خوب شد دردم دوا شد خوب شد :)
سلام سلام من برگشتم بالاخره :)
به صورت خلاصه بخوام بگم:
پنج شنبه شب هفته پیش در حالی که جناب یار کنارم بود تزم رو از خونه ی مشترک مون سابمیت کردم :)
روزهای به شدت شلوغی رو پشت سر گذاشتم! روزهای آخر شدیدا سخت بود و انرژی من حسابی تموم شده بود ولی خب حضور جناب یار و همراهی و تشویقش کمک کرد که این روزها هم سپری بشه! و خاطرات خاص خودش رو بجا بگذاره برامون :)
هنوز انرژیم برنگشته و نیاز دارم چند روز دیگه حسابی استراحت کنم و بعد برگردم به زندگی عادی.
در جواب سوالات احتمالی تون باید بگم فردا تازه میشه ۶ ماه که با جناب یار آشنا شدیم. همه چیز خیلی سریع پیش رفت به دلیل شباهت ها و اینکه هردومون در نقطه ای بودیم که تکلیف مون کاملا با خودمون و زندگی مشخص بود! رابطه هنوز رسما جایی ثبت نشده ولی خب روح و قلب هر دوی ما این رابطه رو پیوند طولانی و مادام العمر می دونه و به امید خدا دولت عشق آمد و ما دولت پاینده شدیم :)
امیدوارم کم کم بتونم برگردم به روال عادی وبلاگ نویسی :)
سلام عزیزم میتونم بپرسم پرسه دومی چطوری حل و فصل کردی ؟ آخه خودم توی موقعیتی حدودا مشابه تو هستم میخام بدونم چکا کنم... مرسی