پاسخ:
یادم نیست که چی دیده بودم که یه چیزی تو ذهنم می خوند پری رو تاب مستوری ندارد.
بعد سرچ کردم و دیدم شعر اصلی این هست و پری رو نیست و نکو رو هست.
ولی بیشترین چیزی که این بیت تو ذهن من مجسم میکنه تصاویری مثل روییدن یه گل وسط سنگ یا در اومدن درخت وسط یه جاده هست(
مثل اینا) که زیبایی پنهان ماندن رو تاب نمیاره.
البته چون یه ۱۰ روزی هست این یه بیت شعر همش داره تو ذهنم تکرار میشه به همه چیز بسطش دادم مثلا به اصالت رفتار زیبا که اگر موجودی یه رفتار زیبا داشته باشه هر چقدر هم که محیط واسش فراهم نباشه بازم یه جایی می زنه بیرون و نمی تونه همرنگ محیط بشه و بالاخره یک راهی پیدا میکنه تا سر ز روزن درآره.
تو پرانتز بگم من یه دلیل اضطراب های این روزهامون رو همین عدم هم رنگی با محیط میدونم! وقتی من نوعی جای درستی باشم و جای صحیحم رو تو این دنیا پیدا کرده باشم اضطراب های عمیقم کمتر میشه و فقط درگیر استرس های روزمره هستم.
دیگه اگر بخوام تفسیر عرفانی براش داشته باشم میشه گفت همه این زیبایی ها تجلی ذات خداست که تاب پنهان بودن نداره!
و البته من این میل رو میل به خودنمایی نمی دونم میل به فاعلیت می دونم.
از اون طرف هم اگر بخوام نگاه تکاملی به قضیه داشته باشم این هست که اونی که قوی تر (زیباتر) هست بالاخره خودش رو یه جوری با محیط انطباق میده (جهش های ژنتیکی همین موقع ها اتفاق می افته!) و نمی گذاره که طبیعت منقرضش کنه و یه راهی برای ابراز وجود پیدا میکنه. باز اگر یه ذره عرفان و فلسفه بخوام بزنم قاطیش :)) میشه "وجود" یا "هستی" خودش یعنی زیبایی (تجلی ذات حق جز زیبایی نیست) و تک تک ذرات هستی طبق قانون حاکم بر طبیعت یه راهی برای رخ نمایاندن پیدا میکنن!
یا مثلا اون دو تا بیت دیگه رو که آوردم وقتی یه اثر هنری خلق میشه مثل شعر یا کتاب یا تابلو نقاشی یا مجسمه و موسیقی (در تمام حالت ها هنر اصیل منظورمه) و ... از دید من زیبایی بوده که تاب مستوری نداشته و البته خب دیدگاه من به ریسرچ اصیل هم به همین شکل هست وقتی ما تلاش میکنیم یه گام تو علم جلو بریم و یه چیزی که پنهان بوده رو کشف کنیم داریم کمک میکنیم که اون روزن رو برای نکو رو فراهم کنیم و خب چی قشنگ تر از این؟! دیگه خیلی بخوام عرفانیش بکنم در واقع داریم کمی پرده ای رو که جلوی تجلی ذات حق رو گرفته کنار می زنیم.
مرسی که باعث شدی من تراوشات ذهنیم رو بنویسم (عرفان خونم چند روزه زده بالا :) و باید میدادم بیرون به گفتن یا نوشتن :) )
و ببخشید اگر طولانی هست و شایدم قابل فهم نیست!
چه تقاسیر جالبی!! از خودم شرمنده شدم!! راستش چند بار توضیحاتت رو با نگاه انتقادی خوندم و به نظرم همین یه بیت ساده واقعا این همه مفهوم رو میتونه داشته باشه و چه زیبا.... این جمله «وقتی من نوعی جای درستی باشم و جای صحیحم رو تو این دنیا پیدا کرده باشم اضطراب های عمیقم کمتر میشه و فقط درگیر استرس های روزمره هستم.» ذهنم رو درگیر کرده و در فهم اولیه به نظرم درست نیست. یعنی درسته اما خیلی کم در زندگی افراد چنین حالتی رخ میده. جای من الان اصلا صحیح نیست. چه شغلم، چه جامعه ام و .... یعنی دقیقا احساس می کنم در یک جنگل هستم، یه جای دنج بین خارها پیدا کردم با همسر و دخترم بی صدا زندگی می کنم....
این رودر ذهنم بود و به خاطر اینکه دقیق تر برات بنویسم از اینترنت سرچ کردم:
دکتر حسین الهی قمشهای در یک سخنرانی خود میگفت: «مرحوم پدرم میفرمود هیچ شعری (حتی اگر مبتذل و پیشپاافتاده بهنظر برسد) نیست که بارقهای از عشق الهی و عرفانی در آن نباشد. از او پرسیدند: مثلا این شعر عامیانه (اومد لب بوم قالیچه تکون داد / قالی گرد نداشت خودشو نشون داد) چه مضمون عرفانی دارد؟ ایشان فرمودند: معشوق ازلی (خداوند) کارهائی انجام میدهد که ظاهراً مقصود دیگری دارد (مانند آفرینش جهان) ولی منظور اصلی، جلوهگری ذات زیبای اوست تا دیگران او را بشناسند، ببینند و از جلوهی جمال او روشنی بگیرند»