هدف از نوشتن!
دارم کتاب "کی" یا همون when رو میخونم. یه جایی از کتاب نوشته نقل به مضمون: دیگه اون دوره ای که کسی که ۳-۴ ساعت در شبانه روز میخوابید و پرکار بود برای ما قهرمان محسوب می شد گذشته! معلوم نیست اون آدم چه تصمیم های غلطی گرفته بر اساس این ساعت خوابش! و الان مطالعات نشون میده که خواب کوتاه بعدازظهر و یا سبک کاری ال و بل چقدر می تونه موثرتر باشه و به تصمیم های بهتر و بازدهی بهتر منجر بشه.
------------
۵-۶ ماه پیش که اومده بودم ایران وقتی که می گفتم الان استرالیا تابستون هست یه عده تعجب می کردن که چه جالب! الانم یکی دوبار چند تا عکس پاییزگونه رو این ور و اون ور گذاشتم و کامنت گرفتم که مگه اونجا پاییز هست؟! و البته بخاطر این مساله جاهایی که مخاطب بیشتری داشتم عکس پاییزی رو به عمد به اشتراک گذاشتم تا عده بیشتری متوجه بشند استرالیا تو نیمکره جنوبی هست و تو نیمکره جنوبی فصل مخالف نیمه کره شمالی هست.
هیچ کدوم از آدمهایی که ازم پرسیدن مگه اونجا پاییز هست بی سواد نبودن و همه شون تو حرفه و شغل خودشون آدم های موفقی هستند ولی خب هیچ وقت براشون (بعد از دوران ابتدایی که تو جغرافی خونده بودیم فصل ها تو نیم کره های مختلف متفاوت هستند) این مواجهه پیش نیومده بود.
قطعا عکس ۴ تا برگ زرد و قرمز چیزی نیست که من بخوام باهاش پز بدم و اگر بخوام با عکسی پز بدم و یا زیبایی جایی رو به رخ بکشم ۴ تا عکس قبل و بعد از اون برگ ها تصاویر خیره کننده تری هستند :)
-----------
اینکه اینجا کلا از نکات مثبت زندگی اینجا- برخوردهای آدم ها و یا مثلا مدیریت شون تو دوران کرونا نوشتم و می نویسم هم از قاعده همون برگ های پاییزی پیروی میکنه.
من نه قصد دارم شادی و خوشحالی و آسایش و آدمهای خوب دور و برم رو به رخ بکشم نه قصد دارم تبلیغ مهاجرت کنم و نه قصد دارم کشورم رو تخریب کنم. من فقط می خوام از تفاوت های اکثرا مثبت بگم تا جاهایی که داره زاویه دید خودم وسیع تر میشه زاویه دید ۴ نفر دیگه هم کمی دستکاری بشه.
چیزی که من تو کشورم و بین اطرافیانم دیدم زن خوب و نجیب امروزی زنی هست که بره سرکار و پابه پای شوهرش کار کنه حامله بشه زایمان کنه بچه ش رو شیر بده و تا اونجایی که جانی در بدن داره خودش رو فدای بچه ش کنه و خودش رو واسه شوهرش خوشکل کنه و غر نزنه و غذاش همیشه آماده بشه خونه ش همیشه مرتب باشه تا شوهرش لطف کنه بره سرکار و بیاد و بهش خیانت نکنه. حالا اینکه هر از گاهی آشغالها رو ببره بیرون و بچه رو دو تا تاب هم بده و ماهی یه بار ظرفهای تو ماشین ظرفشویی رو در بیاره تبدیلش میکنه به شوهر ایده آل.
من به جامعه سنتی و مردسالار ایرانی کاملا واقفم. می فهمم که اگر خیلی از زن ها این کارها رو نکنند خیلی از زندگی ها دوامی نمیاره و همین جوری هم که آمار طلاق مون بالاست دیگه اون موقع سنگ رو سنگ بند نمیشه!
