غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۴۵ ب.ظ

بهتر بود که صبر می کردم و روز آخر این یادداشت را می نوشتم اما ذهنم همراهم نیست و این روزهای آخر سرخوشی به تمرکزش بیشتر از همیشه نیاز دارم. این ماهها خیلی سخت گذشت، اینقدر بین خواسته دل و تصمیم عقلم نوسان داشتم که حس می کردم عن قریب است که متلاشی شوم، حالا هم حس میکنم کش آمده ام، یک چیزی به تنم زار می زند، چند روز دیگر من می شوم کارمند یک ازگان شدیدا بیمار (بخوانید کثیف) دولتی. دلم از اول راضی نبوده و نیست، بارها قهر کرد و رفت گوشه ای کز کرد. تا قبل از این همیشه فکر می کردم که تمام تصمیمات زندگیم بر مبنای  منطق بوده و این عقل بوده که حرف آخر را می زده است. اما وقتی این بار دلم این همه مقاومت کرد، این همه کولی بازی درآورد که آنچه را که نمی پسندد قبول نکند، همه ی زندگیم، همه ی تصمیماتم را مرور کردم، همیشه این دل بود که حرف آخر را زده بود و پای همه ی سختی ها و ناملایمات هم ایستاده بود، دلم یاد گرفته بود که منطقی حرف بزند، یاد گرفته بود دل عقل را هم بدست آورد و حالا .... . تنها کاری که عقل برای آرامشش کرده این است که وعده داده این شرایط موقت است و مدام زمزمه کرده "حیف باشد دل دانا که مشوش باشد". دل طفلکیم هم رضایت داده.

هیچ حسی ندارم، نه خوشحالی، نه ناراحتی، نه ذوق، نه درد دقیقا مثل سِر شدن های دندانپزشکی. فقط پر از ترسم، دلم می خواهد هنوز شروع نشده زودتر تمام شود. بروم صفحه بعد اول خط و چیزهای تازه بنویسم.  می ترسم از اینکه عادت کنم!!می ترسم به خط قرمزهایم نزدیک شوم!! نکند اینقدر قوی نباشم که ردشان کنم! نکند دلم باز هم برود قهر و دیگر برنگردد!! نکند عقل مکارانه دلم را دور بزند!! نکند دلم یادش برود که چه می خواسته!!

رب مهربانم دریاب مرا.

۹۳/۰۸/۲۸