غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

برخوردهای اول

جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۱۲ ب.ظ

من اصولا آدم تجملاتی و مصرف گرایی نیستم، واقعیتش هم اینکه کسی که خیلی مصرف گرا باشه، اهل کلاس گذاشتن و پز دادن باشه، و کلا دماغش رو بگیره و پیف پیف کنه رو اصلا نمی تونم تحمل کنم یعنی هر چقدر اون ادم خودش رو باکلاس تر بدونه متاسفانه به چشم من خوارتر میشه! حالا این ویژگی مثبتی هست یا منفی رو نمی دونم ولی خب من اینجوری راحتم و با آدمهای با این سبک زندگی راحتم و می تونم به راحتی ارتباط برقرار کنم. کلا هم من آدم دیرجوش و سخت رابطه ای نیستم. ولی دیشب متوجه شدم در ارتباط با این آدم های مصرف گرا چقدر معذبم!

باید بگم تو 24 ساعت گذشته دوستان محترم ایرانی برخوردهایی داشتند که خیلی احساسات بدی بهم دست داد.

تو این چند روز من واسه این احساس راحتی می کردم چون جنی دقیقا خاکی و متواضعانه باهام برخورد کرد. انگار نه انگار که من یه آدم غریبه ام که از یه سرزمین دور اومدم و سبک زندگی ش بود که بهم احساس راحتی می داد. همین طور آقای لی و برخورد چینی وارش که خیلی غیر رسمی بود ولی صمیمانه بود و تلاشش برای اینکه تو روزهای اول با من ارتباط برقرار کنه ... ولی خب ترسم در مورد دوستان محترم ایرانی درسته؛ برای اینکه اثرات جملات مخربشون پاک بشه زمان لازمه. جالبه که ساوا بدون اینکه چیزی از من بدونه میگه از حالا می دونم که کارت خوب پیش میره ولی پسرک ایرانی بدون اینکه من ازش نظر بخوام آیه یأس برام می خونه ... 

۹۷/۰۷/۰۶

نظرات  (۱۳)

۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۲۹ دخترمعمولی
خب ما از اونجایی که همه چیمونو از ارزون ترین مارک می خریم، دیگه مارک مارک نمی کنیم :D
الان قشنگ همه ی مارکای ارزون هر فروشگاهیو بلدیم. خیلی که میخوایم به خودمون حال بدیم یه سطح میریم بالاتر و یکی مونده به ارزون ترینو می خریم :D

ولی واقعا جدای از شوخی کاملا قبول دارم که متاسفانه جامعه ی ایرانی خارج از کشور یه تیپ خاصیه. واقعا من نمی فهمم چرا! آخه میدونی از یه طرف اونایی که میان اکثرا پولدارن و پدر و مادرشون از همون ایران براشون یورو و دلار می فرستن. خب همچین آدمایی من نمی فهمم چرا باید بخوان با مارک لباسشون فخرفروشی کنن. اینا که عادت دارن به پوشیدن لباس های مارک!

حالا امیدوارم از این به بعد به ایرانی های خوب برخورد کنی، مثلا ما ;-)
پاسخ:
منم امیدوارم با ایرانی های خوب برخورد کنم مثل شما :)

البته در مورد جامعه ایرانی اینجا که من فعلا نمی تونم نظری بدم اما اینجا اکثرا یا با ویزای skilled worker اومدن یا دانشجویی یه عده هم پناهندگی. می دونی یه چیزایی ربطی به پولداری و رفاه نداره ؛ یه سری چیزا خلق و خوی آدماست، تو همون ایرانم هستن آدمایی که پز یه چیزایی رو میدادن که آدم دهنش وا می مونه. 

فکر میکنم همون طور که من می ترسم از ارتباط برقرار کردن، اینایی هم که اینجا هستند همین طورن!

نمی دونم والا فعلا بهتره اظهارنظر نکنم و بگذارم زمان یه سری چیزا رو حل کنه. 

حالا کلی اظهار نظر کردما ;)
۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۲:۳۰ دخترمعمولی
آقا کی میگه مارک وسایل مهم نیست. واسه ما که خیلی خیلی هم مهمه :)
تو مغازه هم هم که میرم مستقیم میرم سراغ مارکی که می خوام: ارزون ترین مارک :دی
پاسخ:
من نمی گم مارک مهم نیست! چه اشکالی داره آدم از مارکی که ازش راضیه استفاده کنه ولی مارک مارک کردن مشکل داره به نظر من 😐
۱۲ مهر ۹۷ ، ۰۱:۴۲ دخترمعمولی
خب می بینم که از همون اولین برخوردا دستت اومده جامعه ی ایرانی خارج از کشور چطوریه ;-)
ولی خب نگران نباش، آدمای خوبم همه جا هستن :)
پاسخ:
من دیروز احساس کردم یه کم اطلاعات لازم دارم که بچه ها بهم بدن. به یکی از دخترهایی که ازش خوشم اومده پیام دادم که میشه ناهار با هم بخوریم. و وقتی رفتم یکی دیگه از بچه ها که سال بالایی بود هم بود در واقع اون کل سوالات من رو جواب داد و این دختره فقط ساکت بود بعد هم دوباره همون پسره اومد! این سال بالاییه رو به پسره خواست که حرفاش تایید بشه! و پسره هم گفت من قبلا همه اینها رو واسش توضیح دادم ولی خب هنوز انگار توجیه نشدن (یعنی من!) ...

ساعت 13:30 بود اون موقع. منم برگشتم سرکارم و یه سری واسه خودم چرخیدم.... که آقای لی ساعت 16 اومد گفت بیا حرف بزنیم و همه اون ابهاماتی که اونا به من می گفتند که وا!! چه انتظاراتی داری رو برطرف کرد! خیلی واسم جالب بود... خیلی ها.... اول که خدا رو شکر کردم که آقای لی باهام حرف زد.... بعدشم خدا رو شکر کردم که حرفهای بچه ها درست از آب در نیومد به فاصله چند ساعت...

قطعا آدم های خوب همه جا هستند در این که شکی نیست ولی خب دیدگاه اولیه آدم ها هم مهمه و اینکه من کلا هدفم از اینجا بودن و از زندگی چیه تو برداشتم از رفتار آدم ها و انتظاراتم از محیط و ... فرق داره و باید حواسم باشه اینکه دوست محترم ایرانی یه چیزی از نظرش فاجعه یا عالی هست فقط و دقیقا نظر اون هست و ممکنه واسه اون واقعا همینطور باشه و در شرایط من و با روحیات من کاملا متفاوت بشه قضیه.

۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۷ مامانی و سه تا نینی و یه نینی جدید
سلام زری جان 
ممنونم از لطفت گلم
حرفایی ک گفتی عمیقا درک میکنم من شوهرم پسر عمه ام هست ،وقتی پسرا دنیا اومدن بهش گفتم باید بیشتر تو خونه حضور داشته باشی اخه همسرم پزشک و شده ٥صبح عمل داشته ،بعد همسرم واقعا وضعیت دید و واقعا برنامه کاریش ب خاطر ما تعدیل کرد،اگه بدونی چه حرفایی این فامیل نزد ک منو ی ادم خودخواه نشون بدن ک من امر و نهی میکنم برا همسرم 
درصورتی همسر من واقعا ب خاطر وضعیت من و بچه هاش قلبا و با کمال میل ساعت کاریش تعدیل کرد 
برام دعاکن زری جان ک دخترم سلامت دنیا بیاد 

