پاسخ:
مرسی مونا جون از اینکه میخونی و هر وقت بتونی هم کامنت میگذاری.
متقابلا به خودت هم خدا قوت میگم.
من دیروز کامنتت رو خوندم و خیلی به این فکر کردم که اگر مثلا منم کل یکسال اول رو مرخصی میگرفتم اوضاع چطور پیش می رفت؟!
به نتیجه ی خاصی نرسیدم واقعیتش! تا یه حدی خوشحالم که خب از خونه کار میکردم و با همه مشقات و سختی هاش حس جدا افتادگی و ... رو نداشتم! و همزمان شاهد تک تک لحظه های رشد دخترک بودم.
با بچه زیر یکسال که چند بار در روز میخوابه خیلی سخته که بخوایی فعال باشی. منظورم فعالیت های متفرقه و گردش هست. یعنی یه جورایی یه خونه نشینی اجباری رو داری در هر صورت و فعالیت های خارج از خونه ت خیلی محدود میشه.
می دونم هم بخشی از خستگی های من بخاطر استرس کار و ... هست.
ولی باز هم فکر میکنم اگر کاملا خونه بودم همچنان خستگی زیاد رو داشتم! بخاطر نخوابیدن های مکرر و طولانی. بخاطر وابستگی انحصاری دخترک تو یه سری مسائل به من!
بگذریم.
همونطور که خودت گفتی شرایط آدمها با هم فرق داره از خیلی جهات.
منم قصدم مقایسه نبوده و نیست و نخواهد بود.
واقعیاتی رو که خودم در حال تجربه ش هستم رو بیان کردم و خوشحالم برات که تجربیات تو از بچه داری تا اینجا خیلی متفاوت بوده و حس های خوبت بیشتر بوده. امیدوارم روز به روز این حس ها واست بیشتر بشه و فشاری که بر روی من و امثال من هم هست با بزرگ شدن بچه ها کمتر بشه و بتونیم لذت بیشتری از مادری ببریم.
و البته یه بخش دیگه ای از هدفم از نوشتن اون پست این بود که اگر مادر دیگه ای هم تو شرایط مشابه هست فکر نکنه خودش مشکل داره و اون تنهاست که چنین حس هایی رو داره. چیزی که من بارها در مورد خودم فکر کردم که ضعیفم! مسیر اشتباه میرم! و خیلی چیزهای دیگه!
خسته نباشی عزیزم، مادر بودن کار راحتی نیست اصلا، مخصوصا که شاغل باشی ومخصوصا توی دیار غربت😘😘😘