دیروز عمو بزرگه م فوت کردن. با اینکه چندین ماه بود که خیلی مریض بودن و همش بیمارستان و ... و همه یه جور حالت آماده باش بودن. با اینکه سن کمی نداشتن با اینکه عمر با عزت و افتخاری داشتن ولی بازم یه فقدان بزرگ هست.
میدونم چقدر برای همه سخته! ولی از همه بیشتر برای زنعموم و اون عموم که خانم خودش فوت شده و هر روز به این عموم سر می زد میتونه سخت باشه.
پارسال هم کوچیکترین عموم رو از دست دادیم. اون موقع اواخر بارداری من بود. عمو کوچیکه هم خیلی مریض بود و فوت شد.
از عمو بزرگه به اندازه سالیان دراز نام نیک باقی می مونه!
این اومدن و رفتن ها! این از دست دادن ها شاید فقط یه تلنگر هست. برای چی حرص میخوریم. بغیر از مهربونی چی قراره از ما بمونه! ۱۰۰ سال دیگه اصلا کی یادش هست ما کی بودیم و چی بودیم! حتی کسی نیست بهمون فکر کنه.
پ.ن: مرسی از کامنت های پست قبل. حتما به زودی جواب میدم.