شکستن طلسم سکوت
تا حالا سابقه نداشته من اینقدر طولانی ننویسم، از خیلی چیزا هم باید بنویسم ولی هی میگم حالا بعدا :)
خدایا شکرت خیلی زیاد. پارسال ماه رمضون روزهای خیلی خیلی سختی رو داشتیم سختیش در تصورمون نمی گنجید؛ دعایی که اون روزها می کردم این بود که همه اون سختی ها رو اسباب خیر دنیا و آخرتمون قرار بده؛ تمام سعیم رو کردم گلایه نکنم و کل پارسال تا آخر سال 96 تمام زندگی ما برپایه تمرکز زدایی بود! بیشترین تعداد سفر و تفریح در عمرم تا امروز مربوط به سال 96 هست و دلیلش حجم بار سنگینی بود که تحملش اصلا آسون نبود و باید یه جوری مدیریتش می کردیم. این ماه رمضان و این شب ها دعا میکنم برای همه کسانی که مثل روزهای سال گذشته ما نه تنها صورتشون رو با سیلی سرخ میکنند که اسباب حسادت بقیه هم میشند !! دعا میکنم هیچ دلی اونقدر دردمند نباشه که حتی دردش رو هم نتونه بگه. دعا میکنم که بشم اسباب و وسیله ای که حتی شده ذره ای بتونه بار درد و غصه یکی از مخلوقات خدا رو کم کنه.
امسال یاد گرفتم دعا کنم اگر کسی بهم بدی کرد؛ نارو زد، دروغ گفت یا هر چیزی که آرامش من رو به هم زد، خدا هیچ وقت واسش تلافی نکنه، اینقدر قدر غرق نعمت و خوبی و شادی و سلامتیش کنه که از رفتار بدش شرمنده بشه و خودش بشه شروع زنجیره خوبی؛ شروع خیر و خودش بشه اسبابی برای جبران بدی های گذشته ش در مقایس بزرگتر.
امشب آخرین شب قدر هست این فراز از دعای جوشن کبیر رو امسال خیلی دوست داشتم:
یَا مَنْ خَلَقَنِی وَ سَوَّانِی یَا مَنْ رَزَقَنِی وَ رَبَّانِی یَا مَنْ أَطْعَمَنِی وَ سَقَانِی یَا مَنْ قَرَّبَنِی وَ أَدْنَانِی یَا مَنْ عَصَمَنِی وَ کَفَانِی یَا مَنْ حَفِظَنِی وَ کَلانِی یَا مَنْ أَعَزَّنِی وَ أَغْنَانِی یَا مَنْ وَفَّقَنِی وَ هَدَانِی یَا مَنْ آنَسَنِی وَ آوَانِی یَا مَنْ أَمَاتَنِی وَ أَحْیَانِی
انگار فیلم کوتاه از کل زندگی م هست. یه جورایی خیالات رو راحت میکنه که در حین اینکه تو کل زندگیت این همه دست و پا می زنی و میدویی و تلاش میکنی ولی درست که نگاه میکنی هیچ کاره ای :) همین پارادوکس لبخند میاره رو لبم :)
-------------
آخرین مقاله باقی مانده از تز ارشدم یک ماهی هست که ریوایز خورده و استاد2 هفته ای یکبار ایمیل میزنه که چی شد؟! تو این مدتی که اینجا ننوشتم دست و دلم به نوشتن جواب داوران مقاله هم نمی رفت، گفتم بیام اینجا بنویسم شاید دست و دلم از رو رفت و 4 خط دیگه نوشت و تمومش کرد و رفت. یعنی میشه پرونده این مقاله ها به زودی بسته بشه؟!
------------
زری جان اومد شیراز و همدیگرو تو شاهچراغ دیدیم؛ دومین دوست وبلاگی بود که میدیدمش! البته اولی شیرازی بود :) حس خیلی خوبی داشتم از دیدن خودش و بچه های دسته گلش و چه کاری خوبی کردیم همو دیدیم. زری بیا بگو من چقدر شبیه نوشته هام بودم؟
--------------
آخیش بالاخره طلسم سکوت رو شکستم :)