حافظ شیرازی
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ
وقتی همشهری لسان الغیب شیرازی باشی و چشیدن طعم آرامش و خاطرات شیرین را بارها مدیون آرامگاه و اشعار این خواجه اهل راز باشی، رسم ادب و معرفت ایجاب می کند که حتی با یک روز تاخیر هم که شده مقامش را بزرگ بداری و تفالی به دیوانش بزنی و یاد کنی خوبان را.

| ساقیا! برخیز و دَردِه جام را | خاک بر سر کن، غم ایام را | |
| ساغر مِی بر کفم نِه تا ز بَر | برکشم این دَلق اَزرَق فام را | |
| گر چه بدنامیست نزد عاقلان | ما نمیخواهیم ننگ و نام را | |
| باده دردِه، چند از این باد غرور | خاک بر سر، نفس نافرجام را؟ | |
| دود آه سینهی نالان من | سوخت این افسردگان خام را | |
| محرم راز دل شِیدای خود | کس نمیبینم ز خاص و عام را | |
| با دلآرامی مرا خاطر خوش است | کز دلم یکباره برد آرام را | |
| ننگرد دیگر به سرو اندر چمن | هر که دید آن سرو سیم اندام را | |
| صبر کن حافظ به سختی روز و شب | عاقبت روزی بیابی کام را |