز عصر با دوست جون رفتیم حافظیه، خدا رو شکر همیشه مکان قرار جای دیگری است ولی آخرش بدون دیوان حافظ از حافظیه سردر می آوریم. با حافظ قرضی تفال زدیم به دیوان حافظ:

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم
با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست و از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست یاد دار ای دل که چندینت نصیحت می‌کنم
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم