غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۹:۵۸
صبا ..

دستم به نوشتن نمیره! البته به هیچ کار دیگه ای هم نمیره! دلم می خواد بشینم فقط نگاه کنم! چیو؟! نمی دونم!! ما میگیم پشتم باد خورده بعد از سفر! شما هم میگید؟


به قول دوست جان عزیزی من قدرت انتقاد کردن از همه چیز رو دارم! و یه مدته که نقدهام رو اینجا ننوشتم :)) و بخاطر همین فکر کنم سیستمم یه کم بهم ریخته ;)   

مالزی که رفته بودیم سیستمم انتقادم رو هم با خودم برده بودم دیگه! ولی خب فرقش این بود که نمی تونست از اون جا انتقاد کنه و هی مقایسه می کرد با وطنِ پاره تنمان! هی دلش می خواست از کلمات رکیک استفاده کند! که ما می پریدیم اون وسط که بابا حالا اومدی سفر، بی خیال!

مالزی قدمت تمدنی آنچنانی نداره که! تا همین یکی - دو قرن پیش بالای درخت ها زندگی می کردن! 40 سال پیش آرزوی پادشاه شون این بوده که کوالالامپور شبیه تهران بشه و حالا ... 

مهمترین نکته کشور چند ملیتی مالزی که 4 تا دین دارن با هم توش زندگی میکنند این بود که هر کی خودش بود! حجاب خانم های مسلمانشون رو که میدیدی کیف می کردی، سادگی شون و نظمشون! از اون طرف هندی ها و چینی ها هم به کیش و آئین خودشون بودن بدون هیچ دردسری! قطعا شواهد من به عنوان یه توریست کامل نیست! بخاطر همین دلم می خواست بشینم باهاشون حرف بزنم و از خودشون بپرسم که چطورن! و چقدر که از حکومتشون راضی بودن بخاطر این آزادی و تعاملی که ملیت ها و مذاهب مختلف می تونستند با هم داشته باشند! چقدر زنانشون آزاد بودن و چقدر فعال در اجتماع! جامعه اونها هم همون مشکلات خانوادگی و مسائل روتین جامعه ما رو داشت! ولی برای من دیدن اینکه زن محجبه ای سوار موتور هست! یا به عنوان پلیس سر چهار راه ایستاده! یا حتی به عنوان کارگر ساختمونی فرقون به دست هست، واقعا جالب و حسرت برانگیز بود! اینکه زن مسلمان بی حجابی بگه که من نماز میخونم و برنامه سفر حج عمره رو برای سال بعد دارم ولی دلم می خواد که حجاب نداشته باشم.  همه اینها به نظر من نشان از بلوغ فکری؛ دولتمردان و مردمش داره! بلوغ فکری که سالها و فرسنگ ها  از جامعه ما فاصله داره!

جامعه ای که دولتمردانش و البته مردمش ادعای دین، فرهنگ و تمدن (البته بهتره بجای ادعا از واژه توهم! استقاده کرد) دارن، و هر لحظه فخرِ تمدن 2500 سالشون رو به دنیا می فروشن ولی اینقدر حقیر و اسیر هستند که به مناسبت بزرگداشت کورش، یکی از مهمترین جاده های کشور رو به مدت 3 روز مسدود می کنند! و هزار یک جور تهدید و اطلاعیه و ... صادر میکنند که مبادا ...

با هر گروهی از مردم جامعه ما که صحبت کنی! فکر میکنه که خودش و دوستان اندک همفکرش در اقلیت هستند و داره بهشون ظلم میشه! چه با اون مذهبی دو آتیشه و افراطی! چه مذهبی های معمولی که اونقدر تعصب ندارن و خشک فکر نمی کنند! چه اونایی که اصلا نمی خوان هیچ مذهبی داشته باشند! چه اونایی که وطن پرست افراطی هستند و چه اونهایی که نسبت به همه کس و همه چیز بی خیالند و فقط می خوان سرشون به کار و زندگی و خانوادشون گرم باشه. دیگه درباره اقلیت های دینی نگم!!

توی مرکز خریدها و مغازه های مالزی که می رفتی که هر مغازه ای با توجه به دین و آئین صاحبش آهنگ خاص خودش رو پخش می کرد! بعضی از مغازه ها فروشنده داشت قرآن گوش می داد، مغازه بغلیش آهنگ بلند هندی، یا انگلیسی یا چینی یا مالایی بود! سفر ما همزمان با عید دیپاوالی هندی ها بود! و بعضی جاها گروه رقص هندی مشغول اجرای نمایش بودن! به این فکر می کردم که آیا مذهبی های ما به همین راحتی می تونند در ملا عام قرآن گوش کنند و مسخره نشن! و البته به مغازه این ور و اون وری شون تذکر ندن که دارن گناه می کنند! 

من از باطن جامعه شون خبر ندارم ولی دلم برای خودمون سوخت، خیلی هم سوخت که اینقدر دگم و بسته ایم به اسم اسلام و دین! اینقدر افسرده و پرخاشگر و البته عقده ای هستیم (نحوه لباس پوشیدن هموطنان محترم واقعا جلب توجه کننده بود!) کسی قراره بیاد ما رو نجات بده؟ 


۲ نظر ۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۰
صبا ..