غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۳۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

کسى در باب حدیثهاى مجعول و خبرهاى گوناگون که در دست مردم است از او سؤال کرد و آن حضرت ( ع ) چنین فرمود :

در دست مردم ، حق است و باطل ، دروغ است و راست ، ناسخ است منسوخ ،

همچنین، عام است و خاص، محکم است و متشابه و عارى از اشتباه و آمیخته با آن.

در زمان رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) آن قدر بر او دروغ بستند که برخاست و براى مردم خطبه‏اى ادا کرد . و در آن گفت : هر که بعمد بر من دروغ بندد جایگاه خود را به آتش برده است .

حدیث را چهار کس نقل مى‏کنند و پنجمى ندارند : یا منافق مردى است که اظهار ایمان مى‏کند و خود را مسلمان مى‏نمایاند ، ولى از ارتکاب هیچ گناهى و جرمى باک ندارد و بر رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) بعمد دروغ مى‏بندد . اگر مردم مى‏دانستند که منافق و دروغگوست ، سخنش را نمى‏پذیرفتند و تصدیق نمى‏کردند ولى مى‏گویند یار رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) است ، او را دیده و از او شنیده و ضبط کرده است . پس مردم گفتارش را مى‏پذیرند و خداوند در قرآن از منافقان خبر داده و بدان صفات که دارند براى تو وصفشان کرده است . اینان بعد از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ماندند و بر آستان پیشوایان ضلالت و داعیانى که به باطل و بهتان مردم را به آتش فرا مى‏خواندند ، تقرب یافتند . حتى به حکومتشان هم گماشتند و بدین نام بر گردن مردم سوارشان کردند و در پناه نام آنها به جهانخوارى ، پرداختند . زیرا مردم غالبا با پادشاهان و دنیاداران هستند ، مگر کسى که خداوندش از این خطر نگه داشته باشد . و این یکى از آن چهار است .

و دیگر ، مردى است که از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) خبرى شنیده ، اما درستش را به خاطر نسپرده و سر آن ندارد که دروغ بگوید . او چیزى را که آموخته،اینک ، روایت مى‏کند و خود نیز به کارش مى‏بندد و همه جا مى‏گوید که این سخن را از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) شنیده‏ام . اگر مسلمانان مى‏دانستند که او اشتباه دریافته از او نمى‏پذیرفتند و خود نیز اگر مى‏دانست ترکش مى‏گفت .

سه دیگر مردى است که از رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) چیزى شنیده که بدان فرمان داده ، سپس ، از آن نهى کرده است ، بى‏آنکه ، او آگاه شده باشد . یا شنیده است که از کارى نهى کرده ، سپس ، به آن فرمان داده ، بى‏آنکه او خبردار شده باشد .

بنابراین ، منسوخ را شنیده ولى ناسخ را نشنیده است . این مرد اگر مى‏دانست آنچه مى‏گوید نسخ شده ، هرگز نمى‏گفت . و اگر مسلمانان هنگامى که آن را از او شنیدند مى‏دانستند که نسخ شده ، آن را ترک مى‏گفتند .

چهارم ، مردى است که هرگز به خدا و پیامبر او دروغ نمى‏بندد و به سبب ترسى که از خدا دارد و نیز به خاطر بزرگداشت پیامبر او دروغ را دشمن است ، به اشتباه هم نیفتاده است ، بلکه هر سخنى را چنانکه از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) شنیده است به خاطر سپرده و اینک روایتش مى‏کند . نه بر آن مى‏افزاید و نه از آن مى‏کاهد . ناسخ را به خاطر سپرده و به کار مى‏بندد و منسوخ را به خاطر سپرده و از آن دورى مى‏جوید .

خاص را از عام تمیز مى‏دهد و متشابه را به جاى محکم نمى‏نشاند و هر چیز را به جاى خود مى‏نهد .

