غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

من شدم دعوت به شیدایی؛ شماهم دعوتی

می روم سمت شکوفایی، شما هم دعوتی

می روم تا میهمان خانه ی باران شوم ؛
در سحرگاهی اهورایی، شما هم دعوتی

هست برپا با حضور روشن آیینه ها ،
محفلی گرم وتماشایی؛ شما هم دعوتی

میزبان، عشق است ومهمانان ، بلا گردان عشق
یک جهان شور است وزیبایی ؛ شما هم دعوتی

می پرستان جان فدای چشم ساقی می کنند ؛
سرخوش از جامی طهورایی، شما هم دعوتی

پشت دریا هاست شهری، قایقی آماده کن!
چون به امر عشق می آیی، شما هم دعوتی

ای پر از حس شکفتن، ای پر از حس حضور
ای پر از احساس تنهایی؛ شما هم دعوتی.

" فروغ فرخزاد "

۲۸ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۶
صبا ..

چند سال پیش که سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای را گوش می دادم ، یک جایی از سخنرانی گفتند: «مرحوم پدرم می‌فرمود هیچ شعری (حتی اگر مبتذل و پیش‌پاافتاده به‌نظر برسد) نیست که بارقه‌ای از عشق الهی و عرفانی در آن نباشد. از او پرسیدند: مثلا این شعر عامیانه (اومد لب بوم قالیچه تکون داد / قالی گرد نداشت خودشو نشون داد) چه مضمون عرفانی دارد؟ ایشان فرمودند: معشوق ازلی (خداوند) کارهائی انجام می‌دهد که ظاهراً مقصود دیگری دارد (مانند آفرینش جهان) ولی منظور اصلی، جلوه‌گری ذات زیبای اوست تا دیگران او را بشناسند، ببینند و از جلوه‌ی جمال او روشنی بگیرند» 

حداقل 5 سال از شنیدن حرف ایشون می گذره ولی خب خیلی زیاد برام پیش میاد که شعرها و ترانه های عادی را می شنوم و یک دفعه فازم عوض می شه، به قول این پیام های تلگرام و واتزآپی توی شعر یا ترانه میگه عزیزم بیا سر کوچه با هم بریم بستنی بخوریم ولی با این وجود من یک دفعه از زمین کنده می شوم، تو این هفته چند بار این مساله تکرار شد:

*ترانه جدید محسن چاووشی (کجایی) اصلا به نظرم نمی تونه مخاطبی غیر از "تو" داشته باشد. با اینکه از صدای محسن چاووشی خوشم نمیاد ولی این ترانه ش واسم انگار مناجاته و خیلی دوستش دارم.

 

*تو ماشین نشستم و ضبط ماشین در حال خوندنه که می رسه به یک ترانه ی شیش و هشتی :

عجب حال خوشیه وقتی که مستی
میگن بیخیالشی کی بودی کی هستی

چه حال خوشیه مستی
نه غم داره نه شکستی

و من فکر میکنم عجب حال خوشیه وقتی که مست "تو" باشی وقتی که غرق عظمتت بشی بی خیال اینکه کی بودی و کی هستی میشی و چه حس خوبی هست وقتی که فقط "تو" باشی قطعا همه ی غم ها و شکست ها دود می شود و می رود هوا.

 

* من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم

عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

من که مدام گله از حرکت ساعت میکنم و دلم می خواهد یک سنگ بزرگ سر راه همه ی عقربه های جهان بگذارم، برای این است که من به دنبال "تو" با عقربه ها نمی چرخم، من حواسم به این دنیاست به ما فیهاست بهم کمک کن که روزی برسد که من هم گله از حرکت ساعت نکنم.


۲ نظر ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۴
صبا ..

یکی از اخلاقای خوبم اینه (خود شیفته خودتونیدزبان) که از تلویزیون بدم میاد!! یعنی در این حد که اگر دست خودم باشه اصلا جز لوازم منزل نمی دونمش!! حالا امشب یه کم به خودم تخفیف دادم (البته داشتم شام می خوردم) و یه قسمت کامل سریال کیمیا رو دیدم. یعنی ۱۰۰ بار جلوی خودمو گرفتم اشکام جاری نشه؛ ۵۰۰ بار قلبم تیر کشید. چی چی می سازن تو این وضعیت بی اعصابی ملت!!! که مثلا شبا سرگرم بشن؟؟

از چند سال پیش هم که سریال معمای شاه در حال ساختن بود خیلی تمایل داشتم که این سریال رو ببینم ولی حیف پول و البته چشم من واسه دیدن این سریال. کمی مستند تاریخی بود به نظرم اصلا اشکال نداشت!!

الانم شبکه نسیم داره یه برنامه میگذاره به اسم شب کوک!! یعنی خود آکادمی گ و گوش هست با این تفاوت که گو گوش توش نیست و استیج شون هم دقیقا همون شکلیه با این تفاوت که یه سری آینه کاری عین امامزاده ها روی دیواراش هست!! حتی مجریش از کلمات رها اع تمادی استفاده میکنه و تمام سعیش اینه که لحن اونو تقلید کنه.

من بشخصه کم

۲۵ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۳
صبا ..

قبلا گفته بودم از فانتزی های ذهنیم این است که 7-8 تا دختر داشته باشم، اسم یکی شان که قرار شد دل آرام باشدلبخند. اسم یکی دیگرشان هم باران است قلب.

یک نرم افزار هواشناسی خیلی دقیق (+) پیدا کرده ام که روی گوشی ام نصب است. اینقدر گاهی دقیق است که مثلا می گوید فردا 9 صبح باران می بارد و  8 صبح همچنان هوا صاف است و یک دفعه ابرها متفق القول تصمیم می گیرند که سر ساعت 9 با هم قرار بگذارند و نهایتش تا 9:30 چنان اشک فشانی راه می اندازند!! که نرم افزار پیش بینی اش را کرده بود.

من هم صبح ها قبل از اینکه از خانه بروم بیرون نرم افزار را چک میکنم و اگر در ساعات رفت و آمدم بارانی بود چتر می برم. 

امروز صبح اما گفته بود هوا نیمه ابریست! من هم به او اعتماد کردم و چتر نبردم اما باران بارید و باران بسیار زیبا و خوبی هم بود. بنابراین در راه برگشت کمی خیس شدم که گوارای وجودملبخند. اما جرقه خوبی در ذهنم زده شد! اینکه اگر او بخواهد در رحمتش را باز کند کاری به دقیق ترین پیش بینی های این بشر دو پا ندارد، یک دفعه با رحمتش و غیرمنتظره غافلگیرت میکند و عملا نشان می دهد که او هست که همه کاره هست و هر چه هم که بشر تلاش کند اتفاقات را پیش بینی کند حتی برای 24 ساعت آینده باز او هست که تصمیم نهایی را میگیرد. یک حس خوبی در دلم بخاطر این جرقه جوانه زد.

پی نوشت: قبلا هم از باران غیرمنتظره اینجا نوشته بودم اما انگار لازم بود تکرار شود تا درس جدیدی بگیرم و تا او را خالق این دنیا می دانم مطلقا ذره ای ناامیدی به دلم راه ندهم.


۱۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۲
صبا ..

چند باری تو همین وبلاگستان دیده بودم که دعای یستشیر را به نیت های مختلف خوندن، امشب یهویی به دلم افتاد منم برم بخونم ببینم چی هست اصلا.

خوندنم، از اون مدل دعاهایی هست که من دوست دارم.

وَ أَنْتَ الْعَالِمُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ وَ أَنْتَ الْحَلِیمُ وَ أَنَا الْعَجُولُ  

 

 

تو نازک طبعی و طاقت نیاری

گرانی‌های مشتی دلق پوشان

۱۸ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۱
صبا ..

