غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

رفتم یادداشت های سالهای قبلم رو تو فوریه خوندم و دیدم هر سال همین بوده. من این موقع سال همیشه احساس کمبود مادری دارم. با مامانم یه روز درمیون حرف می زنم. اگر بتونم البته یه روزهایی از زیرش در میرم. در تمام مدت مکالمه هم ۹۵٪ مامانم داره حرف (غر) می زنه و من فقط دارم میگم آهان! آره! آخی! عزیزم. مرسی. مرسی. خدا رو شکر!!!  

بهش حق میدم! وقتی خودم رو می گذارم به جاش هیچ ایرادی نمی تونم بهش بگیرم. زندگی اصلا روی خوش بهش نشون نداده و همین که اینقدر خوب مدیریت کرده تا حالا باید بهش نشان افتخار و مدال قهرمانی داد. در اینکه زن قوی هست شکی نیست. 

ولی هیچ کدام اینها در تضاد با این نیست که من هم گاهی یه مادر لازم دارم که نخوام بهش انرژی بدم و ازش حمایت کنم. حتی نمیخوام ازم حمایت بشه!!‌ فقط گاهی دلم میخواد بتونم نباشم و برای نبودنم بهم احساس گناه داده نشه. همین. 

گاهی دلم میخواد بهم افتخار بشه. بهم یادآوری بشه که دخترخوبی بودم! ولی دریغ!!

ته همه ی این افکار این هست که اون هیچوقت نمیتونه تو رو بفهمه تو حداقل یه کاری کن که یه ذره خوشحال بشه و دوباره این من هستم که میرم تو نقش مادری. اینم یه نوع پادزهر هست که حداقل کمک میکنه به صورت موقت هم که شده تلخی زهر کامم کم بشه. 

۱۷ نظر ۱۷ بهمن ۰۲ ، ۰۴:۱۸
صبا ..

خب من خیلی دوست دارم زود به زود بیام اینجا بنویسم و باهاتون بیشتر تعامل داشته باشم ولی هر چی به ذهنم فشار میارم که بیام چی بگم چیزی پیدا نمیکنم! یعنی یه عالمه چیز برای نوشتن هست ولی هی به خودم میگم خب اینو بنویسی که چی! اونو بنویسی که چی؟!!

 

علی الحساب گفتم بیام یه کم از همکارام تعریف کنم.

تو گروهی که من هستم از تمام قاره ها همکار داریم البته بجز قطب جنوب! 

برزیل - ونزوئلا - مکزیک-  آفریقای جنوبی-  فرانسه - اسپانیا - آلمان - هند - نپال - سریلانکا - مالزی - سنگاپور و بقیه هم استرالیایی. این وسط هر از گاهی دانشجو هم داریم که ممکنه هر جایی باشند. 

 

بقیه همکارام که در گروه های دیگه هستند و میان آفیس و من باهاشون سلام علیک دارم هم هنوز تنوع دارند خیلی. 

 

خب این همه تنوع کار کردن تو چنین محیطی رو خیلی آسونتر از یه محیط یه دست میکنه! حداقل برای من! 

 

البته گروه ما همه شون سیدنی نیستند و کلا ۷-۶ نفر بیشتر سیدنی نیستیم که اکثرا هم بچه های استرالیایی هستند ولی خب جلسات گروهی زیاد داریم و تعاملاتمون کم نیست.

مثلا جمعه ها هر هفته نیم ساعت coffee catch-up داریم که از هر دری توش حرف زده میشه. 

خب یا جمعه عصرها یک هفته درمیان friday-game داریم که البته من یه بار بیشتر نرفتم و نیم ساعت آخر ساعت کاری رو بازی میکنند.

هر هفته هم یه جلسه brain-storming داریم که یکی دو نفر یه چیزی رو ارائه میدن! که تاپیک ارائه ممکنه کارشون باشه ممکنه هم پیشرفت های اخیر تکنولوژی!! 

برای کریسمس پارتی امسال هم چون گروه ما پخش هستند یه بازی آنلاین رو با هم انجام دادیم که یه scape room بود (https://www.escapedurham.co.uk/online-games) و باید از گوگل مپ ماهواره ای کمک میگرفتی و تو خیابون ها می چرخیدی تا جواب سوال ها رو پیدا کنی. خیلی بازی سختی بود ولی خوب بود. 

دیگه اینکه سالی یکی چند بار هم پیش میاد که مناسبتهای همگانی به صورت حضوری داشته باشیم که مخصوص گروه ما نیست و همه گروه ها مشارکت دارن. مثلا برای کریسمس قرار شد هر کسی یه چیزی درست کنه و بیاره برای ناهار و قبل و بعدش. بعدش هم هر کی دوست داشت می تونست بازی کنه. یه عالمه board game و ... داریم تو کمدها.

تو بازی های که اخیرا خریدن دو تا پازل هم بود. من خیلی پازل دوست دارم. یکی از بچه ها اومده بود قطعه هاش رو جدا کرده بود. دیگه هر کی حوصله ش سر می رفت و ... می رفت تو آشپزخونه یه ذره ش رو درست میکرد. خیلی حس خوبی داشت یه کار گروهی بود که کنار هم نبودیم ولی با هم جلو بردیمش. خلاصه هفته پیش که من رفتم سرکار دیدم پازله تموم شده. یکی از همکارام اومد گفت میدونستم امروز میایی و خوشحال میشی ببینی تموم شده. کلی حسش خوب بود. 

 

دیگه اینکه با وجود اینکه فضای کارم و همکارام رو دوست دارم و ازشون راضیم ولی هیچ علاقه ای به کارایی که انجام میدم ندارم و اون حس رضایت شغلی خیلی خیلی پایینه برای من. فعلا هم امکان جابه جایی ندارم و به همین خاطر دارم سعی میکنم رو نقاط مثبتش تمرکز کنم و برای خودم کارای جذاب بتراشم. 

 

پ.ن: صفحه فیلم و سریال وبلاگ رو هم آپدیت کردم با فیلم و سریال هایی که اخیرا دیدم. همه شون رو توصیه میکنم. اگر چیزی رو خوشم نیومده باشه جلوش می نویسم من دوست نداشتم!! 

۱۱ نظر ۰۲ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۲۹
صبا ..