نهال دوستی
روباه گفت : آدما همه چیز رو همین جور حاضر آماده از دکان می خرند . امّا ، چون دکانی نیست که دوست معامله کنه ، آدم ها موندند بی دوست ... تو اگه دوست می خوای ، خب منو اهلی کن !
خب من اینجا (مثال) زیاد در مورد سارا نوشتم، رابطه ای که خیلی واسه من ارزشمند بود، خیلی و خیلی هم واسش زمان و انرژی گذاشتم.
جونم براتون بگه:) من هر رابطه ای رو یه نهال میدونم که دو طرف می کارنش (رابطه فرد - فرد؛ فرد - گروه؛ فرد- سازمان؛ سازمان-سازمان و ... هم فرقی نداره واسم) پس نیاز به حمایت و مراقبت دو طرف هم داره، از اون طرف هم من آدم سخت - دوستی هستم! قبلا هم گفتم شخصیت من درونگراست! ولی خب یه درون گرای گاهاً وراجم :) یعنی می خوام بگم ظاهرم درونگرا نیست ولی خیلی سخت به کسی اجازه میدم بهم نزدیک بشه؛ یعنی گرم و صمیمی برخورد میکنم، شنونده خیلی خوبی هستم، خیلی هم حرف میزنم، ولی اون حرف ها ربطی به احساسات درونی من نداره؛ ربطی به مسائل شخصی من نداره، (این وبلاگ رو واسه این راه انداختم و ادامه دادن به نوشتن که مجبور باشم حرف بزنم از خودم و حداقل بخشی از احساسات و افکارم، تا نترکم!! ) کمتر کسی از مسائل زندگی من خبر داره؛ چون من واقعا واسم سخته از خصوصی ترین مسائلم حرف بزنم. واسه همین اکثر روابط من تا حدودی یک طرفه هست یا یه جورایی عمیق نیست و تو سطح می مونه. خب حالا اگر آدمی بخواد کمی به عمق نفوذ کنه، اولا تلاشش واسه من خیلی ارزشمنده بعد هم اون آدم میشه جزو ثروت و فرشته های زندگی من (+) به جرات می تونم بگم، سارا تنها کسی بود که واقعا تلاش کرد برای نفوذ به من، برای اینکه دوستم باشه ولی خب یه سری تفاوت های شخصیتی و از همه مهمتر مدیریت کردن یه رابطه راه دور کار آسونی نبود، و ما پستی و بلندی زیاد داشتیم. سه سال و اندی بود که من فقط دورادور از سارا خبر داشتم. خب این اواخر خیلی دلم واسش تنگ می شد و جای خالیش رو خیلی حس میکردم، ازدواج سارا باعث شد که دوباره رابطه مون از سر گرفته بشه؛ دیشب سارا زنگ زده بود که فقط چند دقیقه با من احوالپرسی کنه و ما دو ساعت حرف زدیم (در مورد میانگین با تلفن حرف زدنم هیچی نمیگم چون هیچی ندارم بگم، بس که به صفر میل می کنه:) ) و حس من حس کسی هست که مدت ها یه جایی سرمایه گذاری کرده بود و هیچ نتیجه ای نگرفته بود، بعد حالا بعد از سالها زنگ زدن بهش و گفتن شما برنده خوش شانس ما هستین :)) و نه فقط همین! من یک عالمه پروژه این مدلی دارم، که زحمت کشیدم، انرژی گذاشتم و احساساتم درگیر شده و هیچ نتیجه ای نگرفتم و حالا قدرشناسی سارا از تلاش اون روزهای من، نویدی بر این هست که به زودی خبرهای خوبی از همه پروژه های بی ثمر گذشته میاد، میدونم که نباید جوگیر بشم و الکی امیدوار ولی برای کسی که دنبال امید می گرده، که جبران خیل ناامیدی هاش رو کنه؛ انگیزه خیلی خوبیه.
سارا میگه، تو بذر اون نهال رو کاشتی و تو بوجودش آوردی و تو ذهن من خالق اون نهالی، که حالا من دارم میوه هاش رو واست می فرستم و من خوشحالم.