گاه اتفاق مى‏افتاد که سخن رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) را دو جنبه بود جنبه‏اى روى در خاص داشت و جنبه‏اى روى در عام . چنین سخن را کسى که از قصد خداوند سبحان و پیامبر او ( صلى الله علیه و آله ) آگاهى نداشت، مى‏شنید ، آنگاه بى‏آنکه به معنى آن معرفتى یافته و منظور گوینده را از بیان آن شناخته باشد ، به صورتى توجیه مى‏کرد . و چنان نبود که همه اصحاب رسول خدا ( ص ) از او چیزى پرسیده و فهم آن سخن را خواسته باشند . تا آنجا که ، برخى آرزو مى‏کردند که عربى بادیه‏نشین یا غریبى بیاید و از او چیزى بپرسد تا آنها گوش بدان فرا دهند . حال آنکه ، هیچ مشکلى براى من پیش نمى‏آمد مگر آنکه از او مى‏پرسیدم و درست ، به خاطر مى‏سپردم . آرى ، اینهاست علل اختلاف مردم در روایتها.

خطبه 201 نهج البلاغه

۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۱
صبا ..

هی به خودم می گویم باید صبر کرد، قطعا در این صبر حکمتی ست. اما دلم دریای طوفانی است. با خودم هم یکدل نیستم، دقیقا می دانم که چه می خواهم ولی حالا نمی شود، مقدمه لازم دارد، و من از خدایم خواسته ام که در آن مقدمه یکدله ام کند، اما مقدمه خودش دارد آشوب به جانم می اندازد، نه می توانم بپذیرمش، نه مصلحت است که رهایش کنم، دست و پایم در پوست گردوست، و آخرش این می شود که صبر کن. دلم گاهی بلند، گاهی آهسته فریاد می زند "بلاتکلیفی خر است!!!" 

 

بعدا نوشت: خوبتر که فکر می کنم انگار آشوب در مقدمه در یکدل شدن من و  همچنین اطرافیانم تاثیر مستقیم دارد. خدایا خودت آخر و عاقبت تصمیم های من و وقایع زندگیم را ختم بخیر کن. 

۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۲
صبا ..

حمد خدایى را که حمد را کلید یاد خود و سبب افزونى فضل خود و دلیل شناخت نعمت‏ها و عظمت خود گردانید .

اى بندگان خدا ، روزگار بر باقیماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشته است .

آنچه رفته ، باز نگردد و آنچه بر جاى مانده ، جاودانه نخواهد ماند . کردارش در پایان ،

همان است که در آغاز بود . حوادثش ، بر یکدیگر پیشى گرفته ، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه یکدیگرند .

گویى که در قیامت حاضر آمده‏اید و همانند ساربانى ، که کره شتر تند رفتارش را مى‏راند ، شما را مى‏راند . هر کس که غافل از خود ، خویشتن را به دیگرى مشغول دارد ، در تاریکیهاى حیرت زده بماند و در ورطه‏هاى هلاکت افتد و شیطانهاى درون او به طغیانش وادارند و کارهاى ناپسندش را در چشمش بیارایند . پس ، بهشت ، پایان راه پیشى گیرندگان است و آتش ، پایان راه تقصیر کنندگان .

بدانید ، این بندگان خدا ، که پرهیزگارى سرایى است چون دژى استوار و بزهکارى ، سرایى است خوار مایه و نا استوار ، که ساکنان خود را از بلا نگه نتواند داشت و هر که بدان پناه برد از آسیب در امان نخواهد بود .

بدانید ، که تقوا نیش زهرآگین خطاها را از آدمى دور مى‏کند و شما به نیروى یقین به آن هدف عالى توانید رسید .

اى بندگان خدا ، خدا را در نظر آورید ، درباره عزیزترین و محبوبترین کسان در نزد شما . خداى تعالى راه حق را برایتان آشکار نموده و روشن ساخته یا به شقاوتى جدا ناشدنى و درمان ناپذیر افتید یا به سعادتى جاودانه خواهید رسید . در این جهان فانى ، براى آخرت ، که جهان باقى است ، توشه برگیرید . شما را به توشه آخرت راه نموده‏اند و هم فرمان کوچ داده‏اند و بر رفتن تعجیل کنند . و شما همانند کاروانى هستید ، منتظر ، در راه ایستاده که نمى‏داند که چه وقت به حرکت فرمانش دهند .

