غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

هستی هر هست تویی

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ب.ظ

چند سال پیش که سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای را گوش می دادم ، یک جایی از سخنرانی گفتند: «مرحوم پدرم می‌فرمود هیچ شعری (حتی اگر مبتذل و پیش‌پاافتاده به‌نظر برسد) نیست که بارقه‌ای از عشق الهی و عرفانی در آن نباشد. از او پرسیدند: مثلا این شعر عامیانه (اومد لب بوم قالیچه تکون داد / قالی گرد نداشت خودشو نشون داد) چه مضمون عرفانی دارد؟ ایشان فرمودند: معشوق ازلی (خداوند) کارهائی انجام می‌دهد که ظاهراً مقصود دیگری دارد (مانند آفرینش جهان) ولی منظور اصلی، جلوه‌گری ذات زیبای اوست تا دیگران او را بشناسند، ببینند و از جلوه‌ی جمال او روشنی بگیرند» 

حداقل 5 سال از شنیدن حرف ایشون می گذره ولی خب خیلی زیاد برام پیش میاد که شعرها و ترانه های عادی را می شنوم و یک دفعه فازم عوض می شه، به قول این پیام های تلگرام و واتزآپی توی شعر یا ترانه میگه عزیزم بیا سر کوچه با هم بریم بستنی بخوریم ولی با این وجود من یک دفعه از زمین کنده می شوم، تو این هفته چند بار این مساله تکرار شد:

*ترانه جدید محسن چاووشی (کجایی) اصلا به نظرم نمی تونه مخاطبی غیر از "تو" داشته باشد. با اینکه از صدای محسن چاووشی خوشم نمیاد ولی این ترانه ش واسم انگار مناجاته و خیلی دوستش دارم.

 

*تو ماشین نشستم و ضبط ماشین در حال خوندنه که می رسه به یک ترانه ی شیش و هشتی :

عجب حال خوشیه وقتی که مستی
میگن بیخیالشی کی بودی کی هستی

چه حال خوشیه مستی
نه غم داره نه شکستی

و من فکر میکنم عجب حال خوشیه وقتی که مست "تو" باشی وقتی که غرق عظمتت بشی بی خیال اینکه کی بودی و کی هستی میشی و چه حس خوبی هست وقتی که فقط "تو" باشی قطعا همه ی غم ها و شکست ها دود می شود و می رود هوا.

 

* من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم

عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

من که مدام گله از حرکت ساعت میکنم و دلم می خواهد یک سنگ بزرگ سر راه همه ی عقربه های جهان بگذارم، برای این است که من به دنبال "تو" با عقربه ها نمی چرخم، من حواسم به این دنیاست به ما فیهاست بهم کمک کن که روزی برسد که من هم گله از حرکت ساعت نکنم.


۹۴/۱۰/۲۵

نظرات  (۲)

متشکرم. من هم خوشحالم که با تو از طریق وبلاگت آشنا شدم. من خیلی تلاطم های روحی داشتم و دارم. خیلی هم تغییر کردم، نگاهم نسبت به دنیا و خدا و همه چی هر روز تغییر می کنه ....

پاسخ:
قربونت عزیزم😍🥰
آره در مورد منم دقیقا همینه، هر روز دیدگاهم در حال تغییر هست.

چه جالب! چه جالب! موافقم. خیلی موافقم. راستش یکی از افرادی رو که دوست داشتم از نزدیک ببینم مولانا بوده و حالت سماعی که داره. مطالعه زیادی در موردش نداشتم اما شنیدم که با صدای دنگ و دنگ مسگرها می رقصیده ودوست داشتم بتونم اون طوری جهان رو ببینم.....  این شعر رو جوانتر که بودم خیلی دوست داشتم که به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست و دلم میخواست نمونه این شعر باشم.... یا من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد، وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد.....

پاسخ:
خیلی خوشحالم که باب این بحث ها تو وبلاگم باز شد.

من از  ۲۵ سالگیم تا حالا مدام دارم بحران های اعتقادی رو پشت سر می گذارم ولی اون موقع که ۲۵ سالم بود شدیدا با مولانا همذات پنداری می کردم. با دوستی به صورت مجازی آشنا شده بودم که فکر می کردم اون شمس زندگی من هست. 

این دو بیتی که: 
زاهد بودم ترانه گویم کردی    سرفتنه بزم و باده جویم کردی
 سجاده نشین باوقاری بودم   بازیچه کودکان کویم کردی   

کاملا در مورد من صادق هست و البته خیلی ابیات دیگه ش. 

وقتایی که حس میکنم عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست  دقیقا زمان هایی هست که حالم خیلی خوبه. اون موقع هایی که میگم یه چیزی مثل نور ته دلم هست همین وقتاست. احساس صلح با کل هستی.

مرسی عزیزم که باب این حرفها رو باز کردی. حالا خیالم راحت هست که یکی دیگه هم به جمع دوستانم اضافه شد که تاپیک هایی که دوست دارم در موردش حرف بزنم رو می فهمه و تجربه کرده و این خیلی برام ارزشمنده.