1 آگست ۲۰۲۵
عصبانی هستم بخاطر برنامه نامنظم پرستار دخترک.
دیشب پیام داده من امروز تا یک بیشتر نمیتونم باشم و این در حالی هست که من تا ۱:۳۰ جلسه دارم.
بعد هم که امروز اومده میگه دوشنبه هم نمی تونم بیام! یعنی میخواستم سرم رو بکوبم تو دیوار. من هزار تا چیز باید تحویل بدم که ددلاین داره! بعد هر روز باید استرس این رو هم بکشم که آیا اون روز پرستار داریم یا نه! والا دیگه اعصابم نمیکشه. دستمون هم بسته هست.
جناب یار هم این روزها اینقدر سرش شلوغ هست و محل کارش شبیه دیوونه خونه شده از بس جلسه و کار داره که از اون ور هم هیچ کاری از دستمون برنمیاد!
امروز دیگه بهش گفتم زندگی تو رو تمام جنبه های زندگی من تاثیر گذاشته!!!
آوردن پرستار جدید هم برای بازه دو ماه یعنی تمام روزهایی که من کار نمیکنم عملا بشینم کنار پرستار جدید که شاید دخترک باهاش کنار بیاد شاید هم نه! و استرس جدید به دخترک و کل خانواده وارد کنم!
صبح نوبت دکتر داشتم رفتم و برگشتم و به پرستار دخترک گفتم من به اندازه کافی باهات همکاری کردم و منعطف بودم ! یه ذره درک کن که من دارم کار میکنم و نمی تونم این حجم از استرس رو هر روز مدیریت کنم. کلی معذرت خواهی و تشکر کرد. بهش هم گفتم نه به معذرت خواهی نیاز دارم و نه تشکر. اینا رو هم نمیگم تو احساس بدی داشته باشی. میگم که بدونی اصلا عادلانه نیست من فقط با تو و شرایطتت کنار بیام و به هر سازی که می زنی برقصم (البته این جمله آخر رو نگفتم:)) )
هنوز یه عالمه استرس دارم! هزار تا کار دارم ولی اگر پرستار جدید پیدا کنم باهاش مصاحبه میگذارم! بعدا هم که دخترک مهد رو شروع کنه بازم به پرستار نیاز داریم.
یه فروشگاه ایرانی نزدیک خونه مون هست با دخترک میریم همیشه! و خانم فروشنده کلی واسش ذوق داره! صبح بعد از دکتر رفتم! خانمه میگه چون سرد بود دوستم رو نیاوردی! گفتم نه! روز کاریش هست. نمی تونست بیاد :))
این پست پر از غر هست. بعدا در مورد دخترک مینویسم. احتمالا تا عصر هم بازم بیام غر بزنم.
عزیزم
غرررر بزن
هرچقدر هم دوست داری بزن
خوبه حداقل یه کوچولو هم تخلیه بشی هم خوبه