براستى ، کسى را که براى آخرت آفریده شده ، با دنیا چه کار ؟ و چه سود از مال و خواسته ، وقتى که پس از اندکى مى‏ربایندش و او در گرو بازخواست و حساب آن بماند .

اى بندگان خدا ، آنچه خداوند ، از پاداشهاى نیکو ، وعده داده ، شایان ترک کردن و واگذاشتن نیست و آنچه از آن نهى کرده ، از بدیها ، شایسته رغبت نباشد .

اى بندگان خدا ، بترسید از روزى که از اعمالتان بازجست کنند . در آن روز ، چنان لرزش و تشویشى بر شما چیره گردد که کودکان از وحشت آن پیر شوند .

بدانید ، اى بندگان خدا ، شما را از خود نگهبانانى و از اعضایتان جاسوسانى و حافظانى راستین است ، که اعمالتان را مى‏نویسند و حتى شماره نفسهایتان را ضبط مى‏کنند . تاریکى شبهاى ظلمانى شما را از آنان فرو نپوشد ، یا اگر در پشت درهاى بسته پنهان گردید از دیده آنها نهان نخواهید ماند .

خطبه 156 نهج البلاغه

۲۲ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۰
صبا ..

اى مردم ، در راه هدایت ، اگر رهروانش اندک‏اند ، وحشت مکنید . زیرا مردم همه بر سفره‏اى نشسته‏اند ، که اندکى سیر کند و گرسنگى دراز در پى دارد . اى مردم ، خشنودى نمودن از کارى و ناخشنودى نمودن از کارى پاداش و کیفر را فراگیر کند .

ماده شتر قوم ثمود را یک تن کشت ولى عذاب همه را در برگرفت ، زیرا همه از کشتن آن خشنود بودند . خداى تعالى فرماید : « آن را کشتند و همه پشیمان شدند » زمانى نگذشت که زمینشان صدا کرد و فرو رفت ، چونان صداى گاو آهن تفته در زمین نرم .

اى مردم ، هر که در راه روشن و آشکار رود به آب رسد و هر که از آن تخلّف جوید در بیابان سرگردان بماند .

خطبه 192 نهج البلاغه

۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۹
صبا ..

آنکه از او چنین پرسشى شده ، دلیلش نادرست‏ترین دلیلهاست و فریب‏خورده‏ اى است که عذرش در خور پذیرفتن نیست ، اصرار مى‏ ورزد که درنگش در عالم جهالت به دراز کشد .

اى انسان ، چه کسى تو را به گناهکارى دلیر کرد و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور نمود . و چه چیز تو را به هلاکت خویش دلبسته ساخت ؟ آیا دردت را درمانى نیست ؟ آیا از این خواب گران دیده نمى‏گشایى ؟ چرا آنسان ، که به دیگران مهر مى‏ورزى به خود مهربان نیستى ؟ بسا کسى را در تابش آفتاب بینى و از سر ترحم بر او سایه افکنى یا بیمارى پیکرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگریى .

پس از چیست که بر درد خویش شکیبا هستى و بر مصیبتهاى خود صبور و پایدارى ؟

از چیست که بر جان خود ، که در نزد تو عزیزترین جانهاست ، سرشکى نمى‏بارى ؟

چرا شبیخون کیفر خداوندى از خواب غفلتت برنمى‏انگیزد و حال آنکه ، نافرمانیهایت تو را به ورطه قهر او افکنده است . پس به نیروى عزم و تصمیم دردى را که بر دل تو سستى آورده ، درمان کن و به بیدارى و هوشیارى خواب غفلت از دیدگان بزداى .

