غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

میوه عشق

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ

سلام سلام

 

هر روز منتظرم یه فرصت طولانی دست بده و بیام مفصل بنویسم ولی خب وقتی هم فرصت طولانی دارم حس نوشتن ندارم🤨😃🤦🏻‍♀️

الان گفتم بیام تیتروار بنویسم طلسم شکسته بشه!!

میوه ی عشق ما، فرشته کوچولوی ناز و دوست داشتتی مون صبح دوشنبه ۹ سپتامبر -۱۹ شهریور به دنیا اومد😍

 

هفته های آخر بارداریم پر از چالش و استرس و سونوگرافی و CTG و هی بیمارستان رفتن بود! در نهایت زایمان سزارین شد و خب اون بخش پذیرش شدن و اتاق عمل و بعدش تولد دختر کوچولو جزو خاطرات خوبم هست که خیلی سریع و بهتر از انتظارم پیش رفت!

 

قرار بود سه روز بیمارستان باشیم که روز دوم بهم گفتن می تونی مرخص بشی و ما هم دیدیم خونه خودمون راحتتریم و مرخص شدیم! اما قرار شد فرداش دخملک رو ببریم برای چکاب و وزن و ... و وزن کردن دخملک همانا و بستری شدنش به مدت ۶ شب هم همانا!! خیلی خیلی خیلی زیاد تجربه سختی بود!و بادآوریش هم دردناکه!! ولی خدا رو شکر که بخیر گذشت!

فرشته کوچولو ده روزش بود‌ که برگشتیم خونه!

از اول برای پروسه شیردهی خوب پیش نرفت! و وقتی بستری شد مجبور شدیم شیرخشک رو شروع کنیم! با وجود انواع مشاوره ها و راهکارهایی که بکار گرفتم ولی در نهایت فقط یک ماه به صورت ترکیبی تونستم دخترک رو از شیرمادر هم تغذیه کنم و در نهایت و متاسفانه همون چند سی سی در روز هم استاپ شد!

 

عروسک خانم تا الان که بچه خوش قلقی بوده و بجز عصرها که درگیر evening fussiness  هست معمولا خوش اخلاقه و همکاری خیلی خوبی داره😍

از نظر ظاهری هم تا حد زیادی شبیه پدر بزرگوارش هست! اخیرا که چشممون به جمال چشم های مبارکش هم باز شده دیده شده که چشم های درشتی داره  که البته چشم های پدرش هم درشته ولی خب امیدواریم حداقل چشماش به مامانش شبیه بشه😊

و اما جناب یار پدر نمونه ای هست و همسری فداکار! این مدت در مراقبت از من و دخملمون سنگ تمام گذاشت و بدین سان ما تونستیم این مرحله ی مهم و پرچالش رو بخیر و خوشی پشت سر بگذاریم! 

و اما در مورد مادری و احساسم:

خب به تجربه ی خیلی متفاوت هست، یعنی پر از احساس مسئولیت و به همراه نگرانی و تلاش! یه جور عشق یه طرفه هست که حاضری هر کاری کنی که اون موجود معصوم و بی گناه حالش خوب باشه!

گاهی که عمیق فکر میکنم باورم نمیشه که من بودم که اون روزهای بارداری و زایمان رو گذروندم و این فرشته ی ناز مهمان وجود من بوده و ۹ ماه در بدن من رشد کرده! هنوزم هضم این اتفاق بزرگ آسون نیست!

 

 

۰۳/۰۷/۲۴

نظرات  (۱۸)

خیل یخیلی مبارکه عزیزم ان شالله این دخمل کوچولو زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه با سلامتی و خوشی و برکت 

خوش اومدی به جمع مادرهای همیشه نگران !!!!!

پاسخ:
ممنونم دزیره عزیز🥰😍

لطف و محبت داری گلم🌷

واقعا کلاب جالبی هست این مادری😊😃😊

عزیزم تبریک میگم 

خدا قوت و سلامتی به هر سه تون بده

الهی زیر سایه تون بزرگ و عاقبت بخیر بشه 

مبارک هاااااا 

خوش اومدی خاله جونم عزیزم 

پاسخ:
مرسی ساره قوی و مهربون و دوست داشتنی😍🥰

قسمت خدا قوت بده رو بلند گفتم آمییییییین😊😁🙏🏻🙏🏻🙏🏻

محبت داری عزیزم🥰🌷

خیلی خیلی مبارک باشه صبا جان، ایشالا قدمش پر از خیر و برکت باشه برای زندگی تون ❤️

پاسخ:
ممنونم نازنین جان🥰😍

محبت داری عزیزم🌷

سلام صباجون

بازم ورود این فرشته قشنگ رو به زندگیت تبریک میگم. الهی قدمش پر از خیر و برکت باشه برات و همیشه باعث سربلندی و دلخوشیت باشه. امیدوارم زیر سایه مامان و باباش تاابد خوشبخت و سالم و شاد باشه. 

خداروشکر که مشکل برطرف شده و الان حال پرنسس خانم خوبه، حتما باید برات خیلی سخت بوده باشه. خوشحالم که همسرت همراه و یاورت هست در این لحظات. برای خانواده کوچیک سه نفرتون آرزوی بهترینها رو دارم.

پاسخ:
سلام رهای عزیزم😍🥰

مرسی از لطف و محبت همیشگیت عزیزم🥰🌷🥰

ایشالله🙏🏻

اون  یک هفته ای که دخمل بیمارستان بود من با هیچکس حرف تزدم و حتی مامانم هم از همسرم  اخبار رو می گرفت! ایشالله هیچ پدر و مادری تجربه ش نکنه و همه بچه ها سلامت بلشن🙏🏻

مرسی رها جونم🥰 منم برات بهترین ها رو میخوام🙏🏻🙏🏻🌷🌷

مبارک باشه عزیزم.

دختر کوچولوی شما یازده روز بعد از گل پسر من به دنیا اومده. 

خدا رو شکر اینطور که از نوشته تون برمیاد درگیر افسردگی و بدحالی بعد از زایمان نشدید. خیلی جای شکر داره. من خیلی حالم بود انگار یکی منو گرفته بود و محکم کوبیده بود به زمین. 

پاسخ:
ممنونم مامان دریای عزیز😍
ایشالله گل پسرت صحیح و سلامت باشه🌷

نه خدا رو شکر! شرایط ما و فشاری که مخصوصا روی همسرم بود اینقدر زیاد بود که اگر حال منم بود خیلی خیلی کارمون سخت میشد!

شروع مسیر پرچالش مبارک.

پاسخ:
ممنونم عزیزم🌷
۲۹ مهر ۰۳ ، ۰۱:۰۴ ربولی حسن کور

سلام 

مبارکه

حیف شد که نتونستین شیرش بدین. 

فقط من نفهمیدم چرا بستری شد؟

پاسخ:
سلام.

ممنونم، بله حیف و صد حیف😞😞

Dehydrated شده بود و وزن زیادی کم کرده بود😭😭
۲۸ مهر ۰۳ ، ۱۹:۳۰ ام اسی خوشبخت

مبارکککککککککه :)

ان شالله دخمل نازتون زیر سایه پدر و مادر همیشه سلامت باشه :)

خداروشکر روزهای پرچالشتون به سلامتی گذشته و همه چیز داره خوب پیش میره :)

پاسخ:
ممنونم عزیزم😍🌷

متشکرم، لطف داری گلم🌷🙏🏻

بله  خدا رو شکر اون قسمت خیلی سخت بخیر گذشت🙏🏻🌷

به به مبارکت باشه

بسلامتی و دل خوشی آن شاالله♥️🩷❤️🤍🧡💛💚💙

پاسخ:
ممنونم عزیزم😍 محبت دارید🌷

چه اپدیتی قشنگی :) 

 

از صمیم قلب خوشحال شدم وقتی پست تون رو خوندم 

 

ان شاءالله که سایه تون بر سر نو رسیده باشه و رشد کردنش رو با سلامتی و دل خوش ببینید و لذت ببرید

پاسخ:
ممنونم و لطف دارید🌷

خیلی خوبه که از خوشحالی دیگران خوشحال میشید و ابراز میکنید🌷

عزیزم😍

چشمتون روشن.مبارکه!

الهی قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون🥰

پاسخ:
ممنونم مامان ریحانه عزیز😍
لطف داری گلم، ایشالله🌷

سلام صبا جان.

مبارکه، قدم میوه ی عشقتون :)

میگی هضم این اتفاق آسون نیست باید بگم که باهات هم عقیده ام. البته با بزرگتر شدنشون بیشتر نقش مادری رو به خاطر میاری و کمتر دوران قبل از اون رو. انگار یه قرن فاصله می افته بین اون چیزی که الان هستی و احساساتی که الان داری و چیزی که دو سه سال پیش بودی و احساساتی که اون موقع داشتی (برای من که این طور بوده تا الان).

 

براتون آرزوی سلامتی و دلخوشی دارم. 

پاسخ:
سلام سمانه جان😍

ممنونم عزیزم لطف داری🥰

من با هضم نقش مادری مشکلی ندارم! هضم این معجزه واسم آسون نیست که بارداری و زایمان و … رو من واقعا سپری کردم! 
هضم اینکه این فرشته کوچولو دختر منه🥰

همچنین برای شما عزیزم🌷

صبا جان خیلی خیلی تبریک میگم 

ممنون که تو این شلوغی یه خبر از خودت دادی . واقعا زایمان و بارداری و بچه داری همه یه جورایی منحصر به فرد هست. امیدوارم هر روزت پر از تجربه های قشنگ باشه 

پاسخ:
ممنونم دوست عزیزم😍

لطف دارید، امیدوارم که اینطور باشه🌷🥰

تبریک میگم صبای عزیز

امیدوارم همیشه دخترتون سلامت زیر سایه پدر و مادرش باشه

پاسخ:
ممنونم نیوشای عزیز و مهربون🥰😍

سلاااااااااااااااااااااااام صبای عزیز!

من هرروز وبلاگتو چک می‌کردم به امید پستی جدید درمورد دخترک :*

حسابی مبارک باشه خانووووووووووووم.

اسم این فرشته کوچولو چیه؟ خیلی کنجکاوم که بدونم :* اگر دوست نداری بگی اصلا لازم نیست جواب بدی. 

اون روزای اول سخت بوده (خواهرزاده منم بستری شد و خیلی فشار روحی به مادرش وارد شد سر این مسئله) ولی الهی شکر که روی دور افتاده و الان خوش‌قلقه. 

امیدوارم بتونی زود به زودتر بیای برامون بنویسی در مورد این سفر جدیدت در دنیای مادری :*

 

پاسخ:
سلام خاله مهسای عزیز.

مرسی گلم لطف داری عزیزم😍😘🥰

قربونت عزیزم. ایشالله بیام بنویسم😃🌷
۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۹:۳۳ اسباب بازی

انشالله قدمش خیر باشه براتون

پاسخ:
ممنونم، ایشالله🙏🏻🌷

اول سلاااااااااااام

دوم اینکه نمیخواستم بیام، گفتم فعلا چیزی ننوشته، دیدم مدیرمون دیر اومده گفتم هم به شعبانعلی سربزنم هم به غارتنهایی که دیدممممممممم

سوم اینکه خیلییییییییییییی زیاد برات خوشحالم و امیدوارم ک چالش و ناراحتی کمممی داشته باشی برای بزرگ کردنش

چهارم اینکه ان شالله ک آینده ساز و فرد موفق و شاد و سالمی بشه(از ته دل)

برات خوشحالم و امیدوارم ک بتونم و خدا بخواد تجربه اش کنم

پاسخ:
سلام عزیزززم.

مرسیییییی خیلی ممنونم، لطف داری عزیزم.

ایشالله🙏🏻

ایشالله هر موقع دوست داری به آسونی و دل خوش روزی خودت بسه😍🥰😍

عزیززززم باز هم تبریک میگم، قدمش پر باشه از نور و برکت. 

میبوسمتون

پاسخ:
مرسی زری همیشه مهربون، قربونت عزیزم😍🥰😍😘

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی