غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مارچ ۲۰۲۵

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ۰۳:۲۰ ق.ظ

با اینکه مرخصی هم هستم بازم به خیلی کارا نمی رسم. هنوز مثلا لیست کارهام رو ننوشتم! 

 

دیروز جنی اومد خونه مون. چقدر این زن فرشته س. خانم کوچولو هم از اول خیلی باهاش مهربون بود و لبخند می زد. این سومین باری بود که میدیدش و قطعا دفعات پیش رو یادش نبود ولی خیلی خوب باهاش ارتباط برقرار کرد و بغلش رفت و نشست کنارش بدون اینکه من کنارشون باشم و جنی باهاش حرف زد و براش کتاب خوند.  ما تقریبا هیچی انگلیسی با دخترک حرف نزدیم و اینکه جنی به یه زبون دیگه حرف می زد و دخترک گوش میداد و خوشحال بود می خندید خیلی جالب بود و البته خبر خوشی بود برای مامان و بابام که با اونا هم راحت ارتباط برقرار خواهد کرد.

 

جنی ساعت یک اینا اومد و قرار بود مثلا بعد از ناهار باشه ولی خب من مشغول دخترک بودم و وقت نکردم ناهار بخورم وقتی هم اومد وقت غذای خانم کوچولو بود که بهش غذا دادیم و وقتی من دخترک رو بردم که صورتش رو تمیز کنم جنی رفت پیشبندش رو شست و بعدش هم آویزون کرد و بعد هم صندلیش رو تمیز کرد. بعد هم که دخترک خوابید من گفتم میخوام ناهار بخورم و میدونستم اونم ناهار به اون معنا نخورده و گفتم بیا با هم بخوریم! غذا اندازه دو نفر نبود ولی اندازه ۱.۵ نفر بود و من بدون هیچ نگرانی براش کشیدم و با هم خوردیم و حرف زدیم. 

واقعیت این هست که من فکر نمیکنم اگر مامان خودم یا خواهرم میخواستن بیان بهم سر بزنن من اینقدر بی تکلف و راحت برخورد میکردم. میدونم که مثلا مامانم یا خواهرم اگر بودن واسم خودشون غذا می آوردن! و احتمالا خیلی کارهای دیگه رو میکردن ولی شاید منم نگران بودم الان ازشون خوب پذیرایی نمیشه و عذاب وجدان داشتم! نمی دونم واقعا! چون چنین تجربه ای رو نداشتم! ولی هر چی که هست فرهنگ ایرانی توی تشریفات خیلی دست و پای آدم رو می بنده!

این مدتی که ما بچه دار شدیم بجز خانم میم! دوستان دیگه مون فقط تعارف کردن و هر دفعه قسم و آیه که تروخدا هر کاری داشتید به ما بگید. بعد همین آدم ها رو من تعطیلات کریسمس که دیدمشون دیگه ازشون هیچ خبری نبوده یکی دوبار خودم پیام دادم احوال پرسی کردم ! حالا هم خوشحالن که برای عید نوروز برنامه گذاشتن و قراره یه جا دور هم جمع بشن/بشیم!! بعد دوستم که منو می بینه چپ و راست میگه تو مثل خواهرمی و من هر کاری از دستم برمیاد برات انجام میدم!!!!‌ این مدت که حالم خوب نبود و استرس و فشار روانی زیادی رو داشتم یکی از چیزهایی که اذیتم میکرد همین بود که چرا حتی یه نفر به خودش زحمت نمیده یه پیام بده از من بپرسه مردی یا زنده ای! من واقعا واقعا به کمک خاصی نیاز نداشتم ولی به روابط اجتماعی به اینکه یه نفر حالم رو بپرسه نیاز داشتم! و خب درک این مساله انگار برای هموطنان من خیلی سخته! (من حتی تو گروهی که با کازین هام هم دارم هیچکس حالم رو نمی پرسید و هر از گاهی تقاضای عکس و فیلم دخترک رو داشتن! یه بار دیگه بهشون گفتم واقعا واسم عجیبه این رفتارتون و دلم هم نمیخواد عکس و فیلم دخترک رو بفرستم که شما انرژی بگیرید و حالتون خوب بشه!)  ترجیح آدمها این هست که مثلا بجای احوالپرسی وقتی منو می بینند برای دخترمون کادو گرفته باشن! یعنی هیچ تلاشی برای شناخت آدم و درک نیازهاش انجام نمیدن! و با کادو دادن رفع تکلیف میکنند و این ارتباطات برای من آزاردهنده س! 

