یا ایها الانسان ما غرّک بربّک الکریم
آنکه از او چنین پرسشى شده ، دلیلش نادرستترین دلیلهاست و فریبخورده اى است که عذرش در خور پذیرفتن نیست ، اصرار مى ورزد که درنگش در عالم جهالت به دراز کشد .
اى انسان ، چه کسى تو را به گناهکارى دلیر کرد و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور نمود . و چه چیز تو را به هلاکت خویش دلبسته ساخت ؟ آیا دردت را درمانى نیست ؟ آیا از این خواب گران دیده نمىگشایى ؟ چرا آنسان ، که به دیگران مهر مىورزى به خود مهربان نیستى ؟ بسا کسى را در تابش آفتاب بینى و از سر ترحم بر او سایه افکنى یا بیمارى پیکرش را دردمند ساخته و بر او از سر دلسوزى بگریى .
پس از چیست که بر درد خویش شکیبا هستى و بر مصیبتهاى خود صبور و پایدارى ؟
از چیست که بر جان خود ، که در نزد تو عزیزترین جانهاست ، سرشکى نمىبارى ؟
چرا شبیخون کیفر خداوندى از خواب غفلتت برنمىانگیزد و حال آنکه ، نافرمانیهایت تو را به ورطه قهر او افکنده است . پس به نیروى عزم و تصمیم دردى را که بر دل تو سستى آورده ، درمان کن و به بیدارى و هوشیارى خواب غفلت از دیدگان بزداى .
خدا را اطاعت کن و به یاد او انس بگیر . و در نظر آر ، آن حالت را که تو از او روى گردانیدهاى و او به تو روى آورده است . تو را به بخشایش خویش فرا مىخواند و فضل و نعمتش تو را در برگرفته و تو از او به دیگرى روى نهادهاى .
بلند و برتر است آن خداى توانا که کریم و بزرگوار است و تو اى بنده بیمقدار ناتوان در نافرمانى او ، چه گستاخى و حال آنکه ، در پناه ستر و پوشش او غنودهاى و در فراخناى فضل و بخشایش او مىگردى . خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت . بلکه ، چشم بر هم زدنى ، از نعمتى که بر تو ارزانى مىدارد و پردهاى که بر گناهان تو مىکشد یا بلایى که از تو مىگرداند بىبهره نبودهاى . پس ، چه گمان برى به او ، اگر فرمانش برى ؟ به خدا سوگند ، اگر این حال میان تو و دیگرى که در قدرت و توان همسنگ تو مىبود ، پدید آمده بود ، تو خود نخستین کسى بودى که خود را به سبب سوء اخلاق و زشتى رفتارت نکوهش مىکردى .
به راستى ، دنیا تو را نفریفته ، تو خود فریفته آن شدهاى . دنیا هر چیز را که از آن عبرتى توان گرفت ، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود . دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده مىدهد ، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید یا فریبت دهد . و بسا که تو اندرز دهندگانش را متهم داشتى و راست گفتارانش را به دروغ نسبت دادى .
اگر دنیا را در سرایهاى ویران و زمینهاى خالى شده از مردمان بشناسى ، بینى که چه پندهاى نیکو و اندرزهاى رسایت مىدهد . پس آن را دوستى مهربان خواهى یافت که هرگز نخواهد که تو به تباهى افتى .
دنیا چه خوش سرایى است ، ولى براى کسى که بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایى است ، ولى براى کسى که آن را وطن اصلى خویش نداند . فرداى قیامت نیکبختان دنیا کسانى هستند که امروز از آن گریزاناند .
آنگاه که زمین بلرزد و قیامت با همه هول و هراسش در رسد و به هر آیینى ، پیروان آن پیوندند و به هر معبودى ، پرستندگانش و به هر پیشوایى ، فرمانبرانش ، چشمى به فضا باز و گامى آهسته بر زمین نهاده نماند ، جز آنکه ، در دستگاه عدل الهى جزاى آن بحق داده شود .
بسا حجتها که در آن روز باطل گردد و رشته عذرها گسسته شود . از اعمال خود وسیلتى بجوى تا عذرت پایدار و حجتت ثابت بماند . از آنچه براى تو نمىماند توشهاى برگیر که براى تو بر جاى ماند . مهیاى سفر خود باش . به برق رهایى خود نظر افکن که از کجا مىزند و بر مرکب جد و جهد خود بار برنه .
خطبه 217 نهج البلاغه