جشن های کریسمس دانشگاه!
اولین جشن کریسمس امسال مربوط به دانشکده مون بود که 30 نوامبر تو کافه ساختمان خودمون برگزار شد و جشن شون ساعت 3 تا 5 بود و برای این جشن ایمیل اومده و ثبت نام کردیم. ساعت 3 کم کم وارد کافه شدیم و یه سری نوشیدنی رو میزای اون ته بود و طبق معمول همیشه که هر ملیتی میره سراغ دوستای خودش، بچه های ایرانی هم رفتن سراغ خودشون و خب جمعیت ایرانی دانشکده ما هم کم نیست و من با کلی چهره جدید آشنا شدم. بعد همینجوری که وایساده بودیم و حرف میزدیم یه سری فینگر فود رو با همون سینی فِر می اومدن می گذاشتن رو میزها. بعدش هم یکی اومد گفت من مسئول ریسرچ کل دانشکده هستم و می خوام از چند تا پروژه برتر تقدیر کنم و چند تا اسم خوند و یه جایزه هایی بهشون دادن و باز ما با هم حرف زدیم و بعدش برگشتیم سر کار و زندگی مون :)
دومین جشن که خیلی قرار بود رسمی برگزار بشه و شونصد بار برامون ایمیل دعوتنامه ش اومده و بعدش هم شونصد بار ایمیل یادآوری ش اومده بود، 12 دسامبر تو یه هتل نزدیک دانشگاه برگزار شد. میزبان تحصیلات تکمیلی کل دانشگاه بود. ساعت 6 تا 8:30 مراسم بود. ما از ساعت 6 خیلی شیک و مرتب رفتیم. این سری نوشیدنی الکلی هم قرار بود سرو بشه و بخاطر همین ووچر نوشیدنی داشتیم و بعد از ورود هر کی میخواست می رفت سمت کانتر نوشیدنی و بعد وارد سالن هتل می شدیم. یک سالن خالی بود ، با میزهای کوچیکی در نقاط مختلفش. یه سری کلم و هویج و خیار خرد شده گذاشته بودن رو یه میز که می تونستی بری واسه خودت بکشی و بعدش هم دوباره با فینگرفود (که شامل یه ساندویج 2*2 سانت برگر و سمبوسه 2*2 گیاهی ) پذیرایی کردن و پذیرایی شون هم به این شکل هست که دستمال می گیرن جلوت و اون فینگرفود رو می گذاری تو دستمال و می خوری. ما هم هی واسه خودمون رفتیم تو بالکن و برگشتیم و دوباره با بچه های ایرانی حرف زدیم و ... . وسطش هم یکی اومد یه سخنرانی 10 دقیقه ای کرد و تشکر کرد و رفت. یه ووچر دیگه هم داده بودن که اولش بچه ها می گفتن اون واسه شام هست ولی بعدش کاشف بعمل اومد که جهت مفرح سازی فضا قرعه کشی می کردن و به شماره ووچر جایزه میدادن. خلاصه که همون فینگرفود ها هم شام بود و کریسمس پارتی رسمی شون هم به همین شیوه تموم شد. در مورد تزئینات سالن هم فقط یه درخت کریسمس زشت گوشه سالن بود که اینقدر نور اطرافش بد بود که عکساش هم خوب نمیشد.
سومین جشن مربوط به اسکول (اسکول رو چی بگم به فارسی؟ تو دانشگاه شیراز ما می گفتیم بخش) ما بود. قبلا واسه هالوین هم جشن گرفته بودن. ساعت 2:30 تا 3 روز 14 دسامبر بود. آشپرخونه تزیین کریسمسی مختصری شده بود (البته از اول دسامبر تزئینات بود) و روی میزها رو با چند شیرینی و شیرینی زنجبیلی مدل کریسمسی پر کرده بودن و رفتیم از خودمون پذیرایی کردیم و اومدیم.
چهارمین جشن که من اصلا ازش خبر نداشتم مربوط به سنتر ما بود اونم همون 14 دسامبر بود ساعت 4:30 اینا بود، آقای لی گفت پاشو بریم کریسمس پارتی ! گفتم من ایمیلی نگرفتم واسه این که! گفت رجیستر نمیخواد و سوپروایزرت الان دعوتت کرد دیگه. منم دلم نمی خواست واقعا دیگه به این مراسم های پرشور!! برم و همون موقع نرفتم. بعد شوآن اومد گفت بیا بریم. منم وسوسه شدم و رفتم. این تو یه کافه یکی از ساختمون های دیگه دانشگاه بود. ووچر نمیخواست، نوشیدنی الکلی و غیرالکلی تا هر چی دلت میخواست سرو می شد، و با پیتزا هم پذیرایی کردن. (با همون سینی فِر :) ) یکی از استادا هم دو دقیقه حرف زد و آرزوی موفقیت کرد. سنتر ما ایرانی نداره و دیگه نشستم با شوآن حرف زدن و تازه یادم اومد که همه دوستان چینی تک فرزند هستند و هیچ خواهر و برادری ندارن. دلم براشون سوخت :| البته شوآن گفت یکی دوتا از بچه ها داداش دارن. دیگه یکی از بچه ها هست خیلی فسقلی و کم سن می زنه، شوآن گفت خودش دوقلو داره، اصلا باورم نمیشد!! ازش پرسیدم مگه خودت چند سالت هست، گفت من 28 ساله م هست، دوقلوهام 7 ماهه ن. یه دختر و یه پسر :) مثل اینکه مرسوم هست بین شون که آقاهه یا خانمه بره درس بخونه و دوباره برگرده چین و این همکلاسی هم الان خانمش و بچه هاش چین بودن.
شوان هم گفت دوست پسرش چین هست و بعدا که برگرده احتمالا ازدواج میکنند و کلی هم شاکی بود که مادر پسره خیلی کنترلش میکنه و پسره خیلی گوش به حرف مامانش هست :) بهش گفتم تو اکثر فرهنگ ها همچین چیزی هست و خیلی خوشحال شد که فقط خودش این مشکل رو نداره. دیگه در مورد روش های ازدواج کردن و ... هم حرف زدیم و کلا بحث فرهنگی کردیم و خیلی هم منو تشویق کرد که یه دوست پسر خارجی بگیرم :))))) این قسمت حرف زدن با شوان خیلی خوب بود و راضی بودم که رفتم کریسمس پارتی.
فردای مهمونی 12 دسامبر من به جنی گفتم که دیشب تو هتل فلان کریسمس پارتی دانشگاه بود و چقدر بیخود بود :)) چرا واقعا؟ که خودش تک تک پرسید، اینجوری بود و اونجوری بود؟ و... گفتم دقیقا همینجوری که میگی بود! گفت خب مدل مهمونی های استرالیا همینه، میری یه جا وایمیستی، نوشیدنی ت رو میخوری و حرف می زنی و شام هم فینگرفود میدن :| دیگه براش گفتم ما تو مهمونی اینجوری مون گروه موسیقی دعوت میکنیم. کلی مسابقه و تئاتر خنده دار داریم. میشینیم سرمیز غذا میخوریم و خیلی شادی میکنیم. دیگه بحث فرهنگی کردیم که فرهنگ استرالیا کلا غیر رسمی هست و درسته برگرفته از فرهنگ انگلیسی هست ولی اون رسمیت که تو فرهنگ انگلیسی هست اینجا نیست ولی آروم بودن و بی هیجان بودنش هست.
یه جا ازم پرسید گفت مثلا تو فرهنگ شما مهمونی که میرید خیلی شادی میکنید و خیلی مثلا می رقصید تا حد زیاد رو یه اصطلاح واسش دارید؟ من هر چی فکر کردم فقط یادم اومد که می گیم بریم "بترکونیم" و همین رو براش توضیح دادم و گفتم نسل جدید میگن البته (همچین کلمه ای تو ادبیات فارسی داریم؟؟) گفت ما هیچ وقت به همچین کلمه ای نیاز نداریم چون اصلا چنین چیزی نداریم. استرالیایی ها خیلی الکل مصرف میکنند؛ دلم می خواست بگم والا ما بدون الکل هم از شما خوشحالتریم :)) خوو اون الکل ها رو پس واسه چی می خورین؟! :)
در مورد فرهنگ لباس پوشیدن هم حرف زدیم. اینجا کلا لباس رسمی تن آدم ها کم می بینی، ما یه اصطلاح خانوادگی داریم با عنوان تاپ و تومون :) اینجا کلا در همه مجامع به شدت غیررسمی می پوشند و با همون تاپ و تومون هستند :)) و اکثرا دمپایی انگشتی پاشون هست، حتی من خودم دیدم که پابرهنه هم میان مثلا فروشگاه یا پشت فرمون می شینند و آدم های بدبخت و کلاس پایینی هم نیستند این پاپتی ها :)) کلا هر جور عشق کنند میان تو خیابون و مثلا جنی می گفت مثلا کنسرت هم که بری تو اپرا هاوس انتظار میره که همه با لباس رسمی باشند ولی تو 20 سال گذشته فقط 50% با لباس رسمی هستند و بقیه هر جور راحتن. گفتم که ما هم زن هامون تا سر کوچه هم که میرن بدون آرایش نمیرن !! و واسه همین اینجا واسه مون عجیبه گاهی :| و البته همیشه واسه لباس پوشیدن معظل داریم و نمی دونیم چه لباسی مناسبه.
البته من فهمیدم جدای از لباس، کفش دیگه اصلا واسشون مهم نیست. یعنی اگر خیلی هم شیک لباس بپوشند ولی در نهایت یک کفش کهنه و خاکی و بی ربط می پوشند و کاملا هم اوکی هست. کلا تو زندگیت یه جفت کفش داشته باشی کافیه.
تو پرانتز بگم: چند روز پیش جنی یه کفشی نشون دادم، کفش زنانه مشکی مدل عروسکی که روش یه بند میخوره و دو سانت پاشنه داشت. گفت این کفش رو 27 سال هست که دارم !!!!!!! و الان بند روش کنده شد بود :| پرانتز بسته.
در مورد فرهنگ کاری هم استرالیا ادعا داره که محیط های کاری هم غیررسمی هستند، یعنی تو کارگاههای که من میرم خیلی میگن مثلا با مدیر بالادستی تون روابط دوستانه باید داشته باشید و ... ویه جورایی رو اینکه سلسله مراتب تو 2-3 تا سطح بالاتر و پایین تر خیلی مفهوم نداره مانور میدن ولی جنی گفت بیشتر نظری هست تا عملی!