آوار
من تو ایران نبودم و استرس ها و نگرانی ها رو اندازه شما تجربه نکردم.
ولی اتفاقات این دو هفته آوار خیلی سنگینی بجا گذاشته!
بر روی روان تک تک ما!
هیچی ندارم بگم! دیگه حتی دلم نمیخواد از ننگ و شرم و لعنت هم استفاده کنم!
حس حقارت دارم! حس بی کسی! حس اون بچه ای که ته کوچه گیر افتاده و به جسم و روحش داره تجاوز میشه و امیدی هم نداره که کسی بخواد نجاتش بده!
یه عده وایسادن سرکوچه و فقط متجاوزین رو تشویق میکنند و تحویل میگیرن!
بعد که دعوا تموم میشه! خانواده بچه جشن میگیرن و بهش تبریک میگن بخاطر حماسه ای که آفرید😭
حسم خشم، سرخوردگی و ناامیدی هست و دنیایی که هر روز ناعادلانه بودنش رو به رخ مون میکشه!!
کاش یه آغوش بزرگ بود همه مون با هم می رفتیم توش و گریه می کردیم!
حس مشترک و تلخ خیلی هامون این روزا همینه
تلخ ، سیاه و دردناک
کاش کاش خلاف ترس ها و ناامیدی هامون ، جور دیگه ای همه چی یه روزی نزدیک ، به خوبی و آرامش ختم بشه