غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

بواسطه محیط کارم و کلا ارتباط با آدم های بیشتر به نظر خودم و در مقایسه با چند سال پیشم، آدم بدبینی شدم، به نظر خودم وقتی حرفی، خبری و اتفاقی و ... پیش میاد بدترین وجه ممکنش رو هم می تونم تصور کنم ولی معمولا به ذهنم اجازه نمیدم قسمت منفی ها رو شیار کنه و ... سعی میکنم سکوت کنم!! البته فعلا در مرحله سعی هست و هنوز تا عملی شدن کامل فاصله داره!! 


یه مدت که میگذره به بدبینی خودم که فکر میکنم خنده ام میگیره! واقعیت اتفاقات و پشت پرده ماجراها اینقدر کثیف هست؛ اینقدر دورویی و آدم فروشی و منفعت طلبی شخصی و بی ثباتی هست، که اون چیزی که من فکر میکردم بدبینی نسبت به اون آدم یا اون حادثه یا اون گروه هست، انگار عروسک بازی بوده! چه شب ها که خودم رو بخاطر این بدبینی مواخذه نکردم و احساس واقعیم بعد از کشف حقیقت این هست که یک ابله حرفه ای هستم. 


-------------------


دارم سعی میکنم روابط خصمانه ام رو با خدا بهبود بدم! آخه اونی که ضرر میکنه منم!! خشم درونی نسبت به این دنیای دنی رو هیچ کار نمی تونم بکنم! به نظرم راهی نداره! به نظر شما داره؟؟


دست مزن! چشم , ببستم دو دست


راه مرو! چشم , دو پایم شکست


حرف مزن! قطع نمودم سخن


نطق مکن! چشم ببستم دهن


هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن


خواهش نافهمی انسان مکن


لال شوم کور شوم کر شوم


لیک محال است که من خر شوم


چند روی همچو خران زیر بار؟


سر زفضای بشریت برآر              


 


-----------------------------------


برای اینکه بتونم با خودم و خدا در صلح بمونم، برای اینکه بتونم یه امتیاز مثبت تو سیستم ارزشیابی همیشه فعالم به خودم بدم! (سیستم ارزشیابی من از کله صبح تا نصف شب فعاله و وظیفه ذاتیش این هست که بصورت لاینقطع! بگه: هی دختر!! تو تا حالا هیچ کار مثبتی تو زندگیت نکردی و تمام افعال زندگیت صرف فعل پوچی بوده!! افسوس) اول که توقعم رو از خدا به صفر رسوندم و دیگه منتظر معجزه نیستم! اصلا فکر میکنم از اول هم نباید چنین انتظاری می داشتم و این تفکر که :


هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند! 


یه جور خودفریبی هست، تقرب خاصی بواسطه بلا دیدن صرف در کار نیست؛ وظیفه من به عنوان یک انسان؛ که از دیدگاه تفکر دینی اشرف مخلوقات هستم این هست که تلاش کنم دنیا را جای بهتری برای زندگی کنم و این مفهومش این نیست که کار خاصی انجام بدم! مفهومش اینه که اتفاقا کار خاصی انجام ندم و فقط سعی کنم آروم باشم و با آرامش با آدم ها، مشکلات و اتفاقات برخورد کنم و این چالشی است بسی سنگین!! که با وجود خشم شدید درونی از دنیا و مافیها و با وجود تحمل بار سنگین ابله بودن بخوای آروم باشی!! 


۲۷ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۴
صبا ..
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۳
صبا ..

ای مانده زیر شش جهت

هم غم بخور هم غم مخور

کان دانه‌ها زیر زمین

یک روز نخلستان شود

 

معنی:

ای کسی که اسیر جهت ها (مکان) و زمان هستی, باید به خاطر این اسارت غمگین باشی,

 ولی در عین حال نباید غمگین باشی, چرا؟ چون این دانه های وجود تو یک روزی بالاخره

 تبدیل به باغی از درخت های نخل خواهند شد.

