غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۳ ق.ظ

هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدام کرد
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدام می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز هم‌زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟

 

هوشنگ ابتهاج

 

پ.ن: ولی صبر من دیگه به قامت بلند آرزو نیست! 

 

 

 

۹۹/۰۹/۲۲
صبا ..

شعر

نظرات  (۵)

بیت های پراکنده:

از آن زمان که آرزو ، چو نقشی از سراب شد

تمام جستجوی دل ، سوال بی جواب شد

****

 

حرفِ آخر..یک دعا، یک آرزو، یک خواسته…!

دوست دارَم خوب باشی، خوب باشد حالِ تو…!

****

همه هست ارزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به ارزویی؟!

 

😘😘😍😍

ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

 

پاسخ:
مرسی نفس جان. چه ابیات زیبایی :) 


تمام جستجوی دل, سوال بی جواب شد!! 

در جواب به حسنا، نه! دست به قامت آرزو نزن

 

 

ستاره ای نگفت در این سرای بی کسی کسی صدات میکند؟

پاسخ:
من که زبون ستاره ها رو بلد نیستم اگر هم گفته من نفهمیدم. 

شعر زیبایی است.... البته که نمیدونم آنچه این شعر برای تو یادآور اون است، چیست.... «صدام کرد» به نظر اصلا به شعر نمیومد از نظر وزن شعری! مثلا میگن: صدایم کرد،ا صدا کرد، صدا مرا گفت، و ... سرچ کردم و دیدم خود ابتهاج همین طوری میخونه....

حسنا قشنگ گفته که قامت آرزو رو کوتاه کنیم؟.... 

می دونی، یه آرزوهایی در دل های ما وجود داره که وقتمون رو براش صرف می کنیم. فرد دیگری در شرایط ما میتونه با آرزوهای دست یافتنی تری زندگی کنه و ما هرگز نمیتونیم اون طوری زندگی کنیم... تو راه رسیدن به همین آرزوهاست که رشد می کنیم، که پخته میشیم، که داستان زندگی خودمون رو می سازیم، به بعضی هاش میرسیم و به بعضی ها هم نه... و به نظر من این مهمه که واسه رسیدن به اون خواسته ها چه می کنیم؟ چقدر راه رو راست طی می کنیم؟ چقدر آزادمردانه تلاش می کنیم؟ ....

پاسخ:
این شعر برای من یادآور عزیز هم زبانی هست که باید باشه و نیست و من واقعا نمی دونم دیگه در کدام کهکشان نشسته است.

شاید واقعا آرزو مهم نیست و مسیر مهم هست. تو یه سری اهداف و مسایل من به همچین چیزی باور دارم. یعنی اون جستجوگری و ست کردن هدف های جدید هست که من رو ساخته. 

ولی در مورد اون عزیز هم زبان دیگه فکر میکنم به اندازه کافی مسیر رو طی کردم و صبر کردم و پخته شدم!! الان دیگه وقتش هست تا قبل از اینکه به مرحله سوختگی برسم یه چیزایی رو تجربه کنم. 

چه کنیم؟ قامت آرزو رو کوتاه کنیم؟ 

 

+ چون در جواب آوای درون گفته بودی وقتی خودشون میخونن، اینا با صدای خود ابتهاج ضبط شده؟ 

پاسخ:
نه به قامت آرزوت دست نزن. تو حالا حالاها باید صبرت رو زیاد کنی.

۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۱:۲۷ آوای درون

چه شعر قشنگی :)

پاسخ:
آره، وقتی خودشون می خونند، اولش یه سری توضیحات هم میدن، اون توضیحات شعر رو قشنگتر میکنه🙂