غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

شنبه که رفتم دکتر کاملا انتظار داشتم وقتی میپرسم میتونم روزه بگیرم بگه نه! برای همین خیلی تو ذوقم نخورد!


رمضان 5 سال پیش هم نتونسته بودم روزه بگیرم ولی حس اون موقع ام کجا و حس الانم کجا؟


هیچ اثری از معنویت درونم دیده نمیشه و این مساله یک شبه اتفاق نیافتاده و ذره ذره به اینجا رسیدم؛ الانم از وضعیتم شکایتی ندارم فقط می نویسم که بدونم چه روندی رو دارم طی میکنم نگران آینده هستم و نیستم، هستم چون نادانی نسبت به هر موضوعی استرس آور هست و نیستم چون توی این سالها شاید از میزان ذکرهام کم شد، شاید دیگه دعای عربی خوندن موجب آرامشم نشد، ولی نیرویی درونم شکل گرفت که شاید بشه بهش گفت توکل، اینکه کمتر ناله کنم و کمتر منتظر معجزه های عجیب و قریب باشم، بیشتر به تلاش خودم تکیه کنم و نتیجه اصلا واسم مهم نباشه چون که توی همه اتفاقای ظاهرا بد هم میشه درس گرفت؛ میشه تجربه کسب کرد و میشه بزرگ شد. 


ولی هیچ کدوم از اینها دلیل نمیشه، که نخوام موقع افطار و سحر یا هر موقع که حال دلتون خوب بود واسم دعا کنید.


۱۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۵۵
صبا ..

این یادداشت برای من خیلی آموزنده بود و دوست داشتم که همیشه داشته باشمش. متن اصلی را اینجا ببینید.  


در کل جهان هستی بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوانیم دربارۀ درست و غلط بودن کارها نظر بدهیم، چون همیشه چیزهایی هست که نمی‌دانیم که نمی‌دانیم.

 

 پس بگذار به‌یک‌باره خیالت را راحت کنم: فرضت را بگذار روی اینکه همه‌چیز غلط است و ما مجبوریم بین غلط و غلط‌تر انتخاب کنیم. چون تا وقتی چیزهایی هست که از دید ما پنهان است نمی‌توانیم راجع به‌ درستی یک کار نظر قطعی بدهیم.

 

 درست و غلط نسبی است، چیزی که از نظر من درست است ممکن است از نظر تو کاملاً غلط باشد.

 

 ما طبق مدل‌ها زندگی می‌کنیم. دست و پا، روز و شب، چپ و راست و… این‌ها همه مدل‌هایی است که برای راحت‌تر کردن خودمان در دسته‌بندی و فهم چیزها ساخته‌ایم. وگرنه نقشه، هرگز خود سرزمین نیست.

درست و غلطی وجود ندارد، یا به عبارتی کلاً همه مدل‌ها غلط هستند، معیار سنجش ما باید مفید یا غیرمفید بودن مدل‌ها باشد. (+)

 

 اصلاً فکر کن ببین چرا دنبال این هستی درست و غلط بودن کارهایت را بفهمی؟

 

 البته من نفهمیدم کار درست به معنای اخلاقی مد نظر توست یا به معنای شغلی و حرفه‌ای؟

 

 اخلاقیات نسبی است. ازدواج و فرزندآوری از نظر عموم مردم کاری اخلاقی و مثبت است، ولی درعین‌حال فکر کرده‌ای که این دو می‌توانند موضوعاتی غیراخلاقی باشند؟ (+)

 

 تا یادم نرفته بگویم در خرابۀ بی ‌در و پیکری که ما زندگی می‌کنیم احتمال اینکه دائماً در حال انجام کارهای غلط‌تر باشیم بسیار است. چون بسترها طوری فراهم شده که خواسته و ناخواسته در راستای نابود کردن طبیعت و اقتصاد و آیندۀ کشور حرکت می‌کنیم. بگذریم.

 

 راهکار کاربردی: درست و غلط را نه با کلماتی مثل درست و غلط، بلکه با شاخص‌های دیگری اندازه‌گیری کن. این سؤال‌هایی است که من برای رسیدن به درست و غلط یا درست‌تر بگویم مفید یا غیرمفید بودن یک کار از خودم می‌پرسم.
این سؤالات از دل چکیدۀ آموخته‌های من در سال‌های اخیر به‌دست‌آمده:

آیا این کار در راستای منافع و رشد بلندمدت من هست؟

  آیا این کار الهام‌بخش اطرافیان و مخاطبان من هست؟ می‌توانم الگوی مناسبی برای آن‌ها باشم؟

  آیا حاضرم کارم را بدون دریافت پول نیز انجام بدهم؟

 آیا این کار به کسی آسیب می‌زند؟

  آیا این کار خلوت و آرامش مرا حفظ می‌کند؟

  آیا این کار به من اجازۀ خلاقیت و ابتکار می‌دهد؟

  آیا این کار به تقویت رابطۀ عاطفی من کمک می‌کند؟

  آیا این کار به رفاه و سلامتی من کمک می‌کند؟

  آیا این کار شوق لازم برای سحرخیزی را در من ایجاد می‌کند؟

  آیا این کار فرصتی را فراهم می‌کند تا بدون قید و شرط به دیگران کمک کنم؟

  در این کار رهبری می‌کنم یا پیروی؟

  انگل هستم یا مولد؟

و…

این‌ها بخشی از سؤالاتی است که من برای سنجش مفید یا غیرمفید بودن کارهایی که انجام می‌دهم در نظر می‌گیرم. تو بیشتر بخوان، بهتر هضم کن و فهرست خودت را بساز.

