غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۳۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

امسال خدا منت بر سرم نهاده و توفیق روزه داری دارم.

هر کسی برای این ماه یک جور برنامه ریزی خاص داره که از اوقاتش چه جوری استفاده کنه، کارهایی که تصمیم گرفتم به طور خاص تو این ماه انجام بدم رو اینجا می نویسم هم برای ثبت در تاریخ و هم اینکه شاید شخص دیگری با خواندن این کارها ایده ی جدیدی برای رمضانش در ذهنش شکل بگیره.

1) هر روز یک خطبه از نهج البلاغه یا یک سخن از حضرت علی را همین جا می نویسم.

2) از اونجایی که من شدیدا به موسیقی (بی کلام و با کلام و سنتی و پاپ) اعتیاد دارم و همیشه در پس زمینه کارهام یه چیزی در حال پخش هست، این یک ماه می خوام ترک عادت کنم و البته چون ذهنم نیازمنده یه صوت غیر از صدای محیط هست، صوت قران رو جایگزین میکنم.

3) از یکی از نزدیکانم بخاطر تصمیم هاش و رفتارهایی که با منطق من خیلی فاصله داره، سالهاست که دلگیرم یعنی بارها تا مرز نفرت شدید رفتم. این ارتباط ناگسستنی هست و ایشون به گردن من حق داره. برای اینکه بتونم اون خشم و نفرت درونم رو سرد کنم تصمیم دارم هر روز یه ویژگی مثبتش رو تو این یک ماه تو دفترم بنویسم و تمرکزم رو بر روی خوبی هاشون بگذارم.

پی نوشت : شاید به این لیست اضافه شد.

۰۷ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۰
صبا ..

توی اولین محل کارم، چند روز بعد از ورود من، یک دختر ناشنوا هم به جمعمان اضافه شد، مثال متحرک خواستن توانستن بود، از آن سر شهر هر روز با انگیزه در محل کار حاضر می شد، همان زمان گواهینامه رانندگیش را گرفت و درصدد این بود که انگلیسی را هم بیاموزد، خیلی خوب آشپزی میکرد و گاهی پیش می آمد که خانواده اش چند روز به سفر می رفتند و او تنها در خانه می ماند. همیشه در دلم پدر و مادرش را تحسین می کردم که اینقدر مستقل او را بار آورده بودند، آن زمان ها دخترک فوق دیپلم داشت بعدها خبرش رسید که لیسانسش را هم گرفته و یک روز خودش مژده ازدواجش را به من داد. دیگر از او خبر ندارم اما حتما تا الان باید مادر شده باشد.

چند روز پیش در مورد پسرک مشکل داری نوشتم که قرار بود دو جلسه درسی را به او تدریس کنم، جلسه اول که آمد گفت که صبح با مادرم این درس ها را خوانده ایم، در جزوه اش ردپای مادر دیده می شد، در مورد امتحان میان ترمش که از او پرسیدم جواب داد چون ساعت امتحان مناسب نبود، امتحان میان ترم را ندادم. گویا تمام رفت و آمدهای پسرک با پدر و مادرش است. درس فهمیدنی را مادرش برایش به درس حفظی تبدیل کرده بود و بعد از چند بار خواندن و تکرار، درس را از او می پرسید. فشار روانی رفتار مادر واقعا برایم قابل تحمل نبود.

بارها شده که این جملات را از والدین علی الخصوص مادرانی که خودشان را دلسوزترین مادران دنیا می دانند، شنیده ایم که مادر خطاب به دخترش میگوید تو فلان کار را نکن بعدها آنقدر در خانه خودت اینکارها را بکنی که خسته شوی، بچه ام خسته است من بجای اون فلان کار را می کنم، بچه ام گناه دارد، تا او بخواهد به خودش بجنبد من خودم کارهایم را انجام داده ام و هزار و یک حرف مشابه و این چنین می شود که بچه هایی بزرگ می شوند که اندکی مسئولیت سرشان نمی شود، بچه هایی که از همه طلبکارند، بچه هایی که همه چیز را آماده می خواهند و مادرانی که فکر میکنند بهشت زیرپایشان است بخاطر فداکاری هایشان، بخاطر نازپروده بار آوردن دردانه هایشان و بخاطر هزار و یک چیز دیگر. 

و من به این فکر میکنم که تعریف ظلم چیست؟

و من باز به این فکر میکنم که اگر روزی مادر شدم، آیا آنقدر قوی هستم که تدبیرم به دلسوزیم غلبه کند، که منطقم بر احساس و محبتم پیروز شود؟

اینها را نوشتم که یادم بماند.

۰۲ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۹
صبا ..