غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

درس معلم

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ب.ظ

اول راهنمایی که رفتم و معلم هامون جدا شدند، از بین معلم هام از معلم ریاضیم خیلی خوشم اومد، البته هنوز بعد از این همه سال نمی تونم تحلیل کنم که بخاطر ریاضی بود که معلمم رو دوست داشتم یا بخاطر معلمم ریاضی مثل یه شهد شیرین واسم بود. دوم راهنمایی که رفتم معلم ریاضیم عوض شد، این دفعه دیگه فقط معلمم رو دوست نداشتم، عاشقش بودم، یه عشق دو طرفه بود، که همه بچه های کلاس می فهمیدن، معلمم دو تا دختر داشت که یکیشون همسن و سال ما بود، الان که بهش فکر میکنم علت اون هم جاذبه رو نمی فهمم، یعنی فقط معجزه ریاضی بود؟! سوم راهنمایی هم با همین معلم ریاضی داشتیم و من سر زنگ ریاضی انگار که رو ابرها بودم. دبیرستانی که شدم بازم معلم ریاضیم واسم متفاوت بود، شیمی و زیستم خیلی خوب بود، خوبتر از حدی که بخوام برم رشته ریاضی، ولی من معلم زیستم رو آنقدرها دوست نداشتم، سال دوم دبیرستان رفتم رشته ریاضی ولی به مدد برنامه ریزی خوب اموزش و پرورش همچنان زیست داشتیم، معلم زیستمون دانشجوی دکترا بود و اینقدری که واسه اون جالب بود که من از کوئیزهای بی خبرش نمره کامل میگیرم واسه خودم جذاب نبود، باز هم نمی دونم چرا ولی دلم می خواست لجش رو دربیارم!! از ترم دوم ، دوم دبیرستان آقای ب شد معلم تمام دروس ریاضیمون، سوم دبیرستان هفته ای 12 ساعت با آقای ب کلاس داشتیم، آقای ب اسم هیچ کدممون رو بلد نبود، ولی هر کی غایب بود، با لهجه شدیدا شیرازی ش، علت غیبتش رو می پرسید، آقای ب ماشینش ژیان بود!! و چقدر که با ماشینش واسمون خاطره ساخت، آقای ب اصلا خود ریاضی بود، چقدر برای خودش و حسابان و جبر و احتمال شعر گفتیم. چقدر با پاریکال هاش (به رادیکال می گفت) خندیدیم. اون روزها من مطمئن بودم که رشته ریاضی رو برای ادامه تحصیل انتخاب میکنم و دبیر ریاضی میشم. اما یک اتفاق سیاسی اون روزها باعث شد من متوجه علاقه ام به رشته فعلیم بشم، درسی که هیچ علاقه ای به معلمش نداشتم و تو طول ترم یک تمرینش رو هم انجام نداده بودم و هر موقع برای حل تمرین رفته بودم پای تخته دفتر همکلاسی هام رو برده بودم، ولی چند شب مونده به امتحان به طور غیر قابل باوری متوجه شدم می تونم تمام تمرین ها رو حل کنم، سخت ترین تمرین های کتاب که با ستاره مشخص شده بود که تمرین اضافیه واسم آسون بود و درست وقتی که فکر میکردم این درس معدل اون سالم رو خراب میکنه با نمره 19.75 از اون امتحان بیرون اومدم. پیش دانشگاهی که رفتم معلم دیفرانسلیم یه خانم جوان بود، که دوباره من عاشق شدم و این عشق هم دو طرفه بود، با معلمم شب ها هر دو یک خواب یکسان رو می دیدیم. موقع انتخاب رشته شد و من بجز رشته فعلیم و ریاضی و یکی دو تا رشته دیگه هیچ انتخاب دیگه ای نکردم و رویای معلم ریاضی شدن بعد از قبولی دانشگاه به پایان رسید. و البته خیلی خیلی زیاد از انتخاب اون روزهام و رشته ای که خوندم راضیم.

حالا که گاهی معلمی میکنم، دلم برای ارتباطات اون روزهام تنگ میشه، برای اینکه مثل معلم هام عاشق شاگردام بشم، برای اینکه بتونم یه نفر، فقط یه نفر رو عاشق درسی که میدم بکنم. ترم پیش یکی از شاگردام می گفت که خوابم رو دیده! چقدر ته دلم می خواست، این خواب مثل همان خواب های دوران نوجوانی خودم باشه! اما دریغ از ذره ای علاقه و انگیزه که بشه در این دانشجونماها دید.

۹۴/۰۷/۱۶