 خدا را اطاعت کن و به یاد او انس بگیر . و در نظر آر ، آن حالت را که تو از او روى گردانیده‏اى و او به تو روى آورده است . تو را به بخشایش خویش فرا مى‏خواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به دیگرى روى نهاده‏اى .

بلند و برتر است آن خداى توانا که کریم و بزرگوار است و تو اى بنده بیمقدار ناتوان در نافرمانى او ، چه گستاخى و حال آنکه ، در پناه ستر و پوشش او غنوده‏اى و در فراخناى فضل و بخشایش او مى‏گردى . خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت . بلکه ، چشم بر هم زدنى ، از نعمتى که بر تو ارزانى مى‏دارد و پرده‏اى که بر گناهان تو مى‏کشد یا بلایى که از تو مى‏گرداند بى‏بهره نبوده‏اى . پس ، چه گمان برى به او ، اگر فرمانش برى ؟ به خدا سوگند ، اگر این حال میان تو و دیگرى که در قدرت و توان همسنگ تو مى‏بود ، پدید آمده بود ، تو خود نخستین کسى بودى که خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نکوهش مى‏کردى .

به راستى ، دنیا تو را نفریفته ، تو خود فریفته آن شده‏اى . دنیا هر چیز را که از آن عبرتى توان گرفت ، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود . دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده مى‏دهد ، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید یا فریبت دهد . و بسا که تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى .

اگر دنیا را در سرایهاى ویران و زمینهاى خالى شده از مردمان بشناسى ، بینى که چه پندهاى نیکو و اندرزهاى رسایت مى‏دهد . پس آن را دوستى مهربان خواهى یافت که هرگز نخواهد که تو به تباهى افتى .

دنیا چه خوش سرایى است ، ولى براى کسى که بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایى است ، ولى براى کسى که آن را وطن اصلى خویش نداند . فرداى قیامت نیکبختان دنیا کسانى هستند که امروز از آن گریزان‏اند .

آنگاه که زمین بلرزد و قیامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آیینى ، پیروان آن پیوندند و به هر معبودى ، پرستندگانش و به هر پیشوایى ، فرمانبرانش ، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمین نهاده نماند ، جز آنکه ، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود .

بسا حجتها که در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود . از اعمال خود وسیلتى بجوى تا عذرت پایدار و حجتت ثابت بماند . از آنچه براى تو نمى‏ماند توشه‏اى برگیر که براى تو بر جاى ماند . مهیاى سفر خود باش . به برق رهایى خود نظر افکن که از کجا مى‏زند و بر مرکب جد و جهد خود بار برنه .

خطبه 217 نهج البلاغه 

۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۸
صبا ..


بدانید ، که هر چه زین پیش مقدر شده بود واقع شده ، و آنچه قضاى الهى بر آن تعلق گرفته بود ، اندک اندک ، پدیدار گشته . من از وعده خدا و حجت او سخن مى‏گویم . خداى تعالى فرماید : « آنان که گفتند : پروردگار ما الله است و پایدارى ورزیدند ، فرشتگان بر آنها فرود مى‏آیند که مترسید و غمگین مباشید ، شما را به بهشتى که به شما وعده داده شده است بشارت است . » شما گفته‏اید که پروردگار ما الله است . پس استقامت ورزید بر کتاب او و به راه او ، راهى که شما را بدان فرمان داده ، به استوارى گام نهید و بر طریقه شایسته عبادت او پایدار مانید . و از آن راه ، که در پیش پاى شما گشاده است ، بیرون مروید

و در دین بدعت مگذارید و با دین مخالفت منمایید . زیرا آنان که از آن راه پاى بیرون نهند ، روز قیامت از آوردن حجت در نزد خدا مانده شوند .

