تجربه های جدید
واسه این آخر هفته یه برنامه خاص داشتم و بنابراین میتاپ نرفتم. طفلک شوآن با ذوق جمعه اومد بهم گفت آخر هفته می خوای بری پیاده روی؟ که گفتم نه :| می خواست بیاد باهام. می گفت دوستام آخر هفته ها فقط می خوان بخوابند و خونه بمونند و من دوست ندارم.
اول از هوای زیبای اینجا کمی براتون بگم. دو هفته پیش بود اینجا هنوز سرد بود، بعد یه کم هوا بهتر شد و ژاکت همه روزها لازم نبود. البته لازم نبود بپوشی و لازم بود ببری :) بارون هم می اومد. تا اینکه یهو دما رسید به 30 و فرداش هم شد 37 با رطوبت بالا. یعنی تو خود قابلمه بودی! یهو هم پوشش کل مردم شهر تغییر کرد! شبش دوباره رعد و برق بارون اومد ، دما دوباره کمتر شد و حالا همینجوری قراره کمتر هم بشه. من شنیده بودم هوای ملبورن رو دیوانه می گفتن ولی خب اینجا هم دست کمی نداره. باید حتما عینک آفتابی و چتر و کرم ضد آفتاب با خودت داشته باشی. آفتابش خیلی خوب برشته می کنه بدون اینکه احساس کنی :)
جمعه شب من رفتم به جنی گفتم واسه شنبه صبح دوچرخه ش رو بهم قرض بده که جاناتان هم بود و گفت برو یه خلیجی همین پشت خونه خودمون و مسیر دوچرخه سواری هم داره. صبح من صبحونه م و میوه و آب رو برداشتم و رفتم همون جایی که جاناتان گفت. سیدنی پر از تپه هست. یعنی همش سربالایی و سرپایینی هست. من این دوچرخه سواری رو رفتم که اگر خوب بود با دوچرخه برم دانشگاه. خوب بودن که خیلی خوووب بود. اونجایی که رفتم حاشیه خلیج مسیر پیاده روی و دوچرخه سواری داشت و همه داشتن می دویدن و ورزش می کردن و ... خیلی هم زیبا بود. ولی با اینکه تا قبل از 10 برگشتم بسیار گرم بود و البته سربالایی ها خیلی سخت بود با دوچرخه بیایی. یه جا دیگه پیاده شدم دوچرخه رو دست گرفتم با هم پیاده اومدیم بالا :) بس که سنگین بود واسم و عضلاتم هم هنوز درگیره :)
و اما برنامه خاص شنبه، کنسرت گوگوش بود. بچه ها تو دانشگاه تو حرفاشون گفته بودن کنسرت گوگوش هست و البته بلیط ها فروخته شده! منم همینجوری رفتم چک کنم که اصلا کی بوده و ... که دیدم هنوز چندتایی جا داره و بسیار ذوق زده منم بلیط گرفتم و دو هفته منتظر بودم تا برم کنسرت. محل کنسرت میشد شمال غرب سیدنی و خیلی خیلی از خونه من دور بود و تازه من متوجه وسعت سیدنی شدم، طبیعت اون منطقه هم فرق می کرد و جنگلی تر بود. 4 تا اتوبوس عوض کردم تا برسم و اتوبوس آخری تقریبا اکثر مسافراش ایرانی بودن و داشتن می رفتن کنسرت. برنامه شون خیلی منظم شروع شد. هم وطنان گرامی توی تیپ زدن هیچ اهمالی نکرده بودن و خودشون رو کشته بودن :) و تقریبا جمعیتی نزدیک 3000 نفر اومده بودن. من که از همون اول استرس برگشتن رو داشتم. یه خانم مهربونم کنارم نشسته بود ازم پرسید تنها اومدی. گفتم آره :) گفت آفرین من برای تنها جایی رفتن خیلی مشکل دارم. دیگه بهش گفتم دوستام هستند و من خیلی وقت نیست اومدم سیدنی و ... گفت برگشتن ما تا یه جایی می رسونیمت. منم یه کم تعارف کردم و گفتم با دوستام یه کاری می کنیم و ...
دیگه رسید به استراحت وسطش. من تا اینجا خیلی جو کنسرت نگرفته بودم و واسم یه رویداد عادی بود که مثلا انگار داری از تلویزیون می بینی. تو استراحت رفتم پیش بچه ها. اون خانمه و شوهرش هم از همون اول رفتن یه جای دیگه پیش آشناهاشون وایسادن، دیگه من ندیدمشون. نیمه دوم کنسرت بسیار پرشور و هیجان برگزار شد و یه کم حس کردم رفتم کنسرت و آهنگایی که منم دوستشون داشتم رو خوند و خلاصه لذت بردم. دیگه کنسرت تموم شد قرار شد نون بهم خبر بده که اگر کسی از بچه ها مسیرش به من میخوره باهاشون برم. که دوباره خانم مهربونه صدام کرد که بیا با ما بریم تا ایستگاه قطار نزدیک ما. اینم بگم به دلیل بعد مسافت و البته دیروقت بودن تاکسی اوبر بالای 100 دلار بود. منم به نون خبر دادم که با اینا می رم و باهاشون مثل خوشحالا رفتم خیلی خوش برخورد و دوست داشتنی بودن. شماره شون هم بهم دادن همون تعارف های ایرانیا و ... دیگه با یه اتوبوس (قطارها رو کنسل کرده بودن واسه تعمیر خط) اومدم سیتی (مرکز شهر). ساعت از 11 گذشته بود و اولش می ترسیدم، ولی اتوبوسه پر از دختر و پسرایی که همگی موجه بودن بود. دیگه از اونجا هم با یه اتوبوس دیگه باید می اومدم خونه ولی ساعت حرکتش 12:15 بود و آخرین سرویس هم بود، منم می ترسیدم یه قدمم پیاده برم. تو سیتی به نسبت شلوغ بود و هنوز خیابونا پر از آدم بود، دیگه همونجا اوبر گرفتم برای خونه ؛ قیمتش مناسب شد و صحیح و سلامت رسیدم خونه. اینم تجربه اولین کنسرت من در سیدنی.
دختر ایرانی میتاپ هفته پیش هم پیام داد که امروز عصر (یکشنبه) بریم پیاده روی ولی من واقعا دیگه توانش رو نداشتم. کنسرت دیشب خودش یه مسافرتی بود واسم و البته از معرفتش خوش اومد :)