غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

23 اکتبر ۲۰۲۵

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ

یک ماه از اولین روزی که دخترک مهد رو شروع کرد گذشته! 

یه ماه پر فراز و نشیب بود و پر از تجربه! قسمت خوبش این هست که دخترک مهد رو دوست داره و اونجا هم راحت غذا میخوره و خوابش هم اخیرا بهتر شده! فقط صبح ها موقعی که میخواد جدا بشه سخت هست و گریه میکنه ولی بعدش زودی آروم میشه. 

 

دیروز بعد از ۵ ماه رفتم آفیس! خوب بود و احساس اضطراب نداشتم در مورد دخترک. 

 

آخر هفته پیش یه روز رفتیم باغ وحش! دخترک دوست داشت ولی فکر کنم مامان و بابای دخترک بیشتر دوست داشتن :) بلیط یکساله گرفتیم! از این به بعد احتمالا بیشتر بریم. 

 

دخترک بلده بگین بشین. وقتی داره غذا میخوره و بلند میشیم که چیزی بیاریم یا ... به صندلی اشاره میکنه و میگه: بیشین. اینقدر ملوس میگه آدم دلش آب میشه. 

اون روز رفتیم داروخونه. ایشون تو کالسکه بود بعد به من میگه بیشین. نگاه میکنم می بینم پشت سرم صندلی هست و من اصلا ندیده بودم و ایشون چون صندلی دیده میگه بشین. 

 

واژه ذوب کننده بعدیش: ننو (نرو) هست. مخصوصا وقتایی که باباش میخواد بره سرکار یا زیاد باهاش بازی کرده و میخواد از کنارش بلند بشه میگه ننو! 

 

وقتی بغلش میکنیم و احساساتی میشه بوس مون میکنه :* 

 

ایشون ساعت ۵ شام میخوره و معمولا یه کم بعدش مامانم زنگ میزنه. جدیدا دیگه آخرای شامش که میشه خودش میگه الو. الو. دیروز به سبک مامانم قربون صدقه ش میرفتم چسبیده بهم بوسم میکنه :*

 

قبلا گفته بودم مفهوم داغ و سرد رو میدونه و بکار میبره ولی الان هر چی دماش با دمای عادی فرق داشته باشه میگه داغ! مثلا یه چیز خنک بهش میدم میگه داغ! 

 

به دستشویی و دستمال میگه دست. 

۰۴/۰۸/۰۱
صبا ..

میوه عشق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی