غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

از آدم ها 4

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۵۸ ب.ظ

دیروز داشتم از اداره بر میگشتم؛ از سر خیابون مون تا سرکوچه سوار اتوبوس شدم، سه تا ایستگاهه! اتوبوس هم به نسبت شلوغ بود، ردیف آخر قسمت مردانه،سمت چپ دو تا خانم نشسته بودند، قسمت سمت راست هم یه خانم وصندلی کناریش خالی بود! خانمی که سمت چپ نشسته بود یه دختر بچه نهایتا 4 ساله تو بغلش بود! از این بچه ها که شرارت از صورتشون می باره! زبون در میارن و اخمو و بدعنق هستند! من که قصد نشستن نداشتم، چون هم شلوغ بود و چند نفر دیگه ایستاده بودن! هم می خواستم پیاده بشم ولی یه لحظه نگاه دختربچه با نگاهم گره خورد و با سر و چشمش به صندلی خالی اشاره کرد که بیا بشین! یه لحظه احساس کردم که همه خوشی های عالم رو بهم دادن، رفتم کنارش بهش گفتم فقط بخاطر پیشنهاد مهربانانه ی تو میشینم خانم کوچولو! بعدش اون به ادا درآوردنش ادامه داد :)  


----------------------

تلویزیون روشنه من تصویرش رو نمی بینم ولی میشنوم که آقاهه می گه من خدا رو تو مغازه "تاتو پاک کنی" پیدا کردم، قبل از اون آتئیست بودم ولی حالا میخوام تلاش کنم دنیا رو بعد از زندگیم جای بهتری کرده باشم. 

همون لحظه میاد به ذهنم که خدا چه جاهایی کمین می کنه :) و یاد دیالوگ مشهور مارمولک!! می افتم که به ازای هر آدم تو این دنیا یه راه برای رسیدن به خدا وجود داره :)

۹۶/۱۱/۲۲
صبا ..

از آدم ها

نظرات  (۵)

دیده بینا نباشه خدا رو حوالیِ رگِ گردن هم حس نمی‌کنی...
پاسخ:
بله :)
[گل]
چه قدر نوشتت دلنشین بود صبا جون. اینکه با بچه های شرور هم میتونی ارتباط برقرار کنی خیلی خوبه! 
من یه پست گذاشتم ولی پاک شده نمیدونم چرا! فکر کنم باید دوباره بذارمش. باحاله

پاسخ:
مینایی!  این بار اون بچهه با من ارتباط برقرار کرد نه من با اون:))

وقتی اومدم خونه رفتم مستقیم تو آینه نگاه کردم ببینم قیافه م شبیه مهربونا بوده!! دیدم نه :| اصلا هم مهربون نبودم :(
از بچه های اخمو بعیده این کارا :)))
اون آقا حتما یک جا یک کاری کرده که کسی براش دعا کرده... :)
پاسخ:
آره واقعا ازشون بعیده :) ولی برای این نوشتمش که هیچ کس رو بر اساس ظاهرش قضاوت نکنیم خیلی از قلب های مهربون پشت چهره های اخمو هست.



و مورد دوم رو هم باز برای نوشتم که هیچ کس از آینده خبر نداره، پس هیچ کسی رو قضاوت نکنیم معلوم نیست در آینده اون فرد از هر لحاظی دگرگون بشه. 
۲۲ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۴ مامانی و سه تا نینی
سلام بانوی زیبای شیرازی 
بالاخره میخوایم با بچه ها بیایم به شهر پدری شیراز
بیایم ب قصردشت 
بیایم و سر به زنیم ب ایلمون 
آخ که چقدر دلتنگ ایلم 
پاسخ:
سلام بر مامان خانم گل 

به به ؛ چقدر خوب ، به سلامتی :)

خوش به حال گل پسرا :* قراره چه جاهایی خوبی برن ;) و اووووووه فکر کن که قراره چقدر تحویلشون بگیرن. 
به قول اقبال لاهوریِ نازنین: ما از خدای گم شده ایم او به جستجوست
پاسخ:
چه  نقل قول عمیقی از اقبال نوشتی سمیه جانم. بسی به فکرمان واداشت.

سپاس بانوی ادیب.