راستی از تو چه پنهان، من به‌ درستی یک چیز کاملاً ایمان دارم:

مهربانی.



پ.ن: این روزها فکر میکنم هیچ وقت مهربان نبوده ام بس که از مهربانی فاصله دارم :|

۳ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۴۶
صبا ..

هفته پیش 5 روزش رو مهمون داشتیم از قم و اتاق ما نیمه اشغال بود. صبح ها من که همیشه عجله دارم و دیرم شده! حالا فرض کنید یکی هم تو اتاق خوابیده باشه دیگه چی میشه :)) 

سه شنبه صبح جعبه عینکم رو توی کیفم دیده بودم ولی وقتی رسیدم اداره نبود! معمولا تا سر خیابون اصلی رو با خواهری میام. کلی دعا کردم که اگر افتاده، کف ماشین خواهری باشه و تو تاکسی ننداخته باشم هیچ صدا و خاطره ای هم از افتادنش نداشتم، ظهر که اومدم خونه دیدم رو کمد کنار تختم هست، مامان میگه من صبح پاشدم دیدم رو اپن هست از زنعمو پرسیدم مال شماست گفته نه! ولی من مطمئنم کف سالن بوده و زیرپای یکی له شده و بعد رفته رو اپن!!


چهارشنبه تعطیل بود :)


پنج شنبه لقمه صبحونه م رو جا گذاشتم و البته سرکوچه یادم اومد ولی دیگه دیرم میشد بخوام برگردم.


امروز - شنبه- نزدیک اداره که شدم اومدم پول تاکسی رو بدم دیدم کیف پول ندارم :| هر چی گشتم هم ندیدم! به راننده گفتم واییییی آقا من کیف پولمو جا گذاشتم یه شماره کارت بده به حسابت بریزم! اونم یه کم تعارف کرد و گفت پول لازم داری بهت بدم و ... مسافرم داشت نمیشد بهش بگم بیا در اداره از یکی بگیرم باهات حساب کنم. دیگه شماره کارتش رو داد و رفت و البته علاوه بر پول، دست کلید هم نداشتم :| که حواسم به این یکی بود که واسه ظهر من نمونم و یه اتاق با در باز و بدون کلید! (کیف پول و کلیدم تو یه کیف دیگه بود که پنج شنبه باهاش رفته بودم بیرون)


به نظرتون فردا خودم میرم سرکار؟ یا جا می مونم خونه؟ یا چی؟  :))

۶ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۲۳
صبا ..
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۰
صبا ..

عاشق اون وقتایی هستم که مامانم میاد تو اتاق و من دارم نماز میخونم ولی همچنان سوالش رو می پرسه: 

مثلا  چایی می خوری؟ حالا این رو میشه مثلا یه جوری جواب داد که البته چون در اتاق پشت سر من هست بازم جواب دادن سخته ولی من واقعا نمی دونم در جواب شام چی می خورین وسط نماز باید چی کار کنم؟ :)


-------------------


یا تو اداره ، تو اتاقمون من  فقط خانم هستم، بعد بارها و بارها پیش میاد طرف از در میاد  تو و تو چشمای من زل میزنه و میگه آقای همکارآقا؟!! و دقیقا میشه از تو چشماش خوند که منتظره من بگم بله خودم هستم. 

چند روز پیش بود که من به همکار آقا اشاره کردم  و میگم ایشون هستن و خداییش خنده ام گرفته بود و فکر کنم یه لبخندی هم رو لبم پدیدار شد، بعد طرف یه جوری نگاه میکرد که انگار مثلا من خودم هستم و دارم الکی پاسش میدم :)) 

۳ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۴
صبا ..

این روزها که تقریبا 2-3 روز در هفته هوا بارانیه و نم نم باران داریم، این روزهای اردی بهشتی که برای من یادآور بهشت هست و شهر من در اوج دلربایی هست، این روزها که هوا خنک هست، من برای قطره به قطره این باران تو را سپاسگزارم، برای هر دمی که از این هوای لطیف می گیرم از تو ممنونم؛ از تویی که با باران رحمتت این روزها غافلگیرمون می کنی و ازت می خوام که باران رحمتت در همه جنبه های زندگی فردی و اجتماعی شامل حالمون بشه و حال دلمون رو هم کمی خوش کنه. 

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۵۰
صبا ..

نوشتن یادداشت روزانه چقدر کنجکاوی آفرین است. چیزی را که آدم نمی‌گوید و نمی‌تواند، مهم‌تر از چیزی است که یادداشت می‌کند.


سیمون دوبوار 


---------


جلو کلمه را نگیریم، بگذاریم جاری شود. کلمه را درست همان لحظه‌ای که به ذهن خطور کرد باید ثبتش کرد. سریع، خیلی سریع باید نوشت، قبل از اینکه لحظهٔ حضورش در ذهن را از دست بدهیم. من اسم این شیوهٔ نوشتن را گذاشته‌ام «ادبیات بی درنگ». این شیوه را پیش می‌برم، البته بدون تخطی از نظم طبیعی جمله. دشوارترین نوع نوشتن، دشواریِ آزاد نویسی، همین است. رنگ و بوی کلام - و کتاب – را باید آزاد گذاشت تا بتراود.


 مارگریت دوراس

۴ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۳۳
صبا ..