شب یلدا و غیره
دوشنبه, ۳ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۱ ق.ظ
واسه شب یلدا قرار شده بود با بچه ها دور هم جمع بشیم. طبقه ی آخر خوابگاه باربیکیو و ... داره و 3 تا از بچه ها خوابگاه هستند و قرار شد مراسمون اونجا برگزار بشه. دو تا از بچه ها مسئول جوجه شدند. دو تا دیگه هم سالاد اولویه و من و سین هم میوه که انار و هندوانه بود. مراسم ما شنبه بود که بتونیم صبحش کاراش رو انجام بدیم. سین قبل از ناهار اومد خونه ما و ناهار رو با هم خوردیم. به جنی اینا هم گفته بودم ناهار با ما باشند می خواستم سبزی پلو با ماهی درست کنم اولش قبول کردن ولی چون آخر سال هست و مهمونی دور همی کریسمس زیاد دارند، جایی دعوت شدن و دیگه اونا پیش ما نموندن.
من و سین هم هندونه ها و انارها رو خوشکل کردیم و البته واسه جنی هم توضیح داده بودم که یلدا داریم و داستانش رو گفته بودم و اونا هم ذوق تزیینات ما رو کردن. دیگه رفتیم خوابگاه و بچه ها هم کم کم اومدن و نصفشون رو هم که اولین بار بود میدیدم. 14 نفر شدیم و فعلا تونستیم تقریبا 3 طبقه رو پوشش بدیم و البته هنوز تعداد زیادی ایرانی دیگه همین دور و بر هست که اگر بشه این جمع رو به شیوه خوب گسترش داد خیلی اتفاق خوبیه. دیگه بساط خوردنی ها رو چیدیم و ... ویوی خوابگاه هم خیلی عالی بود طبقه 21 و کل سیتی رو به صورت شفاف میدیدی.
چون اولین بار بود مهمونی می گرفتیم قبلش استرس داشتیم که حاشیه ای درست نشه!! که خدا رو شکر خیلی خوب پیش رفت و همه خیلی خوب برخورد کردن. یکی از بچه ها هم مشهدیه و کل گروهشون و استادشون ایرانین و دو تا چینی فقط دارند که میگفتند صبح ها که میریم چینی ها هم میگن "سلام" و خلاصه داستانهاشون رو با لهجه مشهدی و انگلیسی تعریف می کرد و شده بود یه استندآپ کمدی بسیار خنده دار. خوش گذشت و به خوبی تمام شد.
-----------------------------
جمعه یه ایمیل اومد که چون در آستانه تعطیلات و سفر هستیم حواستون باشه اگر مسافرت به ایران دارید اگر اونجا مورد حمله تروریسیتی قرار گرفتین و بازداشت شدین دولت استرالیا کاری نمی تونه براتون انجام بده :| من فکر میکردم چون من دانشجوی ایرانیم فقط واسه بچه های ایرانی اومده ولی برای همه این ایمیل ارسال شده بود :| دقیقا زمانی که من بخاطر حال و هوای شب یلدا پر از احساس عشق و دوست داشتن و امنیت بودم نسبت به خونه، به کشورم، به آداب و سنن و تقویم دقیق مون و ... !! :(((
-----------------------------
امروز روز آخری هست که اومدیم دانشگاه و یک هفته تعطیل هستیم. البته فکر کنم بجز بچه های چینی و یه تعداد ایرانی کسی امروز نیامده!! امشب شب کریسمس هست و حال و هوای عید رو به شدت می تونی حس کنی.
----------------------------
صبح که از خواب بیدار شدم خبر فوت زنعموم رو تو گروه های خانوادگی خوندم :( زنعموم سالها بیمار بودن و درد می کشیدن و زمینگیر شده بودن و این اواخر دیگه خیلی حالشون بد بود. بنده ی خدا از درد راحت شد. من ولی هنوز نمی تونم باور کنم :( کلا کسایی که مثلا سالی یکی دوبار میدیدمشون رو هیچ وقت مرگشون رو باور نمیکنم و فکر میکنم سرجاشون هستند و فقط ما خونه شون دیگه نمی ریم!! روحشون شاد. عموم خیلی روزهای سختی رو گذروند با مریضی زنعموم؛ خدا به دلش صبر بده.
--------------------------
آقای لی اومد گفت ناهار بریم رستوران؛ اصلا حوصله شون رو نداشتم و نرفتم. اولش هم تصمیم گرفتم برم و یه کم در مورد یلدا براشون حرف بزنم ولی اینکه برم ناهار واسه خودم بگیرم و دوباره برم پیش اونا و بشینم غذا خوردنشون رو ببینم در توانم نبود واقعا :|
۹۷/۱۰/۰۳