غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

ماجراهای میتاپی

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۲ ق.ظ

خب به پیشنهاد محبوب عزیزم، از این به بعد تحت عنوان ماجراهای میتاپی داستان های آدم های جدید رو  تعریف میکنم.


دیروز سه شنبه بود، رفتم اون میتاپ فرهنگ و زبان؛ حال جسمیم هم خیلی خوب نبود ولی باید می رفتم دیگه :))


اولش با شینوسکه حرف زدم یه پسر ژاپنی بود که با ویزای هالیدی یک هفته بود که اومده بود سیدنی که اینجا یکسال بمونه و کار کنه و زبانش رو تقویت کنه.  اسمش رو که گفت، گفتم عه شینوسکه !! البته هنوز یادم نمیاد شینوسکه شخصیت کدوم فیلم بود؟! کیوتو زندگی می کرد و تو شرکت یونیکلو کار می کرده اونجا. می گفت مردم فکر میکنند ژاپنی ها خجالتی هستند ولی چون ما تو مدرسه یاد نمی گیریم خوب انگلیسی حرف بزنیم واسه همین کمتر حرف می زنیم و ساکتیم. می خواستم بگم 100% اشتباه میکنی داداش :) انگار مثلا ما تو مدرسه یاد میگیرم انگلیسی حرف بزنیم ولی خب اینقدر حرف می زنیم تا درست بشیم :) بعدشم تو می بینی الان من دارم از همه چی ازت می پرسم خب تو هم بپرس. البته اینا رو بهش نگفتم خودم یه سری اطلاعات بهش دادم در مورد ایران البته خیلی مختصر. بعدش دیگه من رفتم سر یه میز دیگه نشستم.


یه دختر چینی بود که اونم بیشتر سرش تو موبایل بود، بعد یه پسر دیگه اومد، اون پاکستانی بود؛ دانشجوی دکترا و چند ماهی بود اومده بود سیدنی و خیلی از دیدن من خوشحال شد :) فیلدش هم خیلی از من دور نبود!! بعدشم یه پسر دیگه اومد یه کم فارسی بلد بود حرف بزنه، واسه یه جزیره ای بود طرفای میانمار! اسمش رو درست نفهمیدم کجا بود. می گفت فرهنگ ایرانی رو دوست داره و در مورد همه چیز فرهنگ ایرانی می دونست، حتی می دونست که اسم من روتین نیست تو ایران و ... ته دیگ و عذاهای ایرانی رو هم می شناخت. اینجا دختر چینیه گفت منم غذاهای ایرانی رو می شناسم، دوست پسر قبلیم ایرانی بوده و غذاهای ایرانی رو خوردم ولی خیلی دوست نداشتم!! (تو دلم گفت خیلی بی سلیقه ای همون به موبایلت برس:) ) اون پسره گفت سال دیگه هم می خواد بره ایران مسافرت؛ منم کلی تشویقش کردم؛ گفتم سفرت هم مفت درمیاد برو خوش بگذرون حسابی :)


دیگه اون پسر پاکستانی اینستاگرام منو گرفت و بعد گفت من خیلی تنهام، دوست پیدا نکردم اصلا. تو دانشگاه همه سرشون بکار خودشون هست. اون پسر ایرانیه هم که شنبه رفته بودم میتاپ خیلی گلایه ی اینجوری داشت و البته منم که گفتم اینجا تو دانشگاه اصلا تعامل چندانی وجود نداره... دیگه بهش گفتم خب بیا میتاپ تا دوست پیدا کنی و ... به شوآن و سین و نون و ... هم گفتم. همه این آدم ها بهم گفتن هر وقت خواستی بری پیاده روی به منم بگو بیام.  کلا فکر کنم بعد یه مدت که بریم پیاده روی یه عده دانشجوی دکترا فقط باشند :))

نظرات  (۵)

۰۹ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۶ دخترمعمولی
من مکس امینی رو میشناختم.
چند سال پیش آشنا شدم با استندآپ کمدی هاش ولی خودم خوشم نمیاد ازش. استندآماشو دوست ندارم. سبک خاص خودشو داره ولی. تو یوتیوب هس. میتونی ببینی تو دوس داری یا نه. کشورای مختلفم میره واسه اجرا. شاید اون ورا هم اومد و رفتی ;-(
پاسخ:
اون که گفت رفتم سرچ کردم و دیدمش؛ البته در حد چند دقیقه ! حالا نمی دونم بعدا هم برم ببینم که خوشم بیاد یا نه ولی خب حوصله شو نداشتم :)) 

ولی خب کلا منظورم این بود که خیلی ضایع بود اون کمدین ایرانی رو می شناخت ؛ من نمی شناختم :| 

البته فکر کنم ایرانی های خارج از کشور اغلب بشناسنش!

مکس امینی تا جایی که خیلی کم میدونم (!) استند آپ کمدی اجرا میکنه. در حد 2-3 دقیقه میشناسمش :)))
ممنون بابت کامنت ات تو وبلاگم. چه خاص و کمیاب و زیبا.
پاسخ:
منم اون که گفت رفتم در موردش سرچ کردم و فهمیدم کی هست ولی خب قبلش نمی شناختمش دیگه :| خیلی یه جوری بود که یکی دیگه از یک کشور دیگه بیاد کمدین ایرانی رو به من معرفی کنه:|



قربونت عزیزم. لطف داری:*
۰۹ آبان ۹۷ ، ۱۲:۰۴ محبوب حبیب
سلااام. چقدر خوب. ماجراهای میتاپی. 
ممنون صبا جون.
فکر کن پیاده روی دانشجوهای دکترا :) یه تیر دو نشون. امیدوارم فیلدهای نزدیک هم پیدا کنی که مشاوره و انتقال تجربه علمی هم باشه
پاسخ:
سلام عزیزم.

دیگه حالا ببینیم چی پیش میاد و چه جوری میشه جلو رفت کلا :)
برام جالب بود که از ایران یک چیزهایی می دونستند. من خودم از فرهنگ کشورهای غیر اروپایی چیز چندانی نمیدونم. بجز کمی پاکستان و هند، که آن هم در حد چیزهایی است که از یک دوست هندی و یک دوست پاکستانی شنیده ام. چقدر اطلاعاتم کمه... اصلا نمیدونم میانمار کجا میشه :))
اینستاگرامت را به من هم بده خب :))
جمله آخر :)))
پاسخ:
شما مکس امینی می شناسین؟ 

من که نمی شناختم :| ولی این پسره می شناخت.... تازه جک ایرانی هم بلد بود :)

من از فرهنگ اروپایی هام در مقابل دانسته های اینا چیزی نمی دونم. 

البته خیلی ها هم نمی دونند ایران کجاست که من بهشون حق میدم. چون منم نمیدونم کشور اونا کجاست :))

این پسره اهل میانمار هم نبود واسه یه جزیره ای بود جنوب هند و نزدیک میانمار. آهان پیداش کردم آندامان (Andaman)
خخخ من هم همینکه خوندم گفتم عه شینوسکه؛)))
چه باحال بوده پسر میانماری! واقعا انگیزه و نیرو محرکه اش چی بوده که اینهمه از ایران میدونسته؟
واقعا بهشون بگو حیفه ایران نیایند سفر به این خوبی و از همه مهمتر مفتی!!!
این میتاپ با چه عنوانی تشکیل شده بود؟فقط دورهمی؟ یا مثلا موضوعی داشت؟
اون ویزای هالیدی چه خوبه! خدایی خوش بحالشون :( 


پاسخ:
اکثرا وجود یه دوست دختر یا دوست پسر اهل اون کشور بهشون انگیزه میده که اون کشور رو بشناسند! ولی این پسر کلا انگار به یاد گرفتن زبونا علاقه داشت، اولش که منو دید گفت ترک هستی؟ یعنی با ترکی و اردو و ... هم آشنا بود!!

این همون میتاپی هست که برای تبادل فرهنگ و زبان هست، هر سری بین 50 -150 نفر تو لابی یه هتل جمع میشن، 3-4 نفری میشینن میگن از کدوم کشور هستند و حرفهای اینجوری. تبادل فرهنگیه.

تازه قسمت خوش به حالش ترشون این هست که وقتی دانشجو هستند به عنوان دانشجوی exchange معمولا دو - 3 ترم می رن دو -3 تا کشور و درسشون رو اونجا می خونند. مثلا این رفته بود کانادا و تایوان.

بچه های استرالیایی که گاهی تا 6 تا کشور هم تو دوره تحصیلشون میرن. هر ترم یه کشوری.