یکی از دوستامون که خونه شون فقط ۸۰۰ متر با ما فاصله داشت این آخر هفته از سیدنی میرن و من واقعا خوشحالم از رفتنشون! یه بار سنگین روی روانم بودن! و دوریشون و ندیدنشون قطعا اون بار رو کم میکنه! 

 

۰۳/۱۲/۱۵

نظرات  (۷)

سلام، من هم آرشیو وبلاگتون رو از ابتدا تا الان خوندم...

حقیقتش، غم‌انگیز بود برام تبدیل از اون احوال بندگی و رابطه‌ی عاشقانه با خدا به اینکه در یکی از پست‌ها گفتید خدا رو باور ندارید...

امیدوارم همواره زیر سایه‌ی لطف پروردگار زندگی خوبی داشته باشید...

پاسخ:
سلام

ممنون که کل آرشیو رو خوندین!
واقعیتش رفتار و سلوک من تغییر خاصی نکرده! فقط استرس و امید واهی ندارم!

ممنونم از محبتتون!
همچنین باشه برای خودتون🌷

سلام

عزیزم من خیلی وقته فهمیدم که واقعا فقط و فقط خونواده ادمن که تو سختی به داد ادم میرسن و از دوست نمیشه انتظار زیادی داشت.شاید هم فک میکنن سرت شلوغه و نباید مزاحمت بشن

من مدتهاس که از دوستا بریدم و با خونواده بیشتر وقت میگذرونم با اینکه ایرانم و کلی از دوستام دورو برمن.واقعیت اینه که ناراحتم نیستم چون منم خیلی از مشکلاتشون مطلع نیستم و وقتشو ندارم به دادشون برسم.این تنهایی متاسفانه از مشکلات زدگی های امروزیه و خیلی غم انگیزه ولی هست

خودم گاهی واقعا دلم میخواد با یکی حرف بزنم یا یکی رو ببینم ولی اینقد به جز یکی از دوستام ،نمیبییم همو دیگه حرف مشترکی هم نداریم

 

پاسخ:
سلام

بله خب مسلما هیچکس خانواده نمیشه ولی وقتی مهاجرت کردی نمی تونی بی خیال روابطت با دوستات بشی چون خانواده ای کنارت نیست!!

میشه هر از گاهی به به دوستی پیامی بدی و حالش رو بپرسی و باهاش وقت بگذرونی!

سلام 🙂

 

از پست«یا من استرشده» که تو گوگل سرچ‌زدم، واسه سال ۹۴. پست رسیدم به وبلاگتون. 

 

و از اینکه دیدم از سال ۸۸تا الان مستمر می‌نویسد بهتون غبطه

خوردم.

 

با آرزوی حال خوب🌹

پاسخ:
سلام

خوش آمدید🌷

متشکرم  از محبتتون!

به نظر من حق داری از دست چنین دوستانی ناراحت باشی. 800 متر فاصله یعنی تو پیاده روی عصر میتونی یک سر بری دم در خونه دوستت و دم در ببینیش و حالش را بپرسی. همین قدر راحت. یا پیام بدی هر وقت خواستی بری پیاده روی من هم میام! یا هر جور دیگه ای که فرد تازه بچه دار شده راحت است! به نظرم فرهنگ تعارف آدمها را از هم دور میکنه و مانع واقعی شدن روابط است.

پاسخ:
دقیقا!
واقعیتش این دوستامون حال منو بهم زدن😩🤦🏻‍♀️

یعنی الانم که تحت اون همه فشار و استرس نیستم وقتی به رفتاراشون فکر میکنم چندشم میشه و دلم نمیخواد ببینمشون😱

میفهمم چی میگی عزیزم و خواسته زیادی نیست وقتی خودت هم در مقابل داری همینجوری با دیگران رفتار می‌کنی، از آنها هم توقع داشته باشی. 

آدم وقتی تحت فشاره، حساستر میشه، منم دوره ای که کمر دردم خیلی شدید بود همین حس و توقع رو نسبت به رفتار یه سری آدمها داشتم. 

ولی عزیزم اینجوری فکر نکن که از کسی کمکی برنمی یاد، شاید این طرز فکر ما ایرانی هاست که به عنوان پدر و مادر باید خودمون رو فدای بچه کنیم و کمکی نگیریم. مثلاً همسر دوست من برای ولنتاین به من گفت که میخواد یه شب یه مقدار با زنش به عنوان زوج آرامش داشته باشند و از من خواست پیش دوتا بچه ها بمونم، البته این اتفاق قبل مشکل کمر دردم زیاد می افتاد ولی اینبار هم چون یه شب بود و احساس کردم به آرامش نیاز دارند قبول کردم. می‌خوام بگم شاید یه دوست بتونه چند ساعت پیش دختر قشنگت باشه تا تو و همسرت یکم آرامش داشته باشید یا بتونی مثلاً به خودت یا خونه و کارهات برسی. میشه اینجور کمکها رو از دیگران خواست و نیاز نیست بار همه چیز رو فقط روی خودت بذاری، بلاخره ما آدمیم از فولاد نیستیم یه جا می شکنیم. 

خیلی بده که نزدیکت نیستم و کاری ازم برای کم کردن مشغله فکری و ذهنیت برنمی یاد. 

پاسخ:
رهای عزیز اول ببخشید که کامنتت رو با تاخیر جواب میدم!

دقیقا آدمی وقت تحت فشار هست حساس تر میشه! الان که کار نمیکنم بازم برام کم اهمیت شدن!

رها جان من به کسی که تو سه ماه گذشته بهم یه بار پیام داده که پلن تون برای برنامه نوروز چیه! مثلا زنگ بزنم یا پیام بدم بگم میشه دو ساعت بیایی خونه ما مراقب دخترم که خواب هست باشی؟؟؟؟!!!

واقعیتش برای من امکان نداره!! دوستان من اهل تعارف هستند!! و هر چی هم میگن واقعا باد هواست!! 
اگر کسی بخواد کاری کنه راهش رو پیدا میکنه! نه اینکه میره خودشو قایم میکنه!!
اینا بیشتر از نظر من نشانه این هست که تمایل به ارتباط ندارن!!

درسته ما آدم هستیم ولی من خودم وظیفه مراقبت از خودم رو دارم! اینو از روزی که عقلم رسیده میلیونها بار تجربه کردم و بهش رسبدم!


قربونت برم رها جون، منم ناراحتم که تو روزهای سخت کنارت نبودم!

به نظرم نباید انقدر از دیگران توقع داشت..  مخصوصا از خانواده و پدر و مادر..

 

 

سلام صباجون. 

چیزی که من از کارکردن با بچه های زیر ۱-۲ سال یاد گرفتم، اینه که اونا بیشتر لحن صدا و احساس آدم رو درک میکنند تا کلمات رو، برای همین وقتی حتی با یک زبون دیگه باهاشون حرف بزنیم می‌خندن یا باهامون احساس راحتی میکنن. 

صباجون یه موضوعی، تاحالا هیچ وقت خودت از دوستها یا آدمهای اطرافت کمک خواستی؟ در موردش باهاشون حرف زدی؟ راستش منم خیلی وقتها همین حس رو داشتم که آدمها چرا حالم رو نمی پرسند یا چنین حس هایی ولی جدیدا سعی کردم به جای اینکه منتظر بمونم تا آدمها بیان سراغم و حالم رو بپرسن، خودم ازشون تقاضای کمک کنم، خیلی برام سخت بود ولی راستش جواب داد و آدمهایی بهم کمک کردن که توقعش رو نداشتم و اگر ازشون نمی‌خواستم هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد. نمی‌دونم در مورد تو چطوریه ولی شاید این روش برای تو هم جواب داد. 

پاسخ:
سلام عزیزدلم،

تو برخورد دخترک با جنی دقیقا همین تجربه رو متوجه شدم که بچه ها بر اساس لحن و احساس ادمها باهاشون احساس راحتی می کنند👌

رها جان من گفتم که کمک خاصی که از دست کسی بربیاد واقعا نیست! 
من نمی تونم برم به آدمها بگم هر از گاهی بیاین حال من رو بپرسید چ‌ن همین احوالپرسی خس خوبی به من میده!؟
نمی تونم وقتی به مثلا دوستم میگم حالم خوب نیست و الان بخاطر استرس و فشار روانی سیک لیو گرفتم! بگم ازم بپرس استرس چی؟ چته؟ 
تو همین مکالمه دوستم برمیگرده میگه هر کاری داشتی به من بگو!! 
من باید چی بگم؟
ادمها فکر میکنن مثلا من لازم دارم یکی واسم اشپزی یا خرید کنه!!

نمی تونم برم به آدمها بگم ما پوسیدیم از بس کسی رو ندیدیم و من الان نمیتونم دعوتتون کنم خونه مون! شما یه بار تعارف کنید؟!

وقتی با وجود مشغله وخستگی و … خودم میرم بهشون پیام میدم و حالشون رو می پرسم! فکر نکنم توقع عجیبی باشه که بخوام ادمها هم برگردن و همون کار رو انجام بدن!!

واقعا هم الان تو مرحله ای هستم که فکر میکنم شاید من تو روابطم اشتباه میکنم!! و واقعا خوشحال میشم یکی بیاد بگه اره اینجا رو درست کن تا بیینی چقدر رفتار بقیه فرق میکنه!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی