غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

کامبوجیا و ... :)

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۱۵ ب.ظ

امروز دوست مادرخانمی پست بی بی شاور مسیج داد دانشگاهی؟ منم گفتم بلی. بعدش دیگه من رفتم جلسه، اومدم دیدم رو میزم یه جعبه کوچولو هست، یهیادداشت هم بهش چسبیده، مادر خانمی تشکر کرده بود برای سورپرایز 🥰 خداییش خیلی کیف کردم، اصلا به ذهنم نمی رسید که وقتی کسی سورپرایزت میکنه تو هم میتونی جبران کنی. مسیج دادم بهش تشکر کردم. گفت ببخشید خودم نیاوردم نمی تونستم بیام و نمیخواستم دیر بشه!

 

 

اما امروز یه مصاحبه با خانم کامبوجیایی ترتیب دادم. ناهار با هم خوردیم و این شرقی ها معمولا با ناهار چایی می‌خورند. 

منم از همینجا شروع کردم که شما همیشه جایی سبز با غذا میخورید و این متداول هست و ... 

خلاصه گفتگو رو در ادامه بخونید. البته فقط جواب های ایشون و نکات مهمش هست😃

اول که گفت ما معمولا با صبحانه و ناهار چایی میخوریم چون برنج و نودل و ... هست. نسل ما هم قهوه میخورن، اونم کم، نسل های قبلتر فقط چایی.

بعد گفت صبحانه رو همه معمولا میرن رستوران میخورند، چون غذای گرم هست و همه معمولا نزدیک خونه شون جایی برای صبحانه خوردن دارن. فقط اونایی که خیلی پولدارن و تو خونه شون آشپز دارند معمولا صبحانه تو خونه میخورند.

 

بعد گفت بچه های مدرسه دولتی ۷ میرن تا ۱۱ و دوباره یک تا ۵. خودشونم میان خونه یه چیزی میخورن میرن. مدرسه های دولتی هم کیفیتش پایینه خیلی و فقط اونایی که فقیرن بچه شون رو می فرستند مدرسه دولتی.

دیگه گفت از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ تو کشورشون نزدیک ۴ میلیون نفر رو کشتند و همه اکثرا افراد تحصیلکرده و اهل فکر بودند. یه کم در مورد کمونیست و وضعیت بد مردم و اینا گفت. بعدش هم گفت من بعد از اون دوران دنیا اومدم و پدر و مادرش هر دو دبیر دبیرستان و از خانواده تحصیلکرده بودند. گفت ما هیچ زبان خارجی رو تو مدرسه یاد نمی گرفتیم (البته یه جا گفت اون موقعی که جنگ بوده انگار زبان خارجی مرسوم روسی و ویتنامی بوده) و فقط برای اینکه تو ریاضی فرمول و ... داشتیم   a, b, c ... رو اون به الفبای فرانسه یاد گرفتیم.  بعد گفت چون کشورمون در وضعیت بدی بود دانشگاههای جدید که باز شد یه عده شون فرانسوی ها اداره میکردن یه عده دیگه رو انگلیسی ها. رشته های داروسازی و پزشکی و حقوق و ... فرانسوی بود. مدیریت و اقتصاد و ... انگلیسی. 

برای ورود به دانشگاه هم باید کنکور بدی و بعد دانشگاه رایگانه و فقط در پول کتاب خرج داره. ایشون هم رفته بودن دانشگاه فرانسوی و گفت همه کتابها و درسامون فرانسوی بود و ما هیچی بلد نبودیم و به سختی هم فرانسه یاد می گرفتیم و هم درس میخوندیم. دو تا لیسانس هم داره هم داروسازی و هم حقوق. 

یه مدت طولانی تو موسسه پاستور کار می کرده و بعد برای دکترا میره فرانسه. برمی گرده هم تو موسسه پاستور کار می کرده و هم دانشگاه درس میداده، دانشجوی ارشد و دکترا هم داشته. می گفت من تو کار آزمایشگاهی خوب بودم ولی برای تحقیق و پژوهش سوادم کافی نبود و دانشجوهام به کمک بیشتری نیاز داشتند. دیگه اقدام میکنه برای استرالیا و بورس از دانشگاه اینجا می گیره و شوهرش هم تشویق و حمایت و در نهایت اصرار میکنه که حتما بیاد.

 

گفت اون موقع که فرانسه بودم اگر یه سال بیشتر می بودم اقامت فرانسه رو می گرفتم ولی شوهرم کشور خودمون رو خیلی دوست داره و موافق نبود. قبل‌ترها بهم گفته بود شوهرش هم زیاد مسافرت میره!

 

دخترش هم از سه سالگی میره مهد اینترنشنال و گفت تا ۶ سالگی همه آموزش هاش به انگلیسی بود و از ۶ سالگی که مدرسه شروع شد و دوزبانه شد، خیلی همه چیز براش سخت شد، چون خواندن و نوشتن به کامبوجیایی  به نسبت انگلیسی خیلی سخته. گفت دیگه براش معلم خصوصی گرفتم و باهاش کامبوجیایی کار میکنه همیشه و اشکالاتش تو ریاضی و علوم و اینا رو اون خانمه به کامبوجیایی رفع میکنه و خودم هم از اینجا هر شب باهاش آنلاین هستم و بخش تکالیف انگلیسیش و رسیدگی بهش با خودم هست. مدرسه دخترش هم از ساعت ۸ هست تا ۴.۵. ناهار هم باید ببره که پرستار داره و براش همه چیزو آماده میکنه.

 

دیگه گفت خانواده همسرم هم تحصیلکرده هستند و اونا هم مشکلی ندارن که من اینجام. هر چند که کار من خیلی عجیب و غیرمتعارف هست و معمولا زنی نمیره برای بار دوم یه کشور دیگه درس بخونه!

 

بعد گفت اولویت تحصیل تو خانواده ها برای پسرهاست ولی تو خانواده ما فرقی نداشته و اینا هم سه تا بودند، داداشش وکیله و خواهرش هم داروسازی خونده و داروخانه داره. ولی گفت فقط منم که هیچ وقت درسم تموم نمیشه😀 

 

گفت دولتمون هم هیچ حمایتی برای بورس و ... نمیکنه، هر کی میره خارج یا بورس همونجا میشه، یا خانوادش خرجش رو میدن.

 

همه سوالاتتون رو جواب داد؟ 😄 اگر چیزی مونده بگید برم ازش بپرسم.😉 طفلک کلی هم ازم تشکر کرد به حرفاش گوش دادم. 

نظرات  (۶)

۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۸:۳۶ محبوب حبیب

من بازم سوال دارم 😂

این خانمه چند سالشه؟ دو تا لیسانس، دو تا دکترا. ماشالله به نیروی علم جویی اش. رشته دکتراهاش چی بود؟

پاسخ:
فکر کنم متولد ۱۹۸۰ باشه.

دکترای اولش داروسازی بوده. چون داروسازی تو خیلی از کشورها تو مقطع لیسانس هست و نه مثل ایران دکتری.

دکترای الانش هم یه چیزایی تو فاز ژنتیک. 
۰۲ آبان ۹۹ ، ۱۵:۲۱ ربولی حسن کور

سلام

ممنون از مصاحبه

درباره حکومت خمرهای سرخ و کشتارشون توی کامبوج میدونستم اما بقیه شو نه

با دونستن زبان فرانسه اومده استرالیا؟ چقدر سخت بوده براش

رسم الخط کامبوجیائی رو نمیدونم چطوریه برم یه سرچ بکنم

عجیب ترین خطی که تا حالا دیدم مال سری لانکا بوده شما هم یه سرچی بکنین!

پاسخ:
سلام. خواهش میکنم.

من به خودم بود یه سال طول می‌کشید تا همه این اطلاعات رو یواش یواش ازش بگیرم. دیگه دیدم اینجا مشتاق زیاده، گفتم برم تا تهش😃

خطشون شبیه همون سریلانکایی هاست از دید من و البته تایلندی ها.چون دوستانم از این کشورها کپشن به زبان خودشون تو فیس بوک و اینستا می گذارن، به چشمم آشناست.

انگلیسی بلد بوده، اصلا بدون نمره زبان که ما نمیتونیم پذیرش بگیریم. دانشگاه قبلیش هم که انگلیسی زبان نبوده که بگیم از اون استفاده کرده!  ولی خب انگلیسی زبان سومش هست.

باز امروزم بحث آشپزی شد و دوباره گفت شوهرم آشپزی میکنه، من گفتم هر جور در توانت هست قدر شوهرت رو بدون، خیلی خوبه. می گفت مامانم میگه این مرد رو اگر از دست بدی شکست بزرگیه، منم تایید کردم. گفت شب که شوهرم زنگ زد میگم تو گفتی باید قدرت رو بدونم و محکم حفظت کنم😃 خلاصه وارد روابط خانوادگیشون هم شدم😆

دستت درد نکنه  خیلی خوب بود من باید میرفتم انسانی .علوم سیاسی یا جامعه شناسی میخوندم  از بس خوره این‌چیزام خدا اجرت بده دختر همه سوالامونو جواب دادی...طفلک نمیدونسته داره مصاحبه میکنه 😁😜خوشم اومد ریز ریز همه چیزو پرسیدی جالبه با اون همه بدبختی حالا یه کمی با ما فرق دارن...چقدر ما بد بختیم 😞

پاسخ:
سر شما درد نکنه:)‌

منم خیلی جامعه شناسی و یه سری از مباحث علوم انسانی رو دوست دارم. به نظرم همه باید یه مطالعات اینچنینی داشته باشند. (در راستای آشنایی با حق و حقوق اجتماعی مون) مخصوصا ماها که همه چیزو میخوایم تحلیل کنیم و نظر بدیم هر چی بدونیم هم کمه! 

چند بار ازش معذرت خواهی کردم گفتم ببخشید شاید سوالام شخصی باشه ولی خب برام جالبه بدونم. اونم گفت نه خیلی خوبه من خودم هم دوست دارم حرف بزنم و بگم این چیزا رو. 

الان هم وضع خوب نیست این خانم واقعا تو یه خانواده مرفه بوده و مثلا می گفت ظهر که بچه ها بین مدرسه میان لازم نیست مامانی باشه که بهشون غذا بده خودشون از پس خودشون برمیان و یه چیزی میخورن میرن مدرسه. همون سیستم شاید ۵۰ سال پیش ما. 


یادمه چهارم دبیرستان معلم ادبیاتمون عالی بود. موضوع انشا داد: فرهنگ چیست؟ (چیزی شبیه این). اون یادمون داده بود که بریم و تحیقیق کنیم. انشا رو نوشتم اما از اون موقع تا الان هنوز به موضوع این انشا فکر کردم!! و بسیار هم برام جالبه.... صبح صبحانه در رستوران؟!

پس بچه هاشون رو عملا دولت بزرگ میکنه و میتونه خیلی روشون نفوذ داشته باشه. (ساعت زیادی مدرسه هستند اون هم نه به قصد تفریح چون تغذیه شون در منزل است)  چرا دولتشون این کار رو می کنه؟ چی میخواد توی ذهنشون بکنه؟ دین غالبشون چیه؟ چی عاید فرانسه و انگلیس میشه که دانشگاه توی یه کشور محروم ایجاد کنن؟!!! .... بهش نگفتی توی فرهنگ ما، این اصرار همسر بوداره؟!!!

پاسخ:
رستوران رو  چیزی شبیه رستوران های ایرانی تصور نکنیدا. حتی تو استرالیا هم ۱۰٪ رستوراناش شبیه ایران نیست که مثلا شیک و تمیز و بزرگ باشه. یه مغازه رو تصور کن که توش و بیرونش صندلی چیدن. شبیه ساندویچی های کوچیک یا بستنی فروشی های قدیمی.

الان گفت حکومت ۳۵ سال هست دست یه نفره و یه جور دیکتاتوری هست. قبلا هم که عملا صبح می رفتن مزرعه و شب برمی گشتند یه غذای کمی بهشون می دادن که از گرسنگی نمیرن همین. 

دین غالبشون بودیسم هست و تقویم خاص خودشون رو دارند که سال نوشون هم آپریل هست. ولی گفت سال نوی میلادی رو هم جشن می گیریم و یه هفته تعطیلیم ولی کریسمس نه. ولی چون خیلی از شرکت های خارجی اونجا هستند اونا درخت کریسمس اینا رو دارن و گفت تو پایتخت یه آثاری از کریسمس دیده میشه. 

بد گفتم فکر کنم. انگلیس و فرانسه دانشگاه ایجاد نکردن. سیلابس اون رشته ها انگلیسی و فرانسوی بوده. مثلا اگر اشتباه نکنم حقوق ما طبق حقوق فرانسه هست و یا پزشکی مون تا حدی منطبق با سیستم انگلیس هست مثلا (دقیق نمی دونم) ولی خب ما همه کتابها رو ترجمه میکنیم چون آدمش رو داشتیم که این کار رو بکنه  (مخصوصا بعد از انقلاب فرهنگی) ولی اونا نه یه عده که مثلا انگلیس و فرانسه درس خونده بودن کتابها رو آوردن و شروع کردن درس دادن. همشون هم دکتر و پروفسور نبودن.
هند و سریلانکا و بنگلادش هم همینه. تو دانشگاه تمام کتابها و امتحانها انگلیسی هست و برای همین اونا زبانشون از ما خیلی بهتره. 

اصرار اینجوری نبوده که برو. این هی ناامید میشده که ادامه بده یا ول کنه همسرش تشویقش می کرده که وقتی یه چیزی رو میخوایی واسش تلاش کن. 

حالا قراره یه بار اون با من مصاحبه کنه و این چیزا رو بپرسه :) 

من اول پستتو خوندم، از چای هم گفته بودی، همه‌ش ذهنم رو کامبوچا بود، آخرش فهمیدم ای بابا اسم کشورشونه! 

ماشالله به این همتش. واقعاً راحت نیست از همچین جامعه‌ای بیرون اومدن و درس خوندن، اونم وقتی همسر و بچه داری. ایرانیا که کلی فحش پشت سرت میدن که زنیکه بچه‌شو ول کرده رفته عیاشی تو فرنگ :)))) 

 

ولی مدرسه‌شون خیلی ظلمه 0: ۷ تا ۱۱ باز ۱ تا ۵؟؟؟ من یادمه ۱۲ لز مدرسه میومدم یه راست میخوابیدم یکم که جون بگیرم یه ذره

پاسخ:
جنی کامبوچا درست میکنه :) 

خیلی من تحسینش کردم. گفتم بهش خیلی شجاعی که این مسیر رو انتخاب کردی. 

دقیقا :((

بعدشم هم گفت باید بیان مشق بنویسن. یعنی فقط همونم نیست. می گفت بچه ی من که از مدرسه میاد تا ۶-۷ درسهای کامبوجیاییش هست و بعد از ۸ به بعد انگلیسی و می گفت بخاطر اختلاف ساعت من شبا باید بیدار بمونم اکثرا و همیشه خسته ام. 

قسمت های اخرش دیگه خود ایران بود

پاسخ:
دونستن این چیزا خوبه که آدم فکر نکنه تو طول تاریخ فقط کشور خودش سختی و بدبختی داشته!