10 ژانویه ۲۰۲۵
سلام سلام
دیگه حداقل ماهی یه بار اینجا نوشتن رو باید واسه خودم حفظ کنم.
میزان نوشتنم برای خودم یه کم بهتر شده ولی همچنان خیلی خیلی کم هست.
از دفعه پیش تا حالا از آخر برگردم عقب:
دیروز عروسک خانم ۴ ماهه شد و واکسن ۴ ماهیگیش رو هم گرفت. دخترک شدیدا صبور هست تو این جور مواقع و خیلی کم بدقلقی داره خدا رو شکر.
هر روز شیرین تر و جذاب تر و هشیارتر میشه و من هر موقع تو بغلم میخوابه با تک تک سلول هام برای داشتنش خوشحال و سپاسگزارم.
دیگه این مدت تعطیلات آخر سال و کریسمس بود. من که یه هفته بیشتر تعطیلات نداشتم و هیچ مرخصی اضافه ای هم نگرفتم چون جناب یار مرخصی اجباری داشت و بهتر دیدیم که من کار کنم و مرخصیهای من بعدتر استفاده بشه.
تو تعطیلات دوستانمون رو دیدیم. چند روزی عمه دخترک پیش مون بود و غیر از اون من به اندازه اپسیلون کارای کاریم رو جلو بردم که یه ذره از استرسم کمتر بشه و اگر فکر کنید که تونستیم کمی استراحت کنیم باید بگم هیچی! فقط خوبیش این بود که من استرس کار کردن نداشتم!
کار کردن با دخترک اصلا آسون نیست و متاسفانه از اواخر سال پیش تعداد روزهایی که جناب یار میتونه از خونه کار کنه به سختی به یه روز در هفته می رسه.
چند باری من و دخترک با هم رفتیم جلسه :)
دیگه چی؟
بابام فکر کنم این مدت خودش متوجه شده بود که در ارتباط با خانم کوچولو زیاده روی کرده بود. تو مکالمه شب یلدامون تمام حس های منفی سری های قبل از بین رفت خدا رو شکر.
یه روز که با دوستامون رفته بودیم بیرون یکی از دوستام میگفت الان حس نمیکنی که اون صبای قبلی رو گذاشتی تو کمد و درش رو بستی و تبدیل به یه صبای جدید شدی؟
واقعیتش نه! من اصلا فکر نمیکنم تغییر خاصی کرده باشم. یعنی مادر شدن هم مثل همه رویدادهای زندگی در درازمدت قطعا یه تغییراتی در من ایجاد میکنه ولی اینکه من فکر کنم الان با اون آدم قبلی خیلی فاصله دارم! اصلا اینطور نیست. یه سری فعالیت هام تغییر کرده ولی خب من گله ای ندارم! همیشه همین بوده وقتی کنکور داشتم! وقتی سرکار رفتم! وقتی مهاجرت کردم وقتی داشتم رو پروژه دکتریم کار میکردم! وقتی وارد رابطه شدم و ازدواج کردم همیشه یه تغییراتی بوده! مادری هم در ادامه اونهاست!
برعکس من فکر میکنم یه وجه از شخصیتم تو کمد بود که رفتم از تو کمد درش آوردم و احساس وسعت و رشد دارم تا محدودیت!
در اینکه نگهداری از نوزاد کار آسونی نیست و استرس و نگرانی همیشه همراهت هست شکی نیست! و خب این نگرانی ها ماههای اول همراه با تغییرات هورمونی هم هست ولی در کل شالوده شخصیتی و رفتاری و تصمیم گیری من همون بوده که هست و من تغییر بزرگی حس نمی کنم!
وبلاگ هاتون رو میخونم و خیلی ممنونم از زری و مهسا که این مدت وبلاگهاشون خیلی زود به زود آپدیت میشد. برای من خیلی حس خوبی داشت خوندن نوشته هاشون.
دوست دارم یه کتاب رمان خوب و سبک که حال آدم رو خوب کنه (داستانش بدبختی و مصیبت نباشه) و گیرایی داشته باشه بخونم! اگر پیشنهادی دارین لطفا تو کامنت ها بهم بگید.
الان یادم اومد که باید سال نو میلادی رو هم تبریک بگم :)
امیدوارم سال جدید سال بهتری برای همه مردم دنیا و علی الخصوص مردم سرزمینم باشه.
اهداف سال ۲۰۲۴ رو که نگاه میکردم دیدم کلا همه باید ۲۰۲۵ منتقل بشه! :))
پارسال این موقع ها هنوز نمی دونستم میزبان دخترکوچولو هستم! هنوز هم که بهش فکر میکنم از معجزه ای که اتفاق افتاده بسیار در شگفتم!
کتاب خاکسترهای انجلا طنز تلخی داره. فوقالعاده زیبا نوشته شده ممکنه دوست نداشته باشی. یه خانواده که پدر الکلی هست پدر و مادر سیگار میکشن و بچه ها بعضی وقتها غذا برای خوردن ندارن. از اون کتابهایی هست که موقع خواندن دوست ندارم کنار بذارم و برم سراغ کاری که باید انجام بدم
ایرج پزشک زاد نویسنده کتاب دائی جان ناپلئون رو که میشناسی. بعضی از انتشارات خارج از کشور کتابهاشو چاپ کردن که تو ایران این کتابها مجوز چاپ ندارن
کتاب خانواده نیک اختر ناشر شرکت کتاب
پسر حاجی بابا جان نشر کتاب(سهراب) این انتشارات توی آمریکا هست