غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام


این روزا یعنی این شب ها تعداد شب زنده داری هام در حال افزایشه.


خیلی ها الان در حال مناجات هستند، مناجات اولیه شب جمعه ماه رجب یا شب آرزوها...


دلم می خواست باهات خلوت کنم و بیام خونه ت،یه مناجات امیرالمومنین با یه دعای کمیل(چقدر دلم پر کشید)  بخونم


از دیروز دارم فکر می کنم که آرزوهام چی هستند؟ اما فکرام به نتیجه نمی رسه...


نه اینکه خواسته یا آرزویی نداشته باشم، نه اتفاقا مملو از خواسته ام، اما نمی دونم تحقق کدوم یکی از این آرزوها یا خواسته ها برام بهترینه، اصلا شکل تحقق پیدا کردنشون هم واسم جای سوال و ابهام داره


خلاصه ش کنم، من کاملا بهت اعتماد دارم، قدرت شناختم فوق اندک هست واسه همین هر چی تو بگی قبول، فقط بهم صبر بده که اگه اون چیزی که تو برام پسندیدی واسم سختی داره، بهم جنبه بده که اگه اون چیزی که تو برام می خوای فراتر از انتظاراتم هست، بهم اینقدر درک بده که همیشه یادم باشه من هیچ کاره ام، اصلا من و تو نداریم، همش تویی و تو هم که بهترینی. 


دیدی آرزوهام چه شکلی میشن!! 


فقط نگذار از تو دور بشم، از تو که بهترینی از تو که غایه آمال عارفینی.

۲۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۵۵
صبا ..

سلام


بالاخره موفق به جلب رضایت استاد 2 شدم.


من تا حالا استاد2 رو ندیدم، چون از موقعی که من دانشجوش شدم ایران نبوده، اکثر ارتباطاتمون نوشتاری هست. واسه همین خیلی باهاش رودروایسی دارم و وقتی گزارش یا کاری رو با تاخیر انجام میدم و ارسال می کنم، به شدت عذاب می کشم، هر موقع هم مشکلی داشته باشم با اینکه دانشجوهای اینجاش رو بهم معرفی کرده ولی در نهایت مشکل بدست خودش حل میشه. خلاصه که استرس های فراوانی رو متحمل می شویم ما.


در ایام نوجوانی "رب" رو برای خودم مربی ترجمه میکردم بعدها تو ذهنم مفهوم پرورنده یا همون پروردگار غالب شد. مهندس بازرگان رب رو ارباب یا Boss ترجمه می کنه، من همیشه رابطه ی رب و مربوب رو یه رابطه ی عاشقانه تصور میکنم، یعنی عاشق به احترام عشق به معشوقه ش خیلی کارها رو نمی کنه و خیلی سختی ها واسش آسون میشه اما برای رسیدن به اون عشق باید مراحل بسیاری رو پشت سر بگذاری


نفسم سوخت٬ دلم سوخت٬ پر و بالم سوخت


کاش پروانه شدن این همه آداب نداشت


در برخورد با ارباب یا رئیس یا Boss شاید عشقی در کار نباشه(من که بدون عشق تا حالا نتونستم کار کنم)  اما یه جور احترام و کرنش وجود داره که خیلی موقع ها نیاز به توبیخ نیست. وقتی به رابطه ی خودم و استاد2 نگاه می کنم درک خشوع واسم آسونتر میشه، هر چقدر هم که معاد جسمانی باشه اما لذت و عذاب روحانی قابلیت جایگزینی با هیچ نهر عسل و سرب داغی نداره. اینکه ببینی یه نفر بدون هیچ چشمداشتی بهت کمک می کنه و تو هستی که اهمال می کنی از سرب داغ هم داغتتر هست و یه جمله یا نگاه حاکی از رضایتش از نهر شیر و عسل هم گواراتر هست.


بازم خدارو شکر که این درس خوندن ذره ای به افزایش دیدم کمک کرد.

۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۵۳
صبا ..

سلام،


بدجوری احساس ناتوانی میکنم، یعنی یه جورایی نا امید شدم. استاد2 اصلا راضی نیست. خودم ناراضی تر از همه. نمی دونم چرا اینقدر کند پیش میرم. بیکار نیستم اما موقع مکتوب کردن کارام می بینم که هیچی پیش نرفته و هیچ کاری نکردم ناراحت


امدادهای غیبی هم معمولا درون خود آدم اتفاق می افته. 


همه میگن در اوج نا امیدی به درک یا راه حل می رسی. شود آیا؟


اصلا نمی دونم باید چیکار کنم؟


فردا یک گزارش و کلی پرسش برای استاد2 می فرستم شاید گشایشی پیشامد ما را.


خوب شد این استاد2 هست و گرنه از استاد1 که هیچ بخاری بلند نمیشه. استاد2 فکر میکنه من به این فیلد علاقه ندارم، نمی دونه من چقدر تلاش کردم تا بتونم تو این زمینه کار کنم.


اگر روزی گذرتون به اینجا افتاد و دیدید از آخرین نوشته من یک ماه گذشته لطفا فاتحه بخونیدگریه برای این حقیر. وضعیت جسمانیمان از روزی که بر آن مهم تمرکز کرده ایم سر ناسازگاری گذاشته و هر روز به سوی یک طبیب حوالمه مان می کند.

۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۴۹
صبا ..

-دیشب اعلام کردم که به درجه پوست کلفتی نائل شدم، اما نه! هنوز با این مقام شامخ بسی فاصله دارم یک تلنگر کوچک امروز نشانم داد که این مقام و این درجه به این آسانی بدست نمی آید.

-دوباره وارد فاز به تعویق انداختن کارهای تحقیقاتی شدم. و این اصلا خوشایندم نیست. 2 هفته هست که قرار است با استاد 2 حرف بزنم اما مکررا به دلیل این فاز ناخوشایندم، به دلیل گلو درد فاجعه آمیزم و ... عقب افتاده. باید قورباغه ام رو قورت دهم شاید بر گرفتگی صدایم هم تاثیر گذارد و بتوانم از سایلنتی که اسیرش شده ام نجات یابم.

- اردی بهشت شهر راز، دلبری می کند از عالمیان، خدایا شکرت که در قطعه ای از بهشتت مامور به خدمت شدم.

- گرفتگی صدایم چندان هم بی فایده نبود، اینجا را از خاک گرفتگی رهانید بس که ساکت ماندم و خانه نشین شدم.

- یک گام در رسیدن به رویایم برداشتم.

۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۳۱
صبا ..