این روزها!!
یه کار دیگه رو هم تموم کردم :) کتاب "ملکان عذاب" رو خوندم و تموم شد. نویسنده کتاب آقای ابوتراب خسروی هستند و قبلا کتاب "اسفار کاتبان" رو ازش خونده بودم و خوشم اومده بود. داستان این کتاب هم مشابه همون اسفار کاتبان بود یک راوی داشت ولی در واقع جریان زندگی خودش، پدرش و پدربزرگش رو روایت می کرد، که مربوط به اعتقادات خانقاه تجدنیه بود! داستان در شیراز اتفاق می افتاد مثل اسفار کاتبان. یه اضطراب خاصی به کل فضای داستان حاکم بود و آخرش هم خوب تموم نشد! کلا به نظرم بقیه آثار ابوتراب خسروی به همین سبک باشه، به مسائل ماورائی و عرفان می پردازه ولی نمیشه فهمید که نوشته ها ناشی از توهم هست یا ... البته خود شمس شرف راوی داستان هم همین مساله رو بیان کرده بود. اسفار کاتبان هم همینجوری بود هی طرف می رفت تو یه فضای دیگه که یه چیزایی رو می دید و هی بر می گشت و می نوشت!! قلم آقای خسروی خیلی قوی هست و من کلا از خوندن کتاباش خوشم میاد و لذت می برم و دلهره ای که بهم القاء میشه در حد دیدن فیلم هست.
نوت چندانی نتونستم از کتاب بردارم بجز:
به گمانم زمان جسمیتی دارد، که همچنان که ما از روی زمین خدا می گذریم جای پایمان را می گذاریم، حتما زمان هم پاهای غیر قابل تصوری دارد که وقتی بر تنمان می گذرد رد پایش می مامند که بر حوریه گذشته بود و چهره اش را شیار زده بود، بی آنکه حتی به من مجال داده باشد در شمایل سایه ای از کنارش گذشته باشم.
------------
دیروز سومین سالگرد شروع به کارم توی اداره بود، هیچ حس خاصی ندارم !!
------------
بعد از 40-50 روز که سیستم گوارشی ام در وضعیت بحران بود، بالاخره برگشت به حالت خاموشی. این دفعه سعی کردم بجای اینکه اون بهم حمله کنه من بهش حمله کنم! فقط یه قلم رو جا انداخته بودم! و گرنه احتمالا لازم نبود اصلا برم دکترم رو ببینم که بجای کم کردن استرسم ؛ یه بار اضافی هم بهم منتقل کرد! دیروز داشتم فکر میکردم برم بهش بگم "سورولّو" (یاد آقای بابایی دبیر حسابان مون بخیر! اون سورولو رو یادمون داد، کلمه اصیل شیرازی هست به معنی هه هه! دیدی حالا؟! :) ) البته بهتره که چو بی عقلان مشم غره!! هیچ کس از 30 ثانیه بعدش هم خبر نداره!!
"خل خاص" و معادلش "شیدایی خاص" خیلییی خوب بود :))))