| تا کی به تمنای وصال تو یگانه | اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه | |
| خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه | ای تیر غمت را دل عشاق نشانه | |
| جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه | ||
| رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد | دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد | |
| در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد | گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد | |
| یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه | ||
| روزی که برفتند حریفان پی هر کار | زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار | |
| من یار طلب کردم و او جلوهگه یار | حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار | |
| او خانه همی جوید و من صاحب خانه | ||
| هر در که زدم، صاحب آن خانه تویی تو | هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو | |
| در میکده و دیر که جانانه تویی تو | مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو | |
| مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه | ||
| بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید | پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید | |
| عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید | یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید | |
| دیوانه منم، من که روم خانه به خانه | ||
| عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید | دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید | |
| تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید | هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید | |
| بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه | ||
| بیچاره بهایی که دلش زار غم توست | هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست | |
| امید وی از عاطفت دم به دم توست | تقصیر خیالی به امید کرم توست | |
| یعنی که گنه را به از این نیست بهانه | ||
شیخ بهایی
پی نوشت : فردا روز عرفه است.

و البته اعتماد به نفسم هم همین طور!! وضعیت مقاله هام نامعلومه و نمی دونم تا دسامبر می تونم جوابی ازشون بگیرم یا نه. از اون طرف توی ریوایز مقاله سومی یه گیری افتاده که روان منو کاملا پریشان کرده و هیچ کسم نیست که کمکی کنه و بدجور انرژی و وقتم رو گرفته. استاد2 داره میاد ایران و قاعدتا همفکری شون به دلیل مشغله بسیار زیاد کمتر میشه، از اون طرف استاد2 اصلا دوست نداره من واسه آمریکا اپلای کنم و شدیدا تمایل داره من برم سرزمین کانگوروها پیش خودش. و این یعنی من نمی تونم خیلی روی همکاریش حساب کنم. وضعیت آزادسازی مدرک لیسانس و ارشدم پا در هواست!! از یه طرف دیگه همش این میاد تو ذهنم که کجا می خوای بری!! بشین اینجا زندگیتو بکن!! ولی وقتی که فکر میکنم با موندن اینجا و توی این اداره هر روز دارم به فسیل شدن نزدیک میشم دوباره انگیزه هام زنده میشه و میگم سختی کشیدن ارزش داره تا توی این لجنزار!! کار کنم و اینکه من هنوز مکاتبات با اساتید اون طرف و شروع نکردم و اصلا نمی دونم شانس پذیرشم در چه حدی هست. 



