رفت!
چهارشنبه شب ها معمولا تنهام. داشتم آشپزی میکردم و با زهرا پیام صوتی رد و بدل میکردیم و جفری هم به شدت و قوت پشت زمینه هم پیام هام میومیو میکرد و صداش تا خونه زهرا اینا رفته بود!! کلا هم خیلی نا آروم بود و می چرخید!!
صبح ساعت ۵.۳۰ با صدای میوهای به شدت بلندش از خواب بیدار شدم. تا راهرویی که اتاق من توش هست اومده بود و تا ساعت ۶.۳۰ همچنان میومیو کرد.
بعد که رفتم غذاش رو بریزم تو ظرفش ندیدمش! عجیب بود ولی خب گفتم شاید تو حیاطه!
شب من هنوز دانشگاه بودم که جنی مسیج داد تو صبح جفری رو دیدی؟ که براش توضیح دادم فقط شنیدمش!!
وقتی اومدم خونه دیدم ناراحت و اشکی نشستند! جنی گفت جفری رفته که بمیره!!! خنده م گرفت! گفتم وا!! از کجا میدونید؟ ولی اونا دیگه مرده فرضش کردن و کلی گریه کردن! من ولی واسم عجیب بود! اون فقط گمشده بود!
بعدش بچه ها شجره نامه ش رو آوردن و شروع کردن به خوندن اسم اجدادش و مسخره بازی و خندیدن!
من و جنی خوشحال شدیم که روحیه شون بهتر شد.
من خیلی خسته بودم! و زود خوابیدم ولی با این وجود همش خواب جفری رو دیدم و نگرانش بودم. خواب دیدم موهاش سفید شده و آماده مرگ شده !!! باورم نمیشد یه گربه بتونه اینقدر درگیرم کنه.
صبح دیرتر بیدار شدم و رفتم چک کردم و دیدم جفری برنگشته و با چشمانی پر از اشک در موردش با جنی حرف زدم. جنی بغلم کرد و ازم تشکر کرد که مراقبش بودم و با همون چشمای پر از اشک رفتم دانشگاه!!!
ولی بازم باورم نمی شد!!
با مامان و بابام که حرف زدم بهشون گفتم من ازش بدی ندیده بودم :( و مامانم گفت زندایی گفته گربه ها موقع مرگشون از خونه شون می رن! و خودمم رفتم سرچ کردم و دیدم بعضی گربه ها خونه شون رو ترک میکنند و تو تنهایی میمیرن😔
و این جوری بود که جفری برای همیشه رفت😔😔😔