پارسایان و دنیا
شما را از دنیا برحذر مىدارم ، که سرایى است ناپایدار ، نه جایى که در آن بار توان گشود و دل در آن بست . به زیورهاى فریبنده خود را آراسته است و به آن آرایش فریبکارانه دیگران را مىفریبد . خداوند دنیا را خوار شمرد ، از اینرو ، حلالش را به حرام و خیرش را به شر و زندگیش را به مرگ و شیرینیش را به تلخى درآمیخت . دنیا را به کام دوستانش گوارا نساخت و از اینکه به دشمنانش ارزانى دارد بخل نورزید .
خیرش اندک است و شرش مهیّاست . جمعش فناپذیر است و ملکش نه بر دوام و آبادیش را خرابى در پى است .
چه خیرى است در سرایى که چون بنایى شکسته فرو مىریزد ؟ یا چه فایده در عمرى که چون توشهاى پایان یافتنى به سر مىرسد ؟ چه سودى در روزگارى ، که سرانجام چون راهى که پیموده مىشود ، پایان مىیابد . در پى چیزى روید که خداوند بر شما فریضه ساخته و از او بخواهید تا شما را در اداى آنچه از شما خواسته توفیق دهد . دعوت مرگ را به گوشهاى خود برسانید ، پیش از آنکه شما را دعوت کنند .
پارسایان در این دنیا ، اگر لبشان مىخندد ، دلشان مىگرید و اگر به ظاهر شادماناند به باطن ، سخت ، محزوناند . اگر به سبب بهرهمندى و نیکویى حال مورد رشک و غبطهاند خود با نفس خود در خشم و ستیزند .
یاد مرگ از دلهایتان رخت بر بسته و آرزوهاى دروغین شما را در برگرفته ، تا آنجا که ، دنیا بیش از آخرت دلهایتان را تسخیر کرده است . آرى ، دنیاى زودگذر ، شما را از آخرت ، که بىشک آمدنى است ، دور کرده است . هر آینه ، شما برادران دینى هستید،
چیزى جز ناپاکى درون و زشتى باطن میان شما جدایى نیفکنده است . از این روست که یکدیگر را در امور یارى نمىکنید و خیر یکدیگر را نمىخواهید و به یکدیگر چیزى نمىبخشید و با هم دوستى نمىورزید . چیست که به اندک چیزى از دنیا ، که به دست مىآورید ، شادمان مىشوید و از آن همه ، که از آخرت از دست مىدهید ،
اندوهگین نمىگردید ؟ به اندک متاعى دنیایى ، که از دستتان مىرود ، مضطرب مىشوید ، آنسان که نشان آن بر چهرههایتان هویدا مىگردد و به سبب اندک مایهاى که از کف مىنهید ، صبر و قرار از دلتان رخت بر مىبندد . به گونهاى که گویى دنیا جاى درنگ همیشگى شماست و نعمت دنیا برایتان ماندنى است . هیچ چیز شما را از گفتن عیب برادرتان ، که از آن بیم دارد ، به هنگام دیدار او ، بازنمىدارد ، مگر آنکه بیم دارید که او نیز عیب شما را رو در رویتان بر زبان آرد . در ترک آخرت و دوستى دنیا یکدله شدهاید . دین شما اقرار است به زبان نه به دل . در بىالتفاتى و آسودگى خاطر نسبت به اوامر خدا ، همانند کارگرى هستید که کار خود به پایان رسانده و خشنودى سرور خویش حاصل کرده است .
خطبه 112 نهج البلاغه