 

اما مولانا در عین حالی که ما را از این اسارت آگاه می کند و می فرمایند غم آن را بخور,

 از طرف دیگر می فرمایند که غم مخور, چرا؟ 

چون روح تو که زیر خاک قرار گرفته و این خاک و این اسارت و این تاریکی محیط او را در 

بر گرفته, مانند بذری است که بالاخره پوسته خود را کنار می زند, بالاخره جوانه می زند, 

بالاخره غلاف خود را می درد و بالاخره از تاریکی و زندان بیرون می آید و تبدیل به درختی 

تنومند می شود, تبدیل به نخلستانی می شود که از سایه و خرمای شیرین آن همه 

بهره می برند. اما شرط آن این است که تو این نیرو و توان نهفته خود را تلف نکنی, 

دور نریزی, ارزش خودت را بدانی و آن را حفظ کنی, از نور و گرمای خورشید و آب معرفت

 خود را تغذیه کنی و نیروهای خود را کم کم جمع کنی.

 

منبع:

کانال شمس تبریزی و مولانا: تلگرام

https://t.me/ShamsMowlana


۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۱
صبا ..
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۴
صبا ..

دو- سه هفته هست که خواهری اصرار رو اصرار که تا تعطیلات من تموم نشده یه سفر کوتاه بریم. این وسط همکار من یه بارداری نا موفق داشت و خیلی درگیر مسائلش بود و کلا استعلاجی بود. خودمم یه سری کار داشتم که بهتر بود در منزل می بودم ولی خب خواهری هم گناه داشت. خیلی وقت هم بود می خواستیم یه سفر کویر بریم که خواهری گفت 10 بهمن که جشن سده هست بریم یزد، که هم مراسم جشن سده را از نزدیک ببینیم و هم یه تور کویر نوردی یه روزه از همونجا بریم. من با جشن سده مخالف بودم (دلیلش رو بعدا توی ماجراهای کاری میگم) و واسه همین خیلی دلم نمی خواست سفر یزد جور بشه، به هر ترتیب بود اینقدر دیر اقدام کردیم که خدا رو شکر کنسل شد! بعدش قرار شد از سه شنبه این هفته بریم قشم! که اون هم بخاطر هماهنگی و ... کنسل شد. گفتیم خب میریم بوشهر هم نزدیکتره هم چهارشنبه ظهر راه می افتیم، جمعه عصر برمیگردیم و یه روزم من بیشتر لازم نیست مرخصی بگیرم! که اونم مهمانسرا فقط واسه یه شب جا داشت و بخاطر همین کنسل شد!! دیگه من پیشنهاد دادم بیا اصلا خودمون دو تا یه تور یه روزه بریم سپیدان (پیست پولادکف) برف بازی و ... که موافقت شد. تور رو ثبت نام کردم و کلی بار و بندیل و لباس جمع کردیم. صبح ساعت 6 پاشدیم رفتیم به سمت محل قرار. هوای شیراز -5 بود و فکر میکنم سردترین روز سال ! هوای سپیدان رو چک کردم -13 و پولادکف هم احتمالا -20 بود دیگه! به هر ترتیب بود ما رفتیم و سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم! رسیدیم به پلیس راه (5 دقیقه ای بیشتر راه نبود) گفتند که سردار!! فرمانده پلیس راهنمایی رانندگی مستقر شده اینجا و بدلیل یخ زدگی جاده فعلا به هیچ اتوبوسی اجازه عبور نمیده! دارن نمک و شن می ریزن تو مسیر و نیم ساعت اینجا متوقف میشم و صبحانه رو تو همون اتوبوس می خوریم و بعدش ادامه مسیر! نیم ساعت شد یک ساعت و البته دو ساعت و نهایتا سه ساعت و در نهایت سردار موافقت نکردن که هیچ اتوبوسی وارد جاده بشه و دور زدیم و برگشتیم اومدیم شیراز! خنثی و بدین سان تعطیلات خواهری به پایان رسید و ما پامون رو از مرزهای شیراز بیرون نگذاشتیمعینک

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
صبا ..

شنبه بارانی قطعاً زیباست.


حالمان خوب بود امروز، بس که صدای باران نشنیده ایم؛ صدای هر قطره اش، هوای ابری، مه و غبار حالمان را خوب میکند. نه فقط حال مرا! که حال همه همشهری های من را.


از اداره که بیرون زدم رفتم پارک آزادی. لذت بردم و لذت بردم! کلا شاید توی آن پارک همیشه شلوغ 10 نفر هم نبود! من بودم و پارک و نم نم باران.  همان موقع دلم شال زرشکی خواست!!


عصر نوبت دکتر داشتم. باید جواب آزمایشم را نشانش می دادم! بالاخره این دفعه حرف های خوب زد! گفت انتظار چنین جوابی نداشتم!! دکترم آدم به شدت سرد برخوردی است ولی من می توانم با وجود همه سردی اش با او ارتباط برقرار کنم. امروز می گوید اگر کمتر حساس باشی، خوب می مانیخجالت


به پاس رضایت دکترم از وضعیتم وتلاش هایی که این مدت انجام دادم تا وضعیتم کمی بهتر شود، خودم را یک شال زرشکی و یک شلوار سبز مهمان کردم!

۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۱۰
صبا ..
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۷
صبا ..

امشب رفتیم کنسرت گروه رستاک. 


جاتون خالی خیـــــــــــلی خوب بود. خیلی خوب تونستم خدا رو حس کنم!!! هارمونی و نظم و هنر و خلاقیت شون فقط تداعی کننده خدا واسم بود!


کلا من تو موسیقی خیلی بهتر میتونم با خالق زیبایی و نظم ارتباط برقرار کنم. بسی کیفور شدم.


متشکرم خدا! که ظهور کردی. فقط بی زحمت! یه جاهای دیگه هم هست که خیلی بهحضورت نیازه! اونجاها هم یه سر بهمون بزن! یا یه ردپایی بگذار. متشکرم.بنده ناتوان و همیشه طلبکارت. صباخجالت

۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۸
صبا ..

**فیلم فروشنده رو دیدم و اصلا از دیدنش راضی نیستم. کاری به نقدها و غیره ندارم مناسب گروه روحی من نبود!! 


**آدم ها، خیلی یه جورین یا من خیلی یه جوریم؟!! این سواله خیلی مهم و فلسفیه به ظاهر اینجوریش نگاه نکنید!!


**طرف امروز در توجیه بی اخلاقیش و اینکه به قول خودش سر ملت گول می کنه! میگه طبق نظریه داروین اونایی که زرنگ تر هستند تکامل پیدا میکنند و عملا میرن مرحله بعد و ساده لوحان از چرخه حیات حذف می شوند!! و این قانون طبیعته!


**کلا فضای حقیقی و مجازی شده پلاسکو! حادثه به شدت دلخراشی هست! وطبق نقدهای روانشناسانه چون ناجیان فداکار در این حادثه آسیب دیدن و از بین رفتن! مدت و شدت سوگواری طولانی تر و بیشتره! و انگشت اتهام هم که همیشه به سمت دیگری هست! در اینکه م ملکت داریشون باید توی گینس ثبت بشه که شکی نیست اما:


«انّ الله لا یُغیِّرُ ما بقوم حتّی یغیّرو ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هیچ قومی و «ملّتی» را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود تغییر دهند.


**خدایا  کلا میشه خودت ظهور کنی! خدایا، این خواسته قلبیم هست، دیگه دعا هم نمی تونم بکنم! چون کلا انگار کرکره رو کشیدی پایین رفتی یه جای جدید! لطفا ظهور کن دیگه! 

۰۴ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۷
صبا ..