نیز شما را برحذر مى‏دارم از دگرگونى در خلق و خوى و از نفاق . همواره زبان را یکى کنید . هرکس باید که زبان خود نگه دارد . بسا شود که زبان سرکشى کند . به خدا سوگند ، ندیده‏ام بنده‏اى را که پرهیزگارى کند و پرهیزگاریش او را سودمند افتد ، مگر آنکه زبان خود نگه دارد . هر آینه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او . زیرا ، مؤمن هنگامى که آهنگ گفتن کند ، نخست در درون خود در آن بیندیشد ، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد . منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه بر زیان او .

رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) فرمود : « ایمان هیچ بنده‏اى استقامت نپذیرد مگر آنگاه که دلش استقامت پذیرد و دلش استقامت نپذیرد ، مگر آنگاه که زبانش استقامت پذیرد . » هر یک شما بتواند خداى تعالى را دیدار کند ، در حالى که ، دستش از خون و مال مسلمانان پاک باشد و زبانش به عرض و آبروى کسى زیان نرسانیده باشد ، باید چنان کند .

بدانید ، اى بندگان خدا ، که مؤمن حلال مى‏شمارد ، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حلال مى‏شمرد و حرام مى‏داند ، در این سال ، چیزى را که در نخستین سال حرام مى‏دانست . بدعتهایى که مردم در دین نهاده‏اند ، حرامى را بر شما حلال نمى‏کند ، بلکه ، حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام کرده است .

شما کارها را آزموده‏اید و تدبیر آنها کرده‏اید ، از پیشینیان خود پند گرفته‏اید ، براى شما مثلها زده شده و شما را به حقیقتى ، که روشن و آشکار بود ، فرا خواندند . پس کران‏اند که آن را نمى‏شنوند و کوران‏اند که آن را نمى‏بینند . هر کس را که خداوند از تجربه‏ها و آزمایشها سود نرساند از هیچ اندرزى سود نخواهد برد و هر روز بر ضلالت او بیفزاید ، تا آنجا که ، معروف را منکر شناسد و منکر را معروف انگارد .

مردم دو دسته‏اند : یکى آنکه از شریعت پیروى کند ، دیگر آنکه در دین بدعت آورد ، در حالى که ، از سوى خداى سبحان او را نه از سنت برهانى است و نه از حجت پرتوى . خداى تعالى ، هیچکس را پندى نداده همانند این قرآن . قرآن ریسمان محکم خداست و وسیله‏اى است از سوى او عارى از هر خطا ، بهار دلهاست و چشمه دانش است و دلها را جز آن صیقلى نیست . با آنکه عمل کنندگان به اندرزها ، رفته‏اند و فراموشکاران یا کسانى که خود را به فراموشى مى‏زنند ، برجاى مانده‏اند ، اگر خیرى دیدید آن را یارى دهید و اگر شرّى دیدید از آن احتراز جویید . زیرا ، رسول خدا ( صلى الله علیه و آله ) فرمود که اى فرزند آدم ، خیر را به جاى آور و شر را واگذار که اگر چنین کنى خوش‏رفتار و میانه رفتار باشى .

[ بدانید که ظلم را سه گونه است : ظلمى که هرگز آمرزیده نشود و ظلمى که بازخواست گردد و ظلمى که بخشوده است و بازخواست نشود . ظلمى که هرگز آمرزیده نشود ، شرک به خداست . خداى تعالى گوید : « خدا نمى‏آمرزد کسى را که به او شرک آورده باشد » و ظلمى که آمرزیده شود ، ظلم بنده است به خود به ارتکاب برخى کارهاى ناشایست و ظلمى که بازخواست مى‏شود ، ظلم کردن بندگان خداست به یکدیگر . ] قصاص در آنجا سخت است و آن زخم زدن به کارد یا به تازیانه نیست ،

چیزى است که اینها در برابر آن خرد نمایند .

زنهار ، از دورنگى در دین خدا ، زیرا همراه جماعت بودن ، در کار حقى که آن را ناخوش مى‏دارید بهتر است از پراکندگى در امر باطلى که آن را خوش مى‏دارید . زیرا خداى سبحان به هیچکس از گذشتگان و برجاى ماندگان ، که جدایى گزیند ، خیرى عطا ننموده است .

اى مردم ، خوشا کسى که پرداختن به عیب خود او را از عیب دیگر مردم بازمى‏دارد و خوشا کسى که در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگرید . چنین کسى ، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند.

خطبه 175 نهج البلاغه - قسمت دوم


۱۹ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۷
صبا ..

از سخن خداى سود برید و از مواعظش پند گیرید . اندرز خدا را بپذیرید . خداوند

با دلایل واضح خود ، براى شما جاى عذرى باقى نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برایتان بیان فرموده که چه کارهایى را خوش دارد و چه کارهایى را ناخوش ، تا از آنچه خوش دارد ، پیروى کنید و از آنچه ناخوش دارد ، اعراض نمایید .

رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) مى‏فرمود « که بهشت در سختیها احاطه شده و آتش در خواهشهاى نفسانى . » بدانید که اطاعت خداوند با سختى و درشتى همراه است و معصیت او با لذت و خوشى . پس ، خداوند رحمت کناد کسى را که از خواهشهاى نفس و لذتهاى خود دل بر کند و هواى نفس را سرکوب نماید .

دشوارترین کارها ، دور داشتن نفس است و از هوا و هوسهایش ، زیرا نفس همواره خواهان معصیت و هوسرانى است .

بدانید ، اى بندگان خداى ، مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمى‏آورد مگر آنکه به نفس خویش بدگمان است و پیوسته بر او عیب مى‏گیرد و از طاعت حق ،

افزونتر از آنچه به جاى آورده ، از او مى‏طلبد . پس ، همانند کسانى باشید که پیش از شما بوده‏اند و آنان که در برابر شما مردند و چون مسافران خیمه برکندند و رخت به جاى دیگر بردند و دنیا را چون کسى که منازل را طى مى‏کند طى کردند .

بدانید که این قرآن اندرزدهنده‏اى است که در اندرزش رنگ فریب نیست و راهنماینده‏اى است که گمراه نمى‏کند و سخنگویى است که دروغ نمى‏گوید . هر کس با قرآن همنشینى کند ، چون برخیزد ، چیزى بر او افزوده شده و چیزى از او کاسته گشته . به هدایتش افزوده شده و از کوردلیش کاسته گشته . بدانید ، آنکه با قرآن است ،

نیازمند نباشد و کس را بدون قرآن بى‏نیازى حاصل نگردد . شفاى دردهاى خود را از قرآن بجویید ، چون سختى پیش آید از قرآن یارى خواهید . قرآن شفادهنده بزرگترین دردهاست ، یعنى درد کفر و نفاق و تباهى و گمراهى . به قرآن از خدا حاجت خواهید و با عشق به قرآن روى به خدا آورید و قرآن را وسیله خواهش از مردم قرار مدهید .

بندگان خدا ، براى روى آوردن به خدا ، قرآن را نیکوترین وسیله یافته‏اند . بدانید که قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته آید و گوینده‏اى است که سخنش به تصدیق

مقرون باشد . هر که را که در روز قیامت قرآن شفاعت کند ، بپذیرندش و ، هر که را در روز قیامت قرآن تقبیح کند ، سخنش به زیان او گردد .

در روز محشر آواز دهنده‏اى آواز دهد که « هر عمل کننده‏اى در دنیا ، در این جهان گرفتار عاقبت عمل خویش است ، مگر عمل کنندگان به قرآن » پس از عمل کنندگان به قرآن باشید و از پیروان قرآن و قرآن را دلیل شناخت پروردگار خویش گیرید و اندرز دهنده خود شمارید و هر اندیشه که بر خلاف قرآن در دل دارید ، صوابش مشمرید و هواهاى نفسانى خود را در برابر آن خیانتکار انگارید .