امروز روز امتحان فاینال بچه ها بود، برگه ها را هم تصحیح کردم، بدون احتساب پروژه (نمره مازاد بر 20 داشت این مثلا پروژه) از کلاس 27 نفری فقط 3 نفر بالای 10 شدند منتظر و با احتساب پروژه فقط 12 نفر پاس شدند ابرو بقیه هم بلا استثناء زیر 8 هستندافسوس

سعی میکنم دیگه به تدریس فکر نکنمافسوس

 

پی نوشت: خواستم کلمه کلیدی برای این یادداشت انتخاب کنم، احساس کردم دسته ای با عنوان درد لاعلاج یا توده سرطانی وخیم مناسب ترین دسته برای این نوشته هست ناراحتولی حیف وبلاگمعینک


۱۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۰
صبا ..

در شرایط حساس کنونیچشمک که قرار دارم باید خیلی حواسم به خودم باشه و هی خودم را از جاده خاکی به سمت جاده اصلی هدایت کنم.

وقتی من و لب تاپم با هم هستیم همیشه موسیقی هم هست و 90% آهنگ های لیستم سنتی هستند و بخاطر شعرشون انتخابشون کردم.

اما امید حاجیلی یه ترانه ای داره به اسم امروز که قشنگ مناسب شرایط حساس کنونی من هست و مانع انحرافم به جاده خاکی میشود. چیز خاصی هم نمی گه جز :

امروز امروز ، امروز نشه دیروز باید کاری کنی زندگی بهتر بشه هر روز

امروز واسه تو روز جدید ، شروع شد روزی که پر از امیده

امروز تو فرداتو می سازه واسه فردا تلاش تو نیازه

امروز و یه فرصت دوباره ، فردات با تو فاصله نداره

امروز واسه تو شروع راهه ، یوقت راهی نری که اشتباهه

امروز دیگه نوبتت رسیده ، هر لحظه بهت یه ایده میده

امروزو پر از انرژی باشو دو برابر باید کنی تلاشو

 

اگر از این دست ترانه ها سراغ دارید، ممنون میشوم که معرفی بفرمایید.

۱۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۹
صبا ..

به نام خدا

سال میلادی جدید شروع  شدمژه

دیدین که هر اداره ای یه موقعی از سال را واسه خودش سال مالی فرض میکنه و کلیه حساب و کتاب هاش را سر اون تاریخ انجام میده، منم چند تا سال محاسباتی تو زندگیم دارم که خوشبختانه تو هیچ کدومشون هم حساب و کتاب مالی آنچنانی نمیکنم. یکی از اون تاریخ هایی که عملکردم را بررسی میکنم شروع سال میلادی هست، در واقع تو این تاریخ وضعیت پژوهشی ام و اینکه چقدر تونستم به اهدافی که داشتم برسم یا نزدیک بشم را بررسی میکنم. 

خلاصه سال 2015 ام این بیت هست:

گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

تو سال 2015 خوشبختانه سکون آنچنانی نداشتم، در حد توانم تلاش کردم، و در حد توانم هم اشتباه داشتم و خدا را شاکرم که بهم این قدرت را داده که مسئولیت اشتباهاتم را بپذیرم و ازشون به عنوان درس و تجربه استفاده کنم برای برداشتن گام های بعدی. امیدوارم و بسیار مصمم که تو سال 2016 هم بتوانم همچنان مسیر رود وارم را ادامه بدم  که این حرکت و دوری از سکون بخش بزرگی از اهدافم هست و از خالق مهربانم هم خواستارم 

و لایُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ 

که کمکم کنه و بهم اجازه بده که قسمت إلا بِما شاءَ  را روز به روز گسترش بدم. 

 

برای دوستان عزیزم که لطف میکنند و اینجا را میخونند و همه از فرهیختگان و انسان های نیک روزگار هستند آرزوی موفقیت و سلامتی و شادکامی دارم.

