۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵!
دیروز بالاخره بعد از سه هفته موفق شدیم دوباره بریم مهد.
دو ساعت موندیم. واکنش دخترک خوب بود و زودی یخش باز شد! هر چند که هی نگاه میکرد من باشم. یه بار هم بهش گفتم من از اتاق میرم بیرون و رفتم و ۷-۸ دقیقه موندم و اوکی بود.
هر چند دو سه تا بچه مریض هم بودن. دیگه خدا رحم کنه.
دو هفته دیگه دوباره اسکول هالیدی هست و این سری هم پرستار دخترک نمی تونه بیاد و کلا داستان های زندگیش تمومی نداره. البته این بگم خودشم انگار اولویت زندگیش کار نیست.
پرستار جدید هم کار پیدا کرده و معلوم نیست بشه روش حساب کرد. پس فقط می مونه همون مهد. مرخصی های خودم هم رسیده به تهش!
دخترک وقتی عطسه میکنه بهش میگیم عافیت باشه. دیروز حمامش که کردم آخرش بهش میگم عافیت باشه مامانی. میگه : هچم (صدای عطسه)!!!! منظورش این بود که میدونم عافیت باشه مربوط به عطسه هست:)))))
ساعت مچی رو که می بینه میگه ده!! (چون از نظر ایشون ساعت همیشه ده هست)