مناسب های اخیر :)
آخر سال که میشه ملت شریف اینجا هم هی میخوان همو ببینند!
به همین مناسب یه شب با دوستای هایکینگم رفتیم رستوران کٌره ای که همون سر میز باربیکیو میکنی و کلی هم باحال بود و بهمون خوش گذشت. فقط بعدش بو دود گرفته بودیم :)
دو شب بعدش رو دوست شیلیایی م که عاشق رستوران ایرانی هست برنامه گذاشته بود بریم رستوران ایرانی و خودش هم رزرو کرده بود و هماهنگیهاش رو انجام داده بود. کلا ۵ تا خانم از دوستان دانشگاهم بودیم. یکیشون همون دوستم بود که پارسال رفتم عروسیش. کلی غذا سفارش دادیم (قرمه سبزی و فسنجون و انواع کباب و دوغ و کشک بادمجان و زیتون پرورده) خیلی از غذاها خوششون اومده بود و برخلاف همه خارجی ها اینا از دوغ هم خوششون اومد و یکی شون گفت خودم میرم درست میکنم :) بعدش هم رفتیم شیرینی فروشی ایرانی. من فالوده سفارش دادم. چقدر دلم تنگ شده بود :) یکی دیگه بستنی سنتی زعفرونی. بقیه هم باقلوا. اینقدر هم اون شب شیراز شیراز کردم که دوستم نقشه رو باز کرد گفت نشونم بده شهرت کجاست :)) برگشتن هم دوست شلیاییم رسوندم. خیلی دختر خوبی هست من همیشه کلی حس خوب ازش میگیرم.
فردا شبش تو یه رستوران ایرانی دیگه برنامه شب یلدا بود و با یه گروه دیگه از دوستانم رفتیم اونجا! اونم خوب بود. غذاش بوفه بود. ما هم از اول بنا رو گذاشتیم به نقش بازی کردن در عروسی ایرانی و مدل اینا که میرن عروسی از همه چی ایراد میگیرن هی مسخره بازی در آوردیم :) آخرش هم نفهمیدیم عروس رفته بود کدوم آرایشگاه :)))
فردای همون روز میشد یکشنبه ۱۹ دسامبر که عروسی شوآن بود.
مراسم رسمی ازدواج قرار بود از ساعت ۱ تا ۳ باشه. بعدش برای ناهار بریم رستوران. چینی ها برای ازدواج شون به تقویم نگاه میکنند و یه روزهای برای ازدواج خیلی مناسب هست! و روز ۱۹ دسامبر هم از همون روزها بود و بخاطر همین عاقدشون که یه خانم چینی بود فقط اون تایم خالی داشته و سرش خیلی شلوغ بود!
من مثل دخترهای خوب و وقت شناس ساعت یک رسیدم و هیچکی نیومده بود. دیگه یه کم از خودم و محیط عکس (عکس یک و عکس دو ) گرفتم. بعد ساقدوش های عروس و مامانش اینا اومدن. یکی از ساقدوش هاش رو من می شناختم و اومد کلی تحویلم گرفت و از خودم و لباسم و ... تعریف کرد. بعد میگه کو همسرت؟ ببخشید پارتنرنت؟ من خنده م گرفته بود گفتم من مجردم! بعد میگه چطور همچین چیزی ممکنه؟!! تو به این زیبایی چطور امکان داره مجرد باشی :)) (چینی ها هر کی چشمش یه کم درشت باشه رو زیبا می بینند شما جدی نگیرید) خنده م گرفته بود که تو عروسی های ایرانی از دست پیرزنها آسایش نداری! اینجا جوانان هم رحم نمیکنند :)) کلا ۳۰ نفر مهمون داشتند. بغیر از من و ۳ نفر دیگه همه چینی بودن. اون ۳ نفر هم خانمی بود که کارمند دانشگاهمون بود با شوهر و پسرش که اونا استرالیایی بودن. دیگه بعدش عروس و داماد هم اومدن. رفتن یه کم عکس گرفتند. عروس ۳ تا ساقدوش داشت و داماد هم سه تا! و دقیقا ساعت ۲ مراسم عقد شروع شد. همه چیز هم چینی بود. داماد موقعی که میخواست سوگندش (vow) رو بگه به شدت احساساتی شده بود و گریه ش گرفته بود و نمی تونست بگه! خیلی فضا رمانتیک شده بود خلاصه با اینکه نمی فهمیدم چی میگن! دیگه بعدش هم با تک تک مهمونا عکس گرفتند و عکس دسته جمعی و ... . مراسم که تموم شد اون خانم استرالیایی اومد خودش رو به من معرفی کرد و گفت اینا رو از کجا می شناسی که براش گفتم. بعدش هم پیاده رفتیم رستورانی که همون نزدیک بود و این وسط با شوهر اون خانم حرف زدم و تو رستوران هم نزدیک هم نشستیم و کلی تبادل فرهنگی کردیم. دیگه تو رستوران هم واسه مون گیفت گذاشته بودن. یه جعبه خوشکل مدل چینی که توش چند مدل شکلات بود. رستوران هم از این رستوران فانتزی ها بود که پیش غذاهاشون یه ذره بود دورش رو با گلبرگ و غیره تزیین کرده بودن! از ساعت ۳ تا ۶ تو رستوران بودیم که از ساعت ۳.۱۵ بارون شروع شد و تا نزدیکای ۶ هم ادامه داشت. موقع حرف ها بحث عروسی ایرانی شد که من یه کم توضیح دادم و شوآن دوباره بحث تولد من رو کشید وسط که آره این مهمونی هاشون خیلی خاص هست و ... (قلب من اونجا هی پروانه ای میشد) آخرش هم اومد بغلم کرد که تو تنها دوست غیرچینی من هستی و مرسی که اومدی و ... .
جمعیت چین یک میلیارد و سیصد و اندی میلیون نفر هست. مهربونی که من از شوآن به عنوان اولین چینی زندگیم دیدم بهم اجازه نمیده وقتی همه برعلیه چینی ها گارد دارن بگم آره همه شون همین جورین! همیشه چهره شوآن میاد تو ذهنم و همیشه موقع قضاوت میگم تو اون جمعیت قطعا آدم های خیلی خوب هم هستند. یک نفر نمی تونه نماینده یه ملت به اون بزرگی باشه ولی میتونه تصویر اون ملت رو تو ذهن یکی مثل من تغییر بده!
شب یلدای واقعی فقط برای خودم فال حافظ گرفتم و زود هم خوابیدم.
اینجا سویه اومیکرون به شدت در حالت فعالیت هست و هر کی رو میبینی یا خودش مثبت هست یا یکی دور و برش مثبت بوده. واسه همین دیگه مهمونی های کریسمس تقریبا کنسل شد و البته کلی پرواز و ... .
دیشب میشد شب کریسمس و شب کریسمس مناسبت مهمی هست که تو استرالیا مردم بیشتر به این مناسب غذای دریایی میخورند و خانواده ها دور هم جمع میشند. اینجا هوا گرم شده به نسبت من رفتم خرید مایحتاج وقتی برگشتم گرمم بود و تصمیم گرفتم شام کریسمس رو آبدوغ خیار بخورم :)) و به آنیتا اینا هم تعارف کردم و اون هم خوششون اومد. شیطونه میگه سنت جدید پایه گذاری کنم :))
امروز هم با زهرا رفتیم ساحل و روز کریسمس گرم خود را در ساحل سپری نمودیم. آنیتا اینا هم مهمونی شون کنسل شده بود و قرار بود سه تایی شام بخوریم که چنین کردیم. بقیه دورهمی هام که کنسل شده و بدین سان پرونده مناسبت های آخر سال ۲۰۲۱ رو مختومه اعلام میکنیم :)
لاک رو به خاطر قرنطینه و اینا گفتم :-)))