ایمان و هجرت
گونه اى از ایمان است که ثابت است و در درون دلها جایگزین و گونه اى است که میان دلها و سینه ها عاریت است تا آن روز معلوم [ یعنى مرگ ] ، پس هرگاه خواستید از کسى بیزارى جویید ، تأمّل کنید تا زمان مرگش فرا رسد . اینجاست مرز بیزارى جستن با مرز بیزارى نجستن .
هجرت از ضلالت به هدایت همانگونه ، که واجب بود باز هم واجب است .
خداوند را به مردم روى زمین نیازى نیست ، چه آنان که ایمان خویش پنهان دارند و چه آنان که آشکار کنند . نام مهاجر بر کسى ننهند مگر آنکه حجت خداى بر روى زمین را بشناسد ، پس ، هر که او را شناخت و به او اقرار آورد مهاجر است . و نام مستضعف بر کسى که خبر حجت خدا به او برسد و به گوش خود بشنود و در دلش جاى گیرد ، صادق نباشد .
حقیقت امر ما سخت است و بر مردم سخت آید . کسى آن را نتواند برداشت مگر بنده مؤمنى که خدا قلبش را براى ایمان آزموده است و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه هاى امین و خردهاى استوار .
اى مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید [ که ما به راههاى آسمان داناتریم از راههاى زمین ] . و پیش از آنکه فتنه چونان اشترى گریخته از صاحب خود گام بردارد و مهار خود زیر پاى درنوردد و خردمندان را سرگردان سازد .
خطبه 231 نهج البلاغه