غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

پایان ماجرا!

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۹ ب.ظ

جفری بعد از اینکه برگشت، چند روز خسته و گرسنه بود ولی خب داشت بهتر می شد. ولی دوباره در عرض یک روز کلی وزن کم کرد و همه بیماری هاش یه صورت خیلی شدیدی نمایان شد. دامپزشکش گفته بود خیلی دیگه دوام نمیاره و داره درد میکشه. از امروز تعطیلات زمستانی مدرسه شروع شده و قرار بود، امروز ببرنش پیش دامپزشک که بهش آمپولی بزنه و همه چی تموم بشه :(


دیروز صبح که من می خواستم بیام دانشگاه با جنی حرف زدیم و دیدیم که جفری حالش خیلی بده و از دیروزش هم اصلا غذا نخورده و داره تلوتلو می خوره. قرار شد عصر بعد از اینکه  پسرش از مدرسه اومد و باهاش خداحافظی کرد همه چیز تموم بشه ولی خب من بعدش فهمیدم که حالش بدتر و بدتر شده و ساعت 3.5 برده بودنش پیش دامپزشک و دیگه جفری برای همیشه خوابید :(


برای من تجربه عجیبی بود، اولین تجربه زندگی با حیوان خانگی بود و احساسی که با 9.5 ماه پیش  زمین تا آسمون فرق کرد. 

۹۸/۰۴/۱۳

نظرات  (۲)

وااای چقدر سخت بود، ایکاش همون روز که گم شده بود دیگه برنمیگشت.
صبا جان با تجربه ی الآن حاضری حیوون خونگی داشته باشی؟
پاسخ:
جنی معتقده همون موقع هم رفته بوده که بمیره ولی خب نمرده بود! سه شنبه هم یه دور رفته بود تا مغازه سر خیابون و یکی دیده بودش و زنگ زده بود جنی رفته بود آورده بودش. چهارشنبه هم جنی گفت اگر جلوش رو نمی گرفتیم می رفت!!



برای خودم هنوز نه! چون من اصولا در خونه حضور ندارم :) ولی اگر بچه داشته باشم دیگه با ضرس قاطع نمیگم نه! بهش فکر می کنم و بعد تصمیم می گیرم. 
آخه این چه کاریه که آدم یه حیوونو میاره تو خونه و به هم وابسته میشن؟ :( واسه چی :( 
پاسخ:
والا حیوون که مثل یه شاه این مدت زندگی کرد، خودشون هم کلی از بودنش لذت می بردن.

قضیه برد- برد هست ولی خب تو این دنیا اصولا هیچ برد- بردی ابدی نیست و اتفاقا اینکه بچه های خانواده می تونند ببینند که چیزهایی هم که دوست دارند می تونه بمیره به نظر من بد نیست.