پاسخ:
گل برای مامانی و خانواده گلش.
به مامان سه پسری و نی نی تو راهی؛ عزیزم همینکه تونستی از کمک های اطرافیانت بهترین استفاده را بکنی، یعنی خیلی باعرضه ای!
من هم تقریبا تو همه ی دوران بارداری هام درگیر درس و ... بودم، بعد بدون اینکه من چیزی بگم بعضی اطرافبان خیلی بی مقدمه میگفتند خب کمک داری! مثلا کمک من در حد روزی دو ساعت مادرم یا مادرشوهرم، یا اینکه شوهرم و بچه دو تایی مهمونی ها را میرفتند!!! حالا من هم ادعایی نداشتم اما این تخریب کردن دیگران برام ناخوشایند بود. خدا رو شکر که شما همچین نعمت هایی را اطرافت داری ، خدا براتون صحیح و سالم حفظشون کنه اما خودت هم ماشاالله دختر باعرضه ای هستی که از وجودشون بهترین استفاده را کردی...
پاسخ:
روی صحبتت من نیستم زری جان.

ولی خب این رو هم بگم این چیزا خیلی به نگرش و آداب و سنن خانواده ارتباط داره. همسر سعیده جان خودش دایه داشته، یعنی این مساله تو خانوادشون جا افتاده که یک زن برای بچه داری نیاز به کمک داره و مادرشوهر سعیده قطعا مشغله سعیده رو نداشته و البته فکر نمی کنم سه قلو هم داشته ولی با این وجود نیروی کمکی داشته. 
۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۴:۲۴ مامانی و سه تا نینی و یه نینی جدید

ممنونم عزیز دلم ،منم این آرزوی خوب رو برا شما و همه مردم سرزمینم دارم ک همه ب ارزوی های خوبشون برسن و روزهای عالی پیش رو داشته باشن ،من منظورم از اینکه  که من آپولو هوا نکردم این بود،که من ی زن قدرتمند یا قهرمان نیستم ک بگم وااای من چه کردم!!اگر خانواده ام نبودن من حتی نمیتونستم پسرام رو ازشون مراقبت کنم ،معلوم نبود تو بارداری چه بلایی سرم بیاد با این سه تا پسر ک همشون تپلی شدن و مدام میخوان مامان بغلشون کنه!اگر خانواده ام نبودن،مامانم ک از زندگی خودش هر روز میزنه و میاد ب من سر میزنه و کارا رو راست و ریست میکنه ،عمه ام ک بیخیال شیراز شد و تصمیم گرفت ب خاطر من و بچه هام تماما تهران زندگی کنه ،عمه ای ک حرفاش ظاهرا نیش دار ولی همین عمه ب خاطر نوه هاش هرروز با غذای گرم میاد خونه ک مبادا عروس وپسرش غذای خونگی گرم نخورن،دایه همسرم ک خودش پیر شده ولی ٢٤ساعته حواسش ب پسرای من هست و ترگل و تمیز. نگهشون میدار و مراقبت میکنه. همسرم که میگه پروپوزالت نوشتی ؟حواست هست شنبه باید تحویل بدی؟همسری ک میگه اگه تو خوشحال باشی من و بچه ها هم خوشحالیم ،بابام ک رانندش رو میفرسته هر روز سمت خونه ک اگه کاری من داشته باشم انجام بده ،عزیزم مت قدرتمند نیستم فقط خانواده خوبی دارم فقط همین 

پاسخ:
خدا خانواده خوبت رو برات حفظ کنه و البته شما رو هم برای اونها.

خوشحالم که چنین خانواده دوست داشتنی داری و خوشحالترم که لطف خدا شامل حالت شده و خدا بهت بچه های زیاد داده.

برات آرزوی سلامتی و تندرستی دارم. 
۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰ محبوب حبیب
در مورد مارک وسایل:) عههه یعنی غیر منم هست کسی این مدلی؟! :دی
 منم یادم نمیاد وسایلم چه مارکیه و وقتی بقیه میگن مثلا قابلمه ام فلانه، در عجب میمونم. بعضی وقتها مارک چیزهای بزرگتر مثل لباسشویی و تلویزیونم یادم میره چه برسه به یه قابلمه :دی 
اینها از بیکاری مفرطه ها که ملت وقت شون رو میزارن واسه این چی ها. واللا فرق چندانی هم ندارن. من موقع خرید حسابی تحقیق میکنم ولی بعد خریدن دیگه تمام میشه تو ذهنم.
بی خیال اونها
امیدوارم تو هدف اصلیت حسااااابی بدرخشی‌. و زودتر همه جوانب پروپزالت رو در بیاری با یه ایده محشرررر
پاسخ:
می دونی نظر من این هست که همه اینها وسیله هستند که اسباب آرامش ما رو فراهم کنند و از دغدغه مون کمتر کنند ولی گویا بعضیا رویکردشون این هست که مارک وسایل و نوع ماشین و خونه دغدغه ای هست که باید آدم ها حل شون کنند.


مرسی از دعای آخریت. خیلی عالییی بود. 

منم برای تو آرزوی همه چیزهای خوب عالم رو دارم. :*


خیلی دوست دارم بدونم در اروپا و حتی در امریکا چه پروسه ای حاکم بوده که فرهنگی حاکم کرده که بشه راحتتر نفس کشید.داشتم  کتاب سلام بر ابراهیم رو می خوندم واقعا این شهید بدون اینکه از دیگران یا از جایی تعلیم دیده باشه فقط با استفاده از آموزه های دینی چنان زیبا زندگی می کنه و چنان تاثیر گذار که آدم فکر میکنه این آدم فرشته ای بوده در غالب انسان. از ورزش و تحصیل و روحیه انسان دوستی و تلاشگری و بخشش .....
متاسفانه یک نیروی پلیدی و تا اندازه زیادی نیرومند و قوی هست در جامعه ایران که کسی که خواسته باشه به معنای واقعی مسلمان باشه و دین رو در اعمال و رفتارش بروز بده چنان تحت فشار قرار میگیره که مجبور خیلی زود همرنگ جماعت بشه.  به امید روزی که ایران و ایرانی الگویی برای کشورهای دیگه بشه
پاسخ:
اگر نظر من رو بخوای آفت جامعه پلید این روزهای ایران، همین مدام دین دین و اسلام اسلام کردن هست. اینکه یه گروه خودشون رو قوم برتر بدونند و آموزه هاشون رو صحیح ترین آموزه های از ازل تا ابد بدونند باعث میشه شاهد چنین چیزی باشیم که الان ایران بهش رسیده.

از نظر من دین یک وسیله هست که انسان بهتر زندگی کنه تعامل بهتری با محیط اطرافش داشته باشه و روز به روز دنیا رو جای بهتری برای خودش و نسل های بعد از خودش بکنه. اینکه حالا یه عده هم تمرکزشون رو این هست که دین ما برتر هست و ما برتریم از نظر من مثل همین می مونه که من تمرکزم تو زندگی بیشتر از خود زندگی به قابلمه و یخچال و ماشین و مارکش باشه. دین وسیله ایه که من بهتر زندگی کنم نه اینکه همه دغدغه من باشه و عامل دشمنی و برترجویی من نسبت به بقیه. 


۰۸ مهر ۹۷ ، ۱۹:۲۹ مامانی و سه تا نینی و ی نینی جدید

عزیز دلم آپولو کجا بود ،بعضی چیزا از دور یجوری نشون میدن ولی وقتی وارد میدان میشی و از نزدیک میبینیشون میبینی چه ها ک اتفاق نیفتاده تا تحقق اون چیز ،وقتی ارین و ارتین و اروین دنیا اومدن ،من مثل مامانی فکر میکردم ک انگار ی بچه داره،برا بچه ها سه تا سبد لباس خریده بودم بچه ها هرکدوم لباساشون جدا بود ، باید رنگ بلوز و شلوار بچه ها رو ست میکردم بعد ی مدت دیدم من نمیتونم مثل مادری فکر کنم ک فقط ی بچه داره ،مثلا مامانم اومد لباس ارتین رو تن ارین کرد من گفتم نه چرا اینطوری ! برا همین نمیخواستم کمک کسی رو قبول کنم ولی همون اویل فهمیدم بدون کمک نمیتونم ،الان پرستار بچه ها ک روزی پرستار خود پدر بچه ها بود خونه ما دیگه ساکن هست وکمک میکنه خیلی اگر شنبه یکشنبه تن بچه ها لباس بپوشونه دیگه نمیگم وااای !سعی میکنم شرایط رو درک کنم و کمک افرادی ک واقعا بهشون مطمینم مثل مامان و عمه و دایه همسرم قبول کنم ،الان حدود ٦ماه و ٢٥روز ک من بچه هامو تَر تمیز تحویل میگیرم و تمام بارشون ب عهده پدر بچه ها و مامانم و عمه ام ودایه همسرم هست ،برای پست دکتری هم نمیتونستم صبر کنم و ترجیح دادم الان شروع کنم همین ک الان ٣٢سالمه و سنم داره میره بالا وهمین ک بعضی وقتا باید چشمت رو ب سختی و مسایل ببندی و فقط بری جلو ،من با توکل ب خدا و حمایت شدید همسرم دوباره درس خوندن شروع کردم،گاهی وقتا تو زندگی نمیتونی منتظر مقصد بمونی مثلا بچه ها بزرگ بشن یا ....گاهی باید بدون توجه از همین لحظه از همین الان لذت برد ،شاید بشه گفت زندگی لذت بردن از مسیر و همین لحظه است

پاسخ:
بله خب شاید برای شما آپولو نباشه ولی حقیقتش مادر سه تا پسر کوچولو بودن و البته همزمان باردار بودن اون هم در ماههای آخر و البته با فاصله کم با بارداری قبلی که هنوز بدن ت خودش رو بازسازی چندانی نکرده از نظر من قطعا کار آسونی نیست و 100 البته که شما بانوی توانمندی هستی که قطعا می تونی همه اینها رو باهم پیش ببری.

برات آرزوی سلامتی و شادی و لذت لحظه به لحظه رو دارم. امیدوارم به همه اهداف قشنگت برسی.
۰۷ مهر ۹۷ ، ۲۰:۵۷ مامانی و سه تا نینی و یه نینی جدید
سلااااااااام عزیززززززم تبریکات فراوان من رو بپذیرید بانو جاااااان انشالله لذت ببری از تحصیلت و برات سراسر این دوره پر از عشق و خوبی و خیر و لذت یادگیری باشه
اصلا واست مهم نباشه ک بقیه راجع ب تزت و راهت چی میگن برات فقط خودت و راهنمات مهم باشه فقط همین ،اصلا نذار و اجازه نده حرف منفی یسری ناراحتت کنه تو ک تا الان جلو اومدی قطعا الانم میتونی خیلی عالی تَر جلو بری من وقتی دانشجوی دکتری بودم از این افراد کم نبودن  ولی مهم خود ادم و ارادش و اراده حق تعالی. و مساعدت های استاد راهنماس البته بیشتر خود ادم
منم از مهر امسال دارم پست دکتری میخونم البته با یک شرایط خیلی سختتتتتتتتتتتتت منم راه سختی دارم خیلی ها گفتن بشین مراقب بچه هات باش ولی مهم خودمم ک احساس میکنم میتونم و حاضرم سختی رو تحمل کنم تو هم ذره ای برات مهم نباشه قطعااااااااا موفقیت از آن شماست عزیززززززز دلم 
پاسخ:
سلام مامان به توان 4 مهربووون.

ممنونم عزیزم لطف داری گلم. حرفهای شما کامل متین و صحیح هست خانم دکتر مامانی.


واقعیتش تو هر دفعه که اینجا کامنت می گذاری یه چیز واسه سورپرایز کردن داری و من دیگه اصلا تعجب نمیکنم که تو این شرایط و با سه تا شاخ شمشاد و یه فرشته تو راهی بخوای آپولو هوا کنی. مبارکت باشه عزیزم. موفق باشی. ولی بیشتر مواظب خودت و بچه ها باش. 
۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۹:۳۰ آوای درون
خیلی متاسفم. ولی در ارتباط با ایرانیهای خارج از کشور بیشتر باید احتیاط کرد.
پاسخ:
یه جورایی قضیه حسادت و رقابت هست انگار مثلا تو این دنیای به این بزرگی یه نفر جدید که میاد قراره جای اونا رو تنگ کنه!!
ای بابا به این زودی پی شون به تنت مالیده شد؟؟؟!!! حالا شاید همکلاسی پسر سیستمش اینطوریه که کاری را سخت میگیره تا اینکه بچسبه بهش و از پسش بربیاد و طبق عادتش همون عادت را برای تو پیاده کرده؟ اما در مورد تجمل گرایی و دماغ سربالا بودن اینقدر طرف تو‌ چشم هست کارش و عامیانه ابتکارها را میکنند و بچه گانه است که هیچ دفاعی ندارم ازشون؛) من هم برام‌ارزشی نداره و اثری روم نداره تجملات بعضی ها، مخصوصا اونهایی که اصرار دارند بهم بفهمونند خیلی باکلاسند! 
پاسخ:
می دونی زری جان بعضی چیزها نباید تو برخوردهای اول اتفاق بیافته! چون اثرش خیلی ماندگار میشه و چند برابر!

شاید این شازده واقعا آدم خوبی باشه ولی تعریفی که از خودش ارائه داد اصلا جالب نبود و در ادامه نحوه توصیه به قول خودش دلسوزانه ش فقط تو دل منو خالی کرد. در حالیکه بعدش در راستای حرفاش رفتم سرچ کردم و دیدم انگار اصلا تو باغ نیست!!

من تجملات زیادی همون جور که نوشتم اثر معکوس روم داره. یعنی طرف رو داغوون میکنه تو چشمم.
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۱:۱۷ محبوب حبیب
سلام صبا جون.
در مورد دماغ سربالاها نظرم باهات صددرصد یکیه. یعنی یکی برام کلاس روی چیزهاز بیخود بزاره میخوام اصلا دیگه نبینمش. غیبت جاری ۱ رو هم بکنم:دی که اولین برخوردش با من این بود که هی بگه جهاز من ال داره و بل داره، عهه مال تو نداره؟ عین بچه ها. خوب داشته باشه. من هر چی قراره استفاده کنم خریدم‌ اونم اکثرا ایرانی و هی هر روز یاداوری نمی کنم مال کدوم کشوره فلان تیکه اش! از همونجا فهمیدم باید باهاش حداکثر فاصله ممکن رو داشته باشم. در برخورد اول سعی داشت به خاطر جهیزیه ساده تر من روی اعصابم بره. در صورتی که من واقعا همه تلاشم این بود که کمترین فشار رو به پدرم بیارم و هنوزم همون دید سابق رو دارم. 
ای بابا، من فکر نمی کردم ملت بعد مهاجرت و دنیا دیدگی و اینهمه تغییرات اساسی توی همه چیز، تنگ نظری هاشونم با خودشون نگه دارن. امیدوارتر بودم به جمعهای ایرانی‌ 
امیدوارم حداقل چند تا ایرانی خوب پیدا کنی. حالا دیگه آرزوی جمع انچنانی نمی کنم. 

پاسخ:
سلام عزیزم.

می دونم این آدم ها چه جورین! و برای اینکه متوجه بشی من چه جوریم باید بگم من به زور مارک کرم ضدآفتابم رو بعد از مدتها حفظ کرده بودم! اونم چون ازش راضی بودم و می خواستم از همون بخرم. یعنی الان که اومدم اینجا متوجه میشم چه اعجوبه ای بودم! چون مثلا میرم شیر می خرم خوبه ولی دفعه بعد که میخوام برم بخرم نمی دونم مال چه شرکتی بود!!  اصلا ذهنم همکاری نمی کنه بعد خب اصلا درک نمیکنم چطور بعضی ها حتما جورابشون باید مال فلان برند باشه ، دستمال کاغذیشون فلان برند و بعد خیلی هم اصرار دارند که بگن اونی که ما استفاده میکنیم خوبه!!

تنگ نظری ایرانی ها متاسفانه تا پای گور باهاشون هست!!