غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

شاگردی

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۷ ب.ظ

امروز شاگردانم امتحان فاینال داشتند، هفته پیش سوالاتشان را طرح کرده بودم و فرستاده بودم. از دیروز استرس این را داشتم که نکند سوالاتم سخت باشد و نتوانند جواب دهند، آخر بجز یکی - دو سوال اصلا یادم نمی آمد چه چیزی طرح کرده امزبان. مدام هم فراموشم می شد که بروم نگاهی به سوالات بیاندازم و خودم را از استرس خلاص کنم. دیشب موقع خواب تصمیم گرفتم اگر سوالات سخت بود نمره هایشان را روی نمودار ببرم!! بعد همان موقع به این فکر  کردم که واقعا چرا من استرس امتحان شاگردانم را دارم؟! بعد دوباره بسط دادم به اینکه اگر روزی مادر شوم احتمالا از استرس تربیت فرشته ام خل خواهم شدعینک بعد دوباره فکرم رفت سمت خالقم، من که بنده ی ناچیزی هستم و علم به چیز خاصی ندارم حواسم به درسی که خودم تدریس کرده ام است، به سوالاتش، به شاگردانم، به توانایی هایشان، مگر می شود او که نهایت علم و دانش است، اصلا خود علم و دانش است، خود مدیریت است، خود معلمی است حواسش به من و توانایی های من نباشد، مگر ممکن است همین طوری بی هوا رهایم کند! نه ممکن نیست!

بعد از امتحان شاگردانم گفتند که سوال هایم خیلی خوب بودهلبخند و من قند در دلم آب می شود وقتی که شاگردانم را خوشحال می بینم.

دیشب استاد2 پیشنهاد دادند که استاد1 را امروز در دانشکده مان(اسبق) ببینیم، حقیقتا دلم نمی خواست و مقاومت کردم، فرصت فکر کردن خواستم. می ترسیدم از اینکه خاطرات بدم زنده شود! ولی احساس کردم که اگر نروم دارم نهال کینه و بد دلی را در دلم پرورش میدهم. فکر کردم و نهایتا قبول کردم که بروم و رفتم. بخاطر اینکه رمضان بود رفتم، که فقط حرف من نباشد، که کمی هم کوتاه بیایم! خوب بود - همه چیز- خاطراتم خوبم فقط زنده شد، نخواستم که پر و بال بدهم به احساسات منفی و موفق شدم، در واقع سبک شدم.