کارى کنید ، کارى کنید . کار به پایان برید ، کار به پایان برید . پایدارى ورزید ،

پایدارى ورزید شکیبایى کنید ، شکیبایى کنید . پارسا باشید ، پارسا باشید . هر آینه شما را سرانجامى است . به سوى سرانجام خویش روید تا بدان برسید . شما را نشانه‏اى است ، به نشانه خود راه جویید . اسلام را هدفى است ، به هدف اسلام بگرایید . به سوى خدا روید و حق او را در آنچه بر شما واجب ساخته و احکامى که برایتان مقرر داشته است ، بگزارید . من گواه شمایم و در روز قیامت از سوى شما حجت مى‏آورم .

خطبه 175 نهج البلاغه- قسمت اول

۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۶
صبا ..

اما بعد . تقدیر الهى همانند قطره‏هاى باران ، براى هرکس که مقدر شده خواه اندک و خواه بسیار ، از آسمان به زمین مى‏آید . پس اگر کسى مال و منال برادر خود را بیش از خود یابد ، نباید که بر او رشک برد . زیرا مسلمان تا زمانى که آلوده فرومایگى نشده به گونه‏اى که چون از آن یاد شود اظهار حقارت و خشوع کند و زبان طاعنان سفله در حق او دراز گردد همانند قمار کننده تیز چنگى است که چشم به راه نخستین پیروزى خود در تیرهاى قمار است ، که براى او مالى در پى دارد و باختهاى او را نیز جبران نماید . به همین گونه ، مسلمان از خیانت بیزار از خداى تعالى خواستار یکى از این دو خوبى است :

یکى آنکه دعوت حق را اجابت کند و به نزد او رود ، که هر چه در نزد خداوند است ، خیر اوست . دیگر آنکه ، در این جهان روزیش عطا کرده و صاحب زن و فرزند و مال و منال بود . و در عین حال ، دین و حیثیت و شرف او هم در امان مانده است .

مال و فرزندان کشته این جهان‏اند و عمل صالح کشته آخرت است و بسا باشد که خداوند این هر دو نعمت را نصیب مردمانى کند . پس بترسید از خدا ، بترسید از آن چیزها که خدا شما را از آنها بیم داده است . و بترسید ، ولى نه از آنگونه که عذرخواه گناهانتان باشد . کارهاى نیک به جاى آورید ولى نه به قصد خودنمایى که مردم ببینند یا از دیگرى بشنوند . زیرا هرکس عملى را نه براى خدا انجام دهد خدا سزاى عملش را به کسى حوالت کند که به خاطر او عمل کرده است . از خدا مى‏طلبم مقام و مرتبت شهیدان را و زیستن با نیکبختان را و مرافقت با پیامبران را .

اى مردم ، آدمى هر چند توانگر بود ، از عشیره خویش و دفاع آنان از او ، به دست و زبان ، بى‏نیاز نباشد . زیرا عشیره هرکس ، بزرگترین محافظان او هستند که از پشت سر حمایتش مى‏کنند و بیش از دیگر مردم ، اوضاع پراکنده او را به سامان مى‏آورند و چون حادثه‏اى بر او فرود آید از دیگران بدو مهربانترند و نام نیکى که خدا براى آدمى در میان مردم مى‏گذارد از مالى که دیگران براى او به میراث مى‏گذارند بهتر است .

از این خطبه بدانید که هیچیک از شما نباید از خویشاوندى ، که گرفتار فقر و بینوایى است روى یارى برتابد . باید که یاریش دهد ، به مالى که اگر انفاقش نکند ، بر داراییش نیفزاید و اگر انفاقش کند ، سبب نقصان در مال او نگردد . هر کس که دست یارى از عشیره خود فرو بندد ، یک دست از یارى آنان کاسته شده ، ولى او از یارى دستهاى بسیارى خود را محروم داشته . هرکس که با اطرافیان خود بمدارا رفتار کند همواره دوستى و مودت آنان را نصیب خود ساخته است .

خطبه 23 نهج البلاغه

۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۵
صبا ..