۱۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۸
صبا ..

از کشفیات جدیدم این است که وقتی از وضعیت کاری ام ناراضی هستم بلافاصله دچار سرماخوردگی شدید می شوم. وقتی از وضعیت پژوهشی ام ناراضی هستم سیستم گوارشی ام وارد فاز بحران می شود. البته واکنش های سیستم گوارشی ام فقط محدود به این وضعیت بحرانی نیست، اینقدر تنوع واکنش نسبت به حالات روحی من دارد که من از واکنش های او می فهمم که الان خوشحالم یا ناراحت یا در حال حرص خوردن و ... . یعنی اینقدر ظاهر را خوب حفظ میکنم که بعضی موقع ها خودم هم نمیدانم حس واقعیم چیست و سیستم گوارشی ام بیانش می کند. به دلیل صادق بودنش از او ممنونم و خجالت زده ام  که اینقدر از طرف من تحت فشار است.

 

این روزها بیشتر ساعات مفیدم را در اداره هستم. و شب ها با رویای روزی که استعفا می دهم می خوابم. وه که چه رویای شیرینی است!!

 

استاد2 برگشته اند و خب وقت بیشتری دارند که پیگیر کارها باشند. همان روزهایی که تازه برگشته بودند در یکی از ایمیل هایشان خواستند به استاد1 سری بزنم. (یعنی استاد1 خواسته بودند، این در حالی است که استاد1 خودش به من زنگ می زند و حال استاد2 را از من میگیرد ولی برای ملاقات با من به دیگری متوسل می شود. از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، از این حالت بدم نیامد.) البته من مطلقا به روی خودم نیاوردم یعنی با این وضعیت اداره نمی توانستم بیاورم، که جمعه خود استاد1 زنگ زد که خبری ازت نیست و بیا فلان چیز را با هم کار میکنیم و چند دانشجوی ارشد و دکترا می گذارم که validation فلان چیز را برایت آماده کنند و ... . تلفن را که قطع کردم به این فکر کردم که وقتی دانشجو بودم یکی دوباری که واقعا نیاز به کمک داشتم به استاد1 گفتم و ایشون لطف کردند گفتند ببین صبا خانم من یک بار فوق لیسانسم را گرفتم این تز شماست و اگر قرار باشد من نظر بدم که باز دوباره میشه فوق لیسانس من نه شما!!   از این گردی دنیا و از این که از هر دستی بدی از همان دست میگیری خوشم میاد.

 

مثلا دانشجویانم!! قرار است پروژه هایشان را ایمیل کنند. اول که می گویند ما ایمیل نداریم، می گویم خب بسازید، شما که شبانه روز گوشی موبایل دستتان است، دو دقیقه وقت بگذارید و یک ایمیل بسازید. بماند که نرود میخ آهنین در سنگ! و اکثرشان از طریق ایمیل کافی نت پروژه هایشان را ارسال کردند. ولی من به این فکر میکنم که احتمالا روزی می آید که مثل نامه و پستچی که این روزها تا حدودی منسوخ شده، ایمیل هم روزی منسوخ شود و احتمالا آن روز دور نیست!

 

راستی، دختر معمولی عزیز من را به چالش "ایران امروز" دعوت کردند، که من توی نظرات یادداشت خودشون توضیح دادم که چرا نمی تونم شرکت کنم، ولی می تونم همه خواننده های اینجا (الکی مثلا خیلی زیادن چشمک) را به این چالش دعوت کنم. (جهت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

 

امروز میلاد پیامبر هست. عیدتون مبارک باشه.

۰۸ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۸
صبا ..

می دانم...

آخر یک روز 
خسته می شود از نیامدنش

شوخی که نیست...

مگر آدم
چقدر می تواند نیاید

 

 آرش نژادی

۰۶ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۵
صبا ..