ولی میخوام بگم اگر من نوعی این کارها رو میکنم و جواب داده تو زندگیم و من باهاش خوشحالم خودم رو قهرمان ندونم و براساسش اونی که این کارها رو نمیکنه لوس و وابسته و تنبل نخونم. یه بار دیگه برگردیم به پاراگراف اول نوشته ام. یه زمانی که اونی ۴ ساعت در شبانه روز میخوابید قهرمان بود ولی مطالعات نشون داده اون سبک زندگی صحیح نیست. سبک زندگی خیلی از ماها صحیح نیست. اینکه من همه کارهای زندگی خودم رو به تنهایی انجام میدم نباید باعث افتخار من باشه این نشون از ضعف من تو یه قسمت دیگه س. البته اینکه توانایی مدیریت شرایط بحرانی رو داشته باشیم یه مبحث جداست.
هدف من از نوشتن و مثال آوردن این هست که یاد بگیریم تو زندگی مون به تعادل برسیم. کی می فهمیم تعادل کجاست وقتی از دو سر محور اطلاع داشته باشیم. وقتی سبک های مختلف زندگی رو دیده باشیم. وقتی بتونیم بپذیرم غیر از اون چیزی که ما یاد گرفتیم و ایمان داریم (ایمان به معنای واقعی ایمان و اعتقاد ایدیولوژیک) درسته روش های دیگه ای هم هست که اتفاقا لازم نیست اینقدر ما تحت فشار باشیم.
بارها و بارها از دوستانم و فامیل و ... شنیدم که من زن یا مادر خوبی نیستم چون فلان کارها رو نمیکنم یا مثلا ماشالله فلانی بدون کمک و دست تنها دو تا بچه رو بزرگ کرد درس خوند و سرکار رفت و ...
من اینجا می نویسم تا یاد بگیریم خودمون و دیگران رو براساس معیارهایی که هیچ پشتوانه علمی نداره و فقط براساس آموزه های سنتی هست قضاوت نکنیم و برچسب های موفقیت و شکست مون رو محتاطانه تر چه در مورد خودمون و چه در مورد دیگران بکار ببریم.
و البته نه اینکه الان من دارم برچسب هام رو درست و بجا بکار می برم. من هم دارم یاد میگیرم. خیلی جاها می فهمم چقدر اسفناک فکر میکنم و خیلی جاها معیارهام ۱۸۰ درجه در حال تغییر هست.
برای من ثبت کردن این تغییرات اهمیت داره و دوست دارم با چند نفر دیگه به اشتراک شون بگذارم بخاطر همین اینجا می نویسمشون.
پ.ن: همیشه یه عده استثنا هستند تو همه چیز. مثلا یکی توانایی هاش واقعا بالاتر از میانگین افراد جامعه هست و اگر خیلی کارها رو هم با هم بکنه و ... نه تنها فشاری بهش نمیاد بلکه لذت هم می بره. من این افراد رو تحسین میکنم ولی من به عنوان نویسنده این وبلاگ یه آدم کاملا معمولی با توانایی های معمولی و البته کلی نقطه ضعف هستم و به نمایندگی از قشر خودم اینجا می نویسم.
ممنونم از لطف همه، نمیدونم یک چیزی رو بگم، چند روز قبل همسرم رفته بوده سر مزار مادرش، آخه مادرش رو تو کودکی از دست داده، و بهش قول داده اگه خانومم خوب بشه تا آخر عمر نوکریش رو میکنم، بعدم گریه کردو.... این چیزی بود که خودش تعریف کرد. الانم خیلی مهربونتر شده، راستش بهش حق میدم نزدیک یک سال من این کانسر رو دارم البته هنوز باورم نشده و قبول ندارم. به هرحال فشار زیاد به خودم این مشکل رو ایجاد کرد و بعدم تقدیر معلوم نیست آیا چند ماه دیگه زنده باشم یا نه، ولی به نظر من هر کاری رو میکنیم باید بر اساس رضایت پروردگار باشه تنها راه همین، وقتی انسان به مرحله سختی زیاد اعم از بیماری میرسه روحش قویتر میشه و به مبدا نزدیکتر اونوقت میفهمیم اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود... شاد باشید در پناه خودش