هفته اول
چهارشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۵ ب.ظ
سلام دوست جوونا.
هفته پیش چهارشنبه صبح بود که رسیدم و امروز صبح حواسم بود که یک هفته شده!! خب من قبل از اومدنم اینقدر سرم شلوغ بود که تجسمی از روزها و ساعات اول نداشتم و حالا که مرور میکنم روزهای گذشته رو؛ راضیم و خوشحال.
جنی و خانواده ش دوست داشتنی و بی حاشیه هستند. حرف برای گفتن و آموختن از هم بسیار داریم. حتی به جفری هم عادت کردم؛ دیروز اصلا ندیده بودمش و دیشب قبل از خواب یادم اومد که امروز جفری رو اصلا ندیدمش😀 ۱۷ ساله ش هست؛ قیافه اش که پیر است. جنی می گه آتروز و ناراحتی کلیه دارد و بخاطر همین نمی تونه بدوه!! خواهر دوقلویش هم چند ماه پیش مرده! بله جفری همان گربه ای هست که تنها نگرانی من قبل از آمدن بود.
کمی در شهر هم گشتم؛ جمعه پیش ولکام لانچ کنسل شد؛ چون جلسه ای ضروری پیش اومده بود. منم از خونه پیاده رفتم تا اپراهاوس و هر جایی که سر راهم دیدنی بود. خیلی قشنگ بود و دوست داشتنی.
شنبه خیلی سرد بود؛ اصلا از خونه بیرون نرفتم. یکشنبه رفتم باغ گیاه شناسی خیلی قشنگ بود.
دوشنبه ولکام لانچ برگزار شد. البته کسی به کسی معرفی نشد!! فقط ساوا رو شناختم و شوآن هم که از چهارشنبه قبل دیده بودمش ویه جورایی راه انداز من بود. اون روز یه فستیوال چینی بود ناهار تو یه رستوران چینی برگزار شد. البته ناهار من و ساوا فرق داشت. واسم عجیب بودن!! خیلی.
بعدش اومدیم دانشگاه با آقای لی حرف زدم و چون لب تاپ نداشتم رفتم خونه.
از سه شنبه رسما کارم رو شروع کردم؛ شوآن همه تلاشش رو کرد بهم کمک کنه؛ بقیه بچه ها هم وقتی منو دیدند گفتند هی😃 ؛ موقع ناهار هم گفتند شوآن اونجاست؛ برو پیشش. یعنی عاشق روابط عمومی شون شدم!! من و شوآن تنها دخترای گروهیم. همون روز دو تا دختر ایرانی دیدم و یه کم حرف زدیم.
امروز آقای لی یه پیشنهاد جدید داد؛. ۳ تا ایرانی دیگه هم دیدم. یکی شون گفت آقای لی بهش گفته بوده دانشجوی ایرانی گرفته، پس من همونم که در موردش حرف زده :)
همون دیروز نماز خونه دانشگاه رو هم پیدا کردم؛ یه جورایی راه افتادم.
لب تاپم هم احتمالا فردا برسه.
زندگی عادی و روتینه؛ انگار من سالهاست که اینجا بودم انگار نه انگار یه قاره دیگه و یه نیمکره دیگه س. آرومم و دغدغه خاصی ندارم.
پ.ن: لب تاپ خودمو گذاشتم دانشگاه و با موبایل و بی تمرکز و خوابالود هستم واسه همین اینقدر بی سر و ته نوشتم.
۹۷/۰۷/۰۴