اى خداوند ، بیامرز آن گناهان مرا ، که تو از من داناتر به آنها هستى . اگر بار دیگر مرتکب شدم تو نیز بار دیگر از من درگذر . اى خداوند ، اگر با خود وعده کرده‏ام که در طاعت تو قصور نکنم و به وعده خویش وفا ننموده‏ام ، مرا ببخش . بارخدایا ، اگر به زبان به تو تقرب جسته‏ام و به دل خلاف آن کرده‏ام ، بر من مگیر . اى خدا ، بیامرز براى من هر اشارت کنایه آمیز را که به گوشه چشم کرده‏ام و هر سخن نابجا را که از دهانم جسته است و نیز خواهشهاى دل و لغزشهاى زبانم را .

خطبه 77 نهج البلاغه

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۴
صبا ..

30 سال پیش در چنین ساعاتی و در چنین شبی دخترکی غیرمنتظره و بی دردسر در یکی از گرم ترین شهرهای ایران به دنیا آمد. فرآیند زایمان مادر آنقدر سریع و یکباره بود که نه کارکنان بیمارستان و نه سایر افراد حاضر در انجا باور میکردند که نوزاد اینقدر سریع متولد شود. زنی که به عنوان همراه منتظر تولد نوزاد دیگری بود، به پدر دخترک می گوید نکند شما پارتی داشته اید که اینقدر زود کارتان شده است!! و بدین گونه من با پارتی متولد می شوم.

چند روز است که به روز تولدم و احساساتم فکر میکنم. معمولا خانم ها چه متاهل و چه مجرد از اینکه 30 ساله شوند خوشحال نیستند، درکشان نمیکنم. هر چه این چند روز تلاش کردم که بفهمم چرا باید ناراحت شد از اینکه 30 ساله می شویم موفق نشدم. خب این هم سنی است مثل سن های دیگر، شاید احساس می کنند 30 قله زندگی است و زین پس باید رو به افول رویم. شاید ... اصلا ولش کن. 25 ساله که شدم عزادار زمان بودم، اصلا دلم نمی خواست سنم بیش از ربع قرن شود، هزار راه نرفته، هزار فکر نکرده، هزار نوع سردرگمی سد راهم بود، انگار روز تولدم قرار بود یکی سوت پایان امتحان را بزند و بپرسد که جواب این سوال و آن سوال چه می شود، ان هم امتحان شفاهی و جلوی جمعیتی عظیم!! انگار از آن سال یاد گرفتم که همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز زاده نشده آند، یاد گرفتم که همه ی چیزهای قشنگ زندگی را همگان دارند و همگان هنوز زاده نشده اند، شاید بخاطر همین است که حالا که در بدو ورود به دهه چهارم زندگی هستم و می دانم که پازل زندگیم هنوز خیلی جای کار دارد، حتی هنوز خیلی قطعاتش را پیدا نکرده ام چه برسد که در جای خودشان باشند، اما مثل زمانی که ربع قرنه شدم پریشان نیستم. افول برایم بی معنی است حتی اگر امروز تولد نیم قرنه گیم بود، باز هم امید داشتم به تغییر حال!! شاید ویژگی دقیقه نودی ام باعث می شود که اینطور خوش بینانه به گذر عمر نگاه کنم، اما هر چه که هست، من با تمام داشته ها و نداشته هایم، با تمام خوبی ها و بدی هایم، با تمام آرزوها و حسرت هایم، خوشحالم که هستی را تجربه می کنم، خوشحالم که از عدم و نیستی به هستی رسیدم. کارنامه ام 30 ساله ام آنچنان درخشان نیست، اما هر چه هست حاصل تلاش من و لطف ربم است.

دهه جدید از زندگی که شروع می شود احساس می کنم که کانتر صفر می شود و می توان از نو شروع کرد، حتی اگر دهه ی هفتم باشد. 

امسال اولین سالی است که تولدم با رمضان تقارن دارد.

ساعت 12:30 بامداد 16 تیرماه 1393 نو می شویم.


۱۶ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۱
صبا ..