غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست

جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ

می دونم بقیه هم اینجوری هستند یا نه! من یهو یه مصرع شعر یا یک بیت می افته تو ذهنم و هی تکرار میشه و تکرار میشه! از کجاش رو نمی دونم؟ حالا چند روز هست که "خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است" مدام داره تکرار میشه، اصلا بقیه غزل هم نه یادم می اومد و نه کلا تصویری ازش تو ذهنم بود. رفتم کاملش رو خوندم دیدم چقدر متناسب هست با این شب های دعا و مناجات.

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا

کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم

آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست

در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست

چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست

اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی

گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار

می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود

با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است


۹۵/۰۴/۰۴
صبا ..

حافظ

شعر