شروع سال ۲۰۲۲ و ...
احتمالا تو اخبار شنیدیدن که چقدر آمار کرونای استرالیا بالا هست.
بعد از نزدیک به دو سال مرزهای ما ۱۵ دسامبر باز شد و نتیجه ش رو بلافاصله دیدید. سیستم درمان اینجا هم که بیشتر شبیه درمانگاه روستایی کوالاهاست! :)) یعنی آزمایشگاهی که خونه بهداشت های ایران هست از اینجا پیشرفته تر هست.
یعنی دو سال مرز بسته بود حتی به خودشون زحمت نداده بودن تست خانگی وارد کنند. بعد الان دچار بازار سیاه تست خانگی هستیم!! کلا مرزها رو که بسته بودن انگار کرکره مغزشون رو هم بسته بودن. خلاصه ش اینقدر صف تست PCR طولانی شد که رضایت دادن که تست خانگی هم قبول هست و اگر با اون مثبت شدید بمونید تو خونه تون و حتما لازم نیست pCR بدین و یه سری قانون دیگه تصویب کردن. (این از غرهایی که باید می زدم)
برای آتیش بازی سال نو بخاطر همین آمار بالای کیس ها من تصمیم گرفته بودم هیچ جا نرم چون اصلا حوصله و توان مریض شدن و تو صف تست ایستادن نداشتم. یکی از بستگان استاد۲ قرار بود دو سال پیش دانشجویی بیاد سیدنی که خورد به کرونا و بسته شدن مرزها. دیگه بعد از بیشتر از دو سال دو هفته پیش اونم اومد. روز ۳۱ دسامبر عصر من رفتم که ببینمش و با هم خونه ببینیم. وقتی کارمون تموم شد گفتم ساحل رفتی گفت نه! دیگه رفتیم همون ساحل همیشگی (البته این ساحل مال بابامون هست ولی خب ما اجازه میدیم بقیه مردم هم استفاده کنند :) ) یه کم برای خودمون چرخیدیم که من تازه متوجه شدم اونجا ساعت ۹ آتیش بازی برگزار میشه. اینجا کلا شب سال نو دوبار آتیش بازی دارن یکی ساعت ۹ که برای خانواده هاست که بچه ها بعدش بتونند زود بخوابند. یکی هم که ساعت ۱۲ که واقعا سال تحویل میشه. این ساحل نزدیک ما هم مشهور هست به family beach و ساعت ۹ آتیش بازی بود. دیگه ما هم رفتیم شام خوردیم و بعد هم در خیل جمعیت از آتیش بازی نطلبیده لذت بردیم. نوشیدن الکل توی یه سری جاهایی که آتیش بازی هست من جمله این ساحل ممنوع هست. یه چیز جالب این بود که پلیس با دوچرخه بین جمعیت که حالت پیک نیک رو چمن ها نشسته بودن میگشت و هر کی نوشیدنی دستش بود می گفت خالی کن رو زمین و می ایستاد تا طرف خالی کنه و بعد می رفت. تو اینجور مواقع پلیس ها اکثرا زن هستند و خیلی موقع ها به جای دوچرخه هم سوار اسب میشند! :)
دیگه من بعدش اومدم خونه. آنیتا رفته بود سفر و مامانش تنها بود. اومد گفت خوبی گفتم آره منتظرم ساعت ۱۲ بشه یه کم از آتیش بازی رو از تو بالکن ببینم. آتیش بازی اصلی سیدنی رو Harbor bridge انجام میشه که واقعا زیباست. (اینجا می تونید ببینید) و از خونه ما فقط یه ذره تو آسمونها پیداست. دیگه مامانش هم طفلک اومد تو بالکن و با هم سال رو تحویل کردیم و چقدر ازم تشکر کرد بخاطر اینکه هستم. (خیلی اون شب دلم واسش سوخت)
فرداش رفتیم مراسم تولد زهرا رو به صورت خیلی خصوصی و در فضای باز برگزار کنیم. زهرا خیلی حالش خوب نبود و شک داشتیم که کرونا باشه ولی خب با قرص تا عصر کلی خوب شد. یکشنبه همه چیز عادی بود. دوشنبه سردرد و بعدترش هم گلودرد و... من هم شروع شد و بدین سان من هم به خیل کرونایی ها پیوستم :) البته دوبار تست خانگی دادم که هر دوبارش invalid بود ولی خب از دوشنبه خود را قرنطینه نمودیم. دیروز (جمعه) هم رفتم تست PCR دادم که البته چون سه روز قبلش نوبت گرفته بودم صفی در کار نبود و کلا ۵ دقیقه شد. البته تا جواب اون تست بیاد دیگه یک هفته من تموم شده و خوب شدم.
توی یادداشت شروع سال ۲۰۲۱ نوشته بودم که هدف عمومیم کاهش احساس گناه است. سال ۲۰۲۱ برای من پر از پستی و بلندی بود ولی خب من از نظر شناخت خودم کلی پیشرفت کردم و اون حس گناه همیشگی به طرز قابل توجهی دست از سرم برداشت. هنوز هم خیلی جای کار دارم ولی مشاوره گرفتن و کتاب خوندن و فایل های مختلف رو گوش دادن قدرت تحلیل رفتار خودم رو قوی تر کرده. چند روز پیش داشتم یه موضوعی رو برای زهرا تحلیل می کردم و بعدش دقت کردم که تمام حرفام حول محور خودم می چرخه که من باید این کار رو بکنم و اینجا رو ضعف داشتم و اینجا رو خوب بودم و ریشه این رفتارم این بوده و ... . قشنگی این مساله این هست که وقتی خودت رو میشناسی و می فهمی کجاها ضعف داری امیدت هم بیشتر میشه. دیگه منتظر نیستی بقیه درست رفتار کنند. تو کاری که از دستت برمیاد رو انجام میدی و بعدش آروم فقط نگاه میکنی و دیگه جلز و ولز نمیکنی (البته من هنوز به اون مرحله از عرفان نرسیدم که میزان جز و ولزم صفر بشه ها) ولی دیگه احساس گناه ندارم برای رفتار بقیه که من باید تلاش میکردم و فلان کار رو میکردم و ... . و البته جایی که ضعف دارم هم دیگه وحشت نمیکنم که حالا چیکار کنم! میرم دنبال ریشه ش و کم کم اون هم حل میشه. کلا چیزی که حس خوبی بهم میده شجاعتم تو روبرو شدن با خود واقعیم هست. اینکه خودم رو با همه توانمندی ها و ضعف هام اولا می بینم و ثانیا پذیرفتم و دیگه گارد ندارم و دیگه اصراری ندارم که ضعف هام رو بقیه نفهمند.
تو سال ۲۰۲۲ باید درسم تموم بشه و امیدوارم ختم به خیر بشه.
مثل شروع همه سالها دلم روشن هست. امیدوارم ابتدای ۲۰۲۳ بیام بنویسم که واقعا سال روشنی بود هم برای من و هم برای همه مردم دنیا.
پ.ن: امروز سالگرد شلیک به هواپیما هست. دردی که تو این دو سال هر موقع به یادش افتادیم دیدیم که همچنان زخمش تازه هست. چیزی ندارم بگم جز اینکه هنوزم بعد از دو سال دردناکه! دو سال پیش دقیقا می تونست اون شلیک به پرواز من بشه. اون موقع به خودم قول داده بودم حالا که بهم فرصت دوباره زندگی کردن داده شده زندگی رو درست زندگی کنم نمی دونم دارم درست زندگی میکنم یا نه! ولی باید بیشتر قدر تک تک لحظات رو بدونم.
سلام؛
انشااله در سال جدید